برآن شدم تا در این حال و هوا پستی در زمینه دلایل و علل تغییر شغل بنگارم
برای ثبت در آینده
تغییر حرفه و پیشه همیشه با استرس ها و امیدهایی همراه بوده است. استرس
عدم موفقیت در سازمان جدید وامید از برای شروعی دوباره هراس از پذیرفته نشدن و
امید برای حرکتی نو درخششی تازه
موضوع آنقدر ها هم که به نظرم می رسد ساده ، ممتنع و ساده انگارانه
نیست
بدهیات :
یکی از ابتدایی ترین و
مهمترین نیازهای بشری خصوصا از برهه زمانیی که انسان از کوچ باز ایستاد و سرپناهی
برای خویش دست و پا کرد به دنبال حرفه و
پیشه ای بود برای گذران ایام...
در شرایط کنونی
آنهایی که شغلی ندارند و یا تازه کار به حساب می آیند دست به دامان دوست و آشنا شده یا صفحات نیازمندی روزنامه ها را بالا و پایین می کنند و
تلفن به دست مایوسانه دور آگهی ها خط کشیده و با هر پاسخ "نه" بیشتر
روحشان خمیده می شود و امیدشان کمرنگ تر و یا سایت های اینترنتی را در می نوردند،
حتی بعد از یافتن موقعیتی مناسب تازه اول راه هستند و با انواع مشکلات از قبیل نداشتن
تجربه کاری، نداشتن ضامن، تخصص و مدرک های مختلف مواجه می شوند و بابت این نداشته
ها فرصت ها را به آنهایی که دارند می بازند و از آنطرف اغلب آنهاییکه صاحب شغل و
میز و حرفه ای هستند به دلایل عدیده از کار خود ناراضی هستند و در این میان هستند
گروهی که صلاح را در ماندن و جنگیدن و تغییر شرایط همراه با امید برای اصلاح امور
می بینند و گروهی صلاح خویش را در کوچ از سازمانی به سازمانی دیگر که گاهی عده ای در
این نقل و انتقال امتیازی به کف می آورند و برای گروهی امتیاز از کف می رود.
مقاله ای می خواندم چند سال پیش در
Harvard
business review که اشاره کرده بود تعداد
کمی از پرسنل شرکت ها صرفا به خاطر نارضایتی از میزان حقوق دریافتی راضی به ترک
محل کارشان می شوند و این موید این نکته هست که حتما دلایل متقن دیگری باید وجود
داشته باشد تا کسی راضی به تغییر شغل خود شود.
به نظر بنده و بسیاری از صاحب نظران(من و بقیه صاحب نظران) متاسفانه
حلقه گمشده سازمان های امروزی ایرانی نداشتن مدیریت منابع انسانی علمی و قابل
اتکاست هرچند که بسیاری از سازمان ها این برچسب را بر روی دپارتمان امور اداری خود
نصب کرده اند ولی دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه...
برای شفاف شدن موضوع سعی کرده ام اعم دلایلی که منجر به تغییر شغل از
ناحیه شخص و نه سازمان می شوند را لیست کنم
بعضی ازاین دلایل اصلی و بعضی فرعی هستند که باز با توجه به شرایط هر
سازمان و بنا به روحیات هر فردی این گروه بندی می تواند جابه جا شوند.
·
عدم رضایت از حقوق دریافتی و عدم امکان افزایش آن
·
فاصله قابل توجه محل زندگی تا محل کار
·
عدم رابطه و درک صحیح بین فرد و مدیریت مافوق
·
خلق و خوی نامناسب مدیر مافوق
·
عدم تطابق تخصص فرد با زمینه کاری
·
امیدوار نبودن به آینده شغلی در محل کنونی
·
نگاه تبعیض آمیز بین پرسنل از سوی مدیریت
·
کم تجربه بودن مدیریت ارشد سازمان
·
سنتی اداره شدن سازمان حتی با ابزار و لوازم مدرن
·
عدم درک صحیح از کار گروهی
·
نبودن درک صحیح از مدیریت منابع انسانی
·
روشن نبون شرح وظایف، انتظارات، اختیارات و توقعات نابجا
·
آموزش محور نبودن سازمان
·
قائم به شخص بودن سازمان به مدیرعامل که منجر به عدم ابتکار و خلاقیت
پرسنل می شود
·
نبود امکانات رفاهی و جانبی از قبیل ناهار، بیمه تکمیلی و غیره
·
نبودن آیتم های انگیزشی برای پرسنل
·
هم سطح نبودن نیروهای سازمان
·
حداقل میزان کار تیمی و گروهی در سازمان
·
نداشتن مدیریت ریسک بالاخص شناسایی ریسک های ناملموس
·
استفاده نکردن ازظرفیت های فکری و تجربی پرسنل
·
وجود بروکراسی پیچیده و غیر معقول
·
نداشتن برنامه ای اثر بخش جهت استمرار بخشیدن به حضور پرسنل و جذب
نیروهای متخصص
·
عدم وجود سیستم ارزیابی مستمر پرسنل
·
عدم گردنش صحیح نخبگان در سازمان و عدم ارزش گزاری مناسب
·
آگاهی نداشتن پرسنل از اهداف و استراتژی های سازمان
·
تازه کار بودن قسمت اعظم پرسنل
·
سنگ اندازی همکاران
·
قدرت ریسک پذیری مدیرعامل
·
مشخص نبودن رویه ها و پروسه های کاری(مکتوب نبودن دستورالعمل های
امورجاری)
·
رشد علف های هرز در سازمان
تعدادی از موارد فوق در طی زمان منجر به عدم رضایت درونی فرد می شود و
انسان را به نقطه عزیمت می رساند حال آنسو نیز به همین راحتی ها نیست.
هر کدام از عوامل فوق خود علت و معلول موارد دیگری می تواند باشد و
وقتی تعدادی از آنها کنار هم جمع می شوند سازمان به ورطه ناخوشایندی سوق پیدا می
کند
دردسر های یافتن شغل جدید از به روز کردن رزومه و ارسال آن گرفته تا
رفتن و نشستن روی صندلی روبروی منشی سازمان جدید برای پرکردن فرم استخدام، از
نوشتن متن استعفا گرفته تا نگاه پرسنل و آشنایی با همکاران جدید، از اقناع دوست و
آشنا گرفته تا خوگرفتن به محیط تازه، از
اضطراب های توانستن یا نتوانستن در سازمان جدید گرفته تا نگرانی بابت پذیرفته نشدن
از سوی کلیت سازمان و احیانا کار بعدی و یا بیکاری حتی
شاید اولین سوالی که هر فردی باید از خود بپرسد این است که آیا به آن
مرحله از عدم رضایت درونی رسیده ام که حالا می خواهم تغییر شغل بدهم و آیا آنقدر
اعتماد به نفس و جسارت دارم که بتوانم کار بهتری از هر لحاظ بیابم که (خسر دنیا
و الاخره)نشوم
مسئله دیگری که به نظرم ارزش پرداختن را دارد این است که با دانستن
اینکه هیچ سازمانی بدون عیب و نقص نیست و نمی تواند از همه نظر باب میل شما باشد و
از طرف دیگر ریسک های خاص خودش را نیز دارد که بعضی از آنها در بالا ذکر شد آیا
باز هم می ارزد که این مخاطرات را به جان بخریم؟
خب اینها مسائل و دغدغه های کاملا شخصی هستند که گاها حتی نمی توان
برای نزدیکان نیز توضیح و تفسیر نمود شرایطی که بر هر فرد در هر سازمان می گذرد
منحصر به فرد و گاهی غیر قابل توصیف است.
یکی دو تا مورد دیگر هم هستند که باید مورد مداقه قرار بگیرند. از
جمله اینکه با توجه به اینکه بسیاری از اشخاص را دیده ام که از کار فعلیشان راضی
نیستند اما حاضر به ترک آن نیز نیستند که شاید بتوان چند دلیل عمده برای آن نیز
شاهد آورد.
- عدم اعتماد به
نفس کافی
- نداشتن جسارت
لازم
- نداشته روحیه
مواجه با شرایط جدید، نداشتن حال و حوصله
- روزمرگی و ترس
از تغییر
- رکود فکری و
نداشتن برنامه ای برای آینده
- افزایش سن و به
طبع آن کاهش قدرت ریسک پذیری و محافظه کار شدن
در این میان گاهی با خودت می اندیشی که هی تو اره من، دم دمی مزاج شدی
و ثبات تصمیم گیری نداری که اینجوری به دنبال یه بهشت برین می گردی و تند و تند در
این بیکاری مفرط بازار کار شغل عوض می کنی یا آدم اهل ریسک و پر دل و جراتی که
دوست نداری فسیل پوسیده محافظه کاری و روزمرگی بشی. واقعیت اینه که خط بین این دو
بسیار باریک و نا محسوسه
این مقال در پی ارزش گذاری نیست چه آنهایی که می مانند به هر دلیلی و
چه آنهایی که صلاح خویش را در ترک سازمان و تغییر می یابند به هر دلیلی
برای ترک هر سازمان نه دلتان بسوزد و نه قصد حال گیری از مدیریت آن را
داشته باشید تنها به فکر مصالح و آینده خود باشید
از طرفی بد نیست هر از گاهی از خودمان بپرسیم که انتظارمان از خودمان
چیست. اینجوری خیلی از مسائل و کلاف های سردرگمی که با خودمان داریم شاید ساده تر
باز شوند
راستی برای 8 ماه غذای سرد هم بخوری عالمی دارد ها
و من همیشه با مهره سفید بازی می کنم
دوکاج ...
خلاصه اینکه باز در شرف تغییر این مهم هستم