یلدای روسیاه

لعنت به این سیاهی لایتناهی

امسال شب یلدا برای من فرق میکنه

یحتمل برای همه مردم توفیر داره

هرچی به بلندای این شب فکر میکنم ناامیدتر از رسیدن به سپیده دم فردایش می شوم

نیمی از مغزم را موریانه ها خورده اند

نیمی دیگر را کپکها آلوده کرده اند

چرا باید یلدا بلند باشد

لعنت به این سیاهی لایتناهی

تکیه داده به آرزوهای برباد رفته

گلویم خشکیده از آه های نفس گیر

ژرفای قلبم خونی پمپاژ نمی شود

سعی می کنم به خاطر بیاورم آخرین بار که خندیدم شاد بودم رقصیدم

افسوس و دریغ و درد

در آخرین روز پاییز

جوجه ها را یکی یکی کلاغ سیاه به منقار گرفت و بُرد

نشست بر شاخه خشکیده درخت کاج بلند وسط میدان آزادی

خورد و خورد و خورد

پرهای کوچک جوجه ها نصیب مردم مفلوک شد

خِش خِش برگها

غار غار کلاغ دُم بریده

چَکمه های سنگین و خیس

قلبهای مُچاله

زندگی به تاراج رفته

چرخ خیاطی شِکسته

پراید سه چرخ

من دلمرده دل مرگ

اینهمه دویدن برای چیست برای کیست

اگر پایان این شبه سیه سپید نباشه آنوقت چه؟

از فردا و خورشیدش متنفرم

فرداهایی تهی و پوچ

سرشار از امیدهای کاغذی

لبریز از رنگین کمانهای دروغکی

لعنت به این شب سیاه لایتناهی

لعنت به این یلدای بلند

لعنت به تو

لعنت به من

لعنت به من و تویی که ما نشد

لعنت به مایی که مشت نشد

لعنت به این شب سیاه پایان ناپذیر

تنها برای

یک زندگی

معمولی

باید مُرد

29 آذر 1401/ حامد

خواب

گاهی خواب میشود پناه

نفرین و دعا

نفرین و دعا

دو واژه احمقانه برای خود-آرامش-پنداری ابلهان از جفای روزگار

امیدواری

فرزندم به دنبال چه می گردی؟

- مرگ

خواب

دوست دارم بخوابم

خوابی عمیق

خوابی همیشگی

خوابی بدون بیداری

خسته ام از این روزگار نفرین شده

بگذار تا بخوابم

بدرود ای محبوب من

بدرود

جستاری کوتاه و شخصی بر "جوجه اردک زشت"

 

 

جوجه اردک زشت

 

بله متوجه هستم که از انتخاب این داستان کوتاه کودکانه لبخند بر روی لبان شما نشست ولی در انتها شاید نظرتان تغییر یابد.

بیوگرافی مختصر نویسنده:

 

 

هانس کریستین اندرسون 1805-1875 نویسنده شهیر و باهوش دانمارکی دوران کودکی بسیار سختی را گذراند، آوازخوانی درکوچه پس کوچه های کپنهاک درنوجوانی تنها یکی از حقارتهایی است وی متحمل آن شده است، جوجه اردک زشت وصف حال نویسنده است و بازتابی از آنچه بر وی گذشته است.
تاثیر گذاری وی بر داستانهای کودکان در جهان به گونه ای بوده است که روز تولد وی به عنوان "روز جهانی کتاب کودک" نام گذاری شده است.
داستان های دختر کبریت فروش، پری دریایی، بند انگشتی از جمله معروفترین داستانهای وی هستند.


خلاصه داستان:

 

 

اواخرتابستان یک اردک مادر درمی یابد که یکی از تخمهایش با بقیه فرق دارد. بعد از اینکه جوجه سر از تخم در می آورد تفاوتی بین خود با بقیه جوجه ها را احساس می کند بعد از مشقات فراوان از آنجا کوچ می کند و بعد از فراز و فرودهایی و آشنایی با پرندگان دیگر به دنبال کشف و شهود خویش برمی آید. در سکانس آخر داستان که جوجه اردک زشت در حال پرواز برفراز باغی است درمی یابد که به یک قوی زیبا بدل شده است.

تحلیل و برداشت شخصی:

 

 

داستان با یک معما و گره شروع می شود، این تازه وارده ناخوانده کیست که همچون وصله ای ناجور که کنایه و تمسخر دیگران را به همراه دارد وارد جامعه اردکان شده است. هرچه می گذرد تحقیر، توهین و استهزاء حداقل هایی است که برسر این عضو دعوت نشده میرود و این فشارها بر خانواده نیز اثر خودش را گذاشته و دیگر اعضاء را برآن می دارد تا روابط درون خانوادگی خود با "جوجه اردک زشت" را محدود و در نهایت قطع نمایند درنتیجه وی به تدریج از جامعه طرد می شود و از آن دیار کوچ می کند. این تازه اول دردسرهای یک جوجه است که قصد پا گذاشتن به دنیای بی رحم بزرگترها را دارد از طرفی در میان غریبه ها باید گلیم خودش را از آب بدرآورد "جوجه اردک زشت" از میان همه ی مصیبت ها و خطراتی که جان وی را تهدید می کند با موفقیت عبور می نماید حتی شکارچیان و سرما سوزناک زمستان نیز نمی تواند وی را به زانو درآورند و بعد از گذشت از همه این ها وی به رهایی و تعالی می رسد و با پرواز بلندی دهان منتقدان و دشنام دهندگان خود را می بندد.

این داستان کوتاه عمیق را حتی می توان به وضعیت جامعه سیاهان در اوج دوران برده داری در آمریکا نیز بسط داد که پرداختن به آن از حوصله این مقال خارج است.


داستانهای کودکان معمولا فراتر از ظاهر هستند تنها احتیاج به کمی تعمل و تحلیل دارند.


1844 _ The Ugly Duckling

 

سفرنامه  استانبول - ترکیه خرداد 92

گزارش سفر کاری یک هفته ای به استانبول - ترکیه خرداد 92

پرواز ماهان ساعت 7:20 دقیقه روز سه شنبه 21 خرداد


هدف از این سفر توسعه بازار های صادراتی محصولات شرکت بود که یکی از بهترین و سریع ترین راه های شناساندن نام سازمان  و محصولات آن در خارج از مرزهای کشور و معرفی به مشتریان بالقوه خارجی داشتن غرفه در نمایشگاه های خارج از کشور می باشد.


من و مرآت این اولین بارمان نبود که در یک نمایشگاه خارج از کشور شرکت می کنیم و مسئولیت راه اندازی یک غرفه را به عهده داریم که البته کار خیلی مشکلی هم نیست ولی کار حساس و مهمی است. مرآت تجربه برگزاری حدود 40 نمایشگاه داخلی را دارد و من هم حدود 5 نمایشگاه خارج از کشور (آلمان دو بار، ترکیه دو بار، و دبی هم یکبار به همراه مرآت)

این که شما در چه نمایشگاه های با صرف هزینه چند ده میلیونی می خواهید شرکت کنید امریست که می بایست با بررسی های همه جانبه و موشکافانه در سطح مدیران ارشد سازمان به این تصمیم برسید که اصلا لازم به صرف همچین هزینه ای هست یا خیر.

شرح کوتاهی از چگونگی انتخاب نمایشگاه:

بعد از اینکه احساس کردید بازارهای داخلی جوابگوی میزان بالای تولید سازمان شما نیست و کالای شما حداقل های کیفیی نیزا مشتریان خارجی را میتواند پاس کند و شما از تجربه و اعتماد به نفس لازم نیز برای ورود به بازارهای خارجی برخوردارهستید انوقت می بایست طرح بازاریابی یا (Marketing Plan) برای نفوذ و فتح بازاری های صادراتی خود بریزید.

اینکه شما درک درستی از وضعیت خودتان در بازار داشته باشد و مشتریان بلقوه خودتان را در کدام منطقه جغرافیایی یا در کدام کشورها می بینید و در نتیجه تصور می کنید که تجار و بازرگانان این کالای خاص در چه نمایشگاه هایی به دنبال تامین کننده گان جدید می گردند، همه اینها جزئی از کارهایی است که می بایست انجام دهید.

یافتن مهمترین نمایشگاه های منطقه ای یا جهانی و بررسی تعداد شرکت کننده گان و بازدید کنندگان داخلی و خارجی در یک جدول مقایسه ای و براورد هزینه فایده هر کدام قسمت بعدی از این مسیر است.

ثبت نام و مهیا شدن برای نمایشگاه با اهداف از پیش تعیین شده و برگزاری به بهترین نحو ممکن از مهمترین وظایف مسئول برگزاری می باشد.


ادامه نوشته

تقاضا از رئیس جمهور منتخب و مردمی


از رئیس جمهور محترم و منتخب مردم تقاضا می کنم تا نسبت به لنگر کشتی ها اقدام عاجل عنایت فرمایند.

آخر این نمی شود که کشتی ها درآبهای نیلگون خلیج همیشه فارس تردد بفرمایند ولی به لنگر خود بی تفاوت باشند.

اگر کاپیتانهای عزیز کشتی ها به جایی که لنگر می اندازند یا به طول لنگر با عمق بستر دریا  توجه ویژه عنایت بفرمایند یا حتی با لنگر آویزان حرکت ننمایند دیگر این لنگرها به کابل های اینترنتی برخورد نمی نمایند و باعث پارگی در این خطوط نمی شوند که به طبع آن دیگر شاهد این مشکلاتی که هراز چند گاهی گریبان جوانان برومند و رعنای این کشور را میگیرد نخواهیم بود.

یا حتی وزارت محترم ارتباطات و فن آوری می تواند نقشه عبور کابلهای اینترنتی را دراختیار سازمان بنادر و کشتیرانی قرار دهند تا هم کشتی ها در آن مناطق تردد ننمایند یا اگر این امر اجتناب ناپذیر است در این مناطق لنگر نیاندازند.

 

از مدیران سازمان بنادر و کشتیرانی و تمام دستندکاران محترم تقاضا می نمایم تا نسبت به این مسئله رسیدگی نمایند تا دیگر شاهد این نابسامانی های خسران آور نباشیم.



تلخ ترین...



تلخ ترین حقیقت هستی جای خالی سایه تو روی دیوار روبروست(هملت)



شعله های جنون


هر لحظه جنون تسخیر تو در من شعله می کشد...

یاد روزهای خوش به خیر

یاد روزهای خوش به خیر

 

تابستان 84 بود


روزنامه شرق


روزنامه بود ولی در طول یک هفته هم نمی توانستم تمامش کنم از بس که پرمحتوی و زیاد بود  و باز در آخر چند صفحه نخوانده باقی می ماند روزنامه بود ولی روزنامه وار نمی توانستی بخوانیش، روزنامه بود ولی چرا اینقدر با روزنامه های هم دوره اش فرق داشت..
شرق خبر از یک سفر می داد
که قرار بود روزهای چهارشنبه هر هفته گزارش سفر مسافر را چاپ کند
هر هفته چهارشنه ها سر از پا نشناخته هجوم می بردم برای خرید "شرق" به دکه روزنامه فروشی

آن زمان رویای سفر به دور دنیا را در سر می پروراندم بنابراین بی دلیل نبود که علاقه شدیدی به کسب اطلاعات و از آن مهمتر انگیزه و جسارت این کار داشتم هرجند که همه اینها هیج وقت محقق نشد و این آرزو نیز مثل فتح اورست که حتی به فتح دماوند نیز نیانجامید خاکستر شد.

یادم می آید ولعی داشتم برای خواندنش حتی دوست داشتم آن تکه گزارش را بخورم به واقع در دهان بگذارم و بجوم و ببلعم و حضمش کنم

شیرینی گزارش های کوتاه و داغ هر هفته هنوز  زیر زبانم برایم تکرار می شود. سفر سه ماه دو دختر ایرانی و  آمریکایی به افغانستان، تاجیکستان، قرقیزستان، چین، هند و پاکستان خیلی جسورانه بود وهنوز هم هست.

هنوز تکه های شرق آن روزگار را که کمی زرد و شکننده شده اند دارم و گاه گاه با پرسه زدن بین اسباب و وسایل قدیمی خاک خورده روز زمین پهن می شوم و با نگاهی به آنها لذت گذشته  را زنده می کنم.

اسم آن مسافر جسور خانم شکوفه آذر است.

یاد روزهای خوش به خیر


مسابقه سفرنامه نويسي

بعد از چهارماه تلاش واقعا ستودني از طرف خودم بالاخره سفرنمه تمام شد.

سفرنامه اينجانب طولاني ترين سفرنامه در بين شركت كنندگان در اين دوره از مسابقات سايت last second است هم از نظر محتوي و هم از نظر تعدد كشور ها و شهر هاي مورد بحث


در چهار بخش مي توانيد آن را ملاحظه فرماييد


قسمت اول

قسمت دوم

قسمت سوم

قسمت چهارم


خوشحال مي شوم تا نظرات شما را بخوانم.


سفرنامه


درحال نوشتن یک سفرنامه ی مفصل هست ...

تحقیقات


چهارشنبه شب شبکه نمایش یک فیلم تخیلی نشان می داد به اسم " تحقیقات"

موضوع: قتل یک برادر به دست برادر

مقتول قطعه قطعه شده بود و برادرش متهم به قتل در زندان و تحت بازجویی

چه چیزی این فیلم بلوک شرقی را تخیلی کرده بود؟

به مضنون دیالوگ ذیل توجه فرمایید.

هر دفعه دو نگهبان متهم را از زندان به اتاق بازپرس می آوردند سپس دست بند وی را باز کرده با بازپرس و همکارش در اتاق تنها می گذاشتند و بعد از اتمام تحقیقات بازپرس با زدن زنگی به نگهبانها اطلاع می داد که داخل شوند و متهم را به زندان منتقل نمایند.

 

خانم بازپرس خطاب به همکارش که کار تایپ  کردن متن بازجویی را بر عهده داشت :

 بازجویی در راس ساعت 8:29 دقیقه دوشنبه 8 آگوست 2009 آغاز می شود

1-       

خانم بازپرس( بازرس): آقای .... در صورت تمایل پاسخ دهید که در روز 22 نوامبر سال گذشته شما کجا بوده اید؟

متهم: تمایلی به پاسخ ندارم

خانم بازپرس: آقای .... در صورت تمایل پاسخ دهید که آیا شما برادرتان را به قتل رسانده اید؟

متهم: تمایلی به پاسخ ندارم

خانم بازپرس: اقای ... در صورت تمایل پاسخ دهید که بعد از قتل اجزاء بدن برادرتان را کجا مخفی کرده اید؟

متهم تمایلی به پاسخ ندارم

بازجویی در راس ساعت 8:32 دقیقه دوشنبه 8 آگوست 2009 پایان یافت.

 

2-       

بازجویی در راس ساعت 10:24 دقیقه چهارشنبه 10 آگوست 2009 آغاز می شود.

خانم بازپرس: آقای ... در صورت تمایل پاسخ دهید که آیا شما برادرتان را به قتل رسانده اید

متهم: تمایلی به پاسخ ندارم

بازجویی در راس ساعت 10:25 دقیقه به پایان رسید

3-       

بازجویی در راس ساعت 11:05 دقیقه شروع می شود

آقای .... در صورت تمایل پاسخ دهید که ایا شما برادرتان را به قتل رسانده اید

متهم: تمایلی به پاسخ ندارم

بازجویی در راس ساعت 11:06 دقیقه با پایان رسید

واین دیالوگ ها چندین و چند بار اتفاق افتاد


ازدواج


ازدواج تلخ ترین حادثه یک عشق است

چگونه روز زن را بهتر برگزار نماییم




این چه رسم و عادتی زشتیه که هر سال زمان روز زن/ مادر ، برای نشان دادن اهمین این مسئله کلی جک و اس ام اس در جهت تخریب و توهین به آقایون رد و بدل میشه
 
انگار هرچه توهین و افترا به آقایون غلظتش بیشتر بشه بیش از خود اهمیت دادن به مقام و منزلت زن برای خانمها اهمیت داره و لذت بخش تره براشون و این هم در کنار هزاران اخلاق بد زشتی هست که ما از سر بی فکری و تامل انجام می دهیم

با این همه روز زن / مادربر شما مبارک

با مهره سفید بازی می کنید یا با مهره سیاه؟


 برآن شدم تا در این حال و هوا پستی در زمینه دلایل و علل تغییر شغل بنگارم برای ثبت در آینده

تغییر حرفه و پیشه همیشه با استرس ها و امیدهایی همراه بوده است. استرس عدم موفقیت در سازمان جدید وامید از برای شروعی دوباره هراس از پذیرفته نشدن و امید برای حرکتی نو درخششی تازه

موضوع آنقدر ها هم که به نظرم می رسد ساده ، ممتنع و ساده انگارانه نیست

بدهیات :

 یکی از ابتدایی ترین و مهمترین نیازهای بشری خصوصا از برهه زمانیی که انسان از کوچ باز ایستاد و سرپناهی برای خویش  دست و پا کرد به دنبال حرفه و پیشه ای بود برای گذران ایام...

در شرایط کنونی  

آنهایی که شغلی ندارند و یا تازه کار به حساب می آیند  دست به دامان  دوست و آشنا شده یا صفحات  نیازمندی روزنامه ها را بالا و پایین می کنند و تلفن به دست مایوسانه دور آگهی ها خط کشیده و با هر پاسخ "نه" بیشتر روحشان خمیده می شود و امیدشان کمرنگ تر و یا سایت های اینترنتی را در می نوردند، حتی بعد از یافتن موقعیتی مناسب تازه اول راه هستند و با انواع مشکلات از قبیل نداشتن تجربه کاری، نداشتن ضامن، تخصص و مدرک های مختلف مواجه می شوند و بابت این نداشته ها فرصت ها را به آنهایی که دارند می بازند و از آنطرف اغلب آنهاییکه صاحب شغل و میز و حرفه ای هستند به دلایل عدیده از کار خود ناراضی هستند و در این میان هستند گروهی که صلاح را در ماندن و جنگیدن و تغییر شرایط همراه با امید برای اصلاح امور می بینند و گروهی صلاح خویش را در کوچ از سازمانی به سازمانی دیگر که گاهی عده ای در این نقل و انتقال امتیازی به کف می آورند و برای گروهی امتیاز از کف می رود.

مقاله ای می خواندم چند سال پیش در  Harvard business review  که اشاره کرده بود تعداد کمی از پرسنل شرکت ها صرفا به خاطر نارضایتی از میزان حقوق دریافتی راضی به ترک محل کارشان می شوند و این موید این نکته هست که حتما دلایل متقن دیگری باید وجود داشته باشد تا کسی راضی به تغییر شغل خود شود.

به نظر بنده و بسیاری از صاحب نظران(من و بقیه صاحب نظران) متاسفانه حلقه گمشده سازمان های امروزی ایرانی نداشتن مدیریت منابع انسانی علمی و قابل اتکاست هرچند که بسیاری از سازمان ها این برچسب را بر روی دپارتمان امور اداری خود نصب کرده اند ولی دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه...

برای شفاف شدن موضوع سعی کرده ام اعم دلایلی که منجر به تغییر شغل از ناحیه شخص و نه سازمان می شوند را لیست کنم

بعضی ازاین دلایل اصلی و بعضی فرعی هستند که باز با توجه به شرایط هر سازمان و بنا به روحیات هر فردی این گروه بندی می تواند جابه جا شوند.

·         عدم رضایت از حقوق دریافتی و عدم امکان افزایش آن

·         فاصله قابل توجه محل زندگی تا محل کار

·         عدم رابطه و درک صحیح بین فرد و مدیریت مافوق

·         خلق و خوی نامناسب مدیر مافوق

·         عدم تطابق تخصص فرد با زمینه کاری

·         امیدوار نبودن به آینده شغلی در محل کنونی

·         نگاه تبعیض آمیز بین پرسنل از سوی مدیریت

·         کم تجربه بودن مدیریت ارشد سازمان

·         سنتی اداره شدن سازمان حتی با ابزار و لوازم مدرن

·         عدم درک صحیح از کار گروهی

·         نبودن درک صحیح از مدیریت منابع انسانی

·         روشن نبون شرح وظایف، انتظارات، اختیارات و توقعات نابجا

·         آموزش محور نبودن سازمان

·         قائم به شخص بودن سازمان به مدیرعامل که منجر به عدم ابتکار و خلاقیت پرسنل می شود

·         نبود امکانات رفاهی و جانبی از قبیل ناهار، بیمه تکمیلی و غیره

·         نبودن آیتم های انگیزشی برای پرسنل

·         هم سطح نبودن نیروهای سازمان

·         حداقل میزان کار تیمی و گروهی در سازمان

·         نداشتن مدیریت ریسک بالاخص شناسایی ریسک های ناملموس

·         استفاده نکردن ازظرفیت های فکری و تجربی پرسنل

·         وجود بروکراسی پیچیده و غیر معقول

·         نداشتن برنامه ای اثر بخش جهت استمرار بخشیدن به حضور پرسنل و جذب نیروهای متخصص

·         عدم وجود سیستم ارزیابی مستمر پرسنل

·         عدم گردنش صحیح نخبگان در سازمان و عدم ارزش گزاری مناسب

·         آگاهی نداشتن پرسنل از اهداف و استراتژی های سازمان

·         تازه کار بودن قسمت اعظم پرسنل

·         سنگ اندازی همکاران

·         قدرت ریسک پذیری مدیرعامل

·         مشخص نبودن رویه ها و پروسه های کاری(مکتوب نبودن دستورالعمل های امورجاری)

·         رشد علف های هرز در سازمان

 

تعدادی از موارد فوق در طی زمان منجر به عدم رضایت درونی فرد می شود و انسان را به نقطه عزیمت می رساند حال آنسو نیز به همین راحتی ها نیست.

هر کدام از عوامل فوق خود علت و معلول موارد دیگری می تواند باشد و وقتی تعدادی از آنها کنار هم جمع می شوند سازمان به ورطه ناخوشایندی سوق پیدا می کند

دردسر های یافتن شغل جدید از به روز کردن رزومه و ارسال آن گرفته تا رفتن و نشستن روی صندلی روبروی منشی سازمان جدید برای پرکردن فرم استخدام، از نوشتن متن استعفا گرفته تا نگاه پرسنل و آشنایی با همکاران جدید، از اقناع دوست و آشنا گرفته تا خوگرفتن به محیط تازه،  از اضطراب های توانستن یا نتوانستن در سازمان جدید گرفته تا نگرانی بابت پذیرفته نشدن از سوی کلیت سازمان و احیانا کار بعدی و یا بیکاری حتی

شاید اولین سوالی که هر فردی باید از خود بپرسد این است که آیا به آن مرحله از عدم رضایت درونی رسیده ام که حالا می خواهم تغییر شغل بدهم و آیا آنقدر اعتماد به نفس و جسارت دارم که بتوانم کار بهتری از هر لحاظ بیابم که (خسر دنیا و الاخره)نشوم

مسئله دیگری که به نظرم ارزش پرداختن را دارد این است که با دانستن اینکه هیچ سازمانی بدون عیب و نقص نیست و نمی تواند از همه نظر باب میل شما باشد و از طرف دیگر ریسک های خاص خودش را نیز دارد که بعضی از آنها در بالا ذکر شد آیا باز هم می ارزد که این مخاطرات را به جان بخریم؟

خب اینها مسائل و دغدغه های کاملا شخصی هستند که گاها حتی نمی توان برای نزدیکان نیز توضیح و تفسیر نمود شرایطی که بر هر فرد در هر سازمان می گذرد منحصر به فرد و گاهی غیر قابل توصیف است.  

یکی دو تا مورد دیگر هم هستند که باید مورد مداقه قرار بگیرند. از جمله اینکه با توجه به اینکه بسیاری از اشخاص را دیده ام که از کار فعلیشان راضی نیستند اما حاضر به ترک آن نیز نیستند که شاید بتوان چند دلیل عمده برای آن نیز شاهد آورد.

-       عدم اعتماد به نفس کافی

-       نداشتن جسارت لازم

-       نداشته روحیه مواجه با شرایط جدید، نداشتن حال و حوصله

-       روزمرگی و ترس از تغییر

-       رکود فکری و نداشتن برنامه ای برای آینده

-       افزایش سن و به طبع آن کاهش قدرت ریسک پذیری و محافظه کار شدن

 

در این میان گاهی با خودت می اندیشی که هی تو اره من، دم دمی مزاج شدی و ثبات تصمیم گیری نداری که اینجوری به دنبال یه بهشت برین می گردی و تند و تند در این بیکاری مفرط بازار کار شغل عوض می کنی یا آدم اهل ریسک و پر دل و جراتی که دوست نداری فسیل پوسیده محافظه کاری و روزمرگی بشی. واقعیت اینه که خط بین این دو بسیار باریک و نا محسوسه

این مقال در پی ارزش گذاری نیست چه آنهایی که می مانند به هر دلیلی و چه آنهایی که صلاح خویش را در ترک سازمان و  تغییر می یابند به هر دلیلی

برای ترک هر سازمان نه دلتان بسوزد و نه قصد حال گیری از مدیریت آن را داشته باشید تنها به فکر مصالح و آینده خود باشید

از طرفی بد نیست هر از گاهی از خودمان بپرسیم که انتظارمان از خودمان چیست. اینجوری خیلی از مسائل و کلاف های سردرگمی که با خودمان داریم شاید ساده تر باز شوند

راستی برای 8 ماه غذای سرد هم بخوری عالمی دارد ها

و من همیشه با مهره سفید بازی می کنم

دوکاج ...

خلاصه اینکه باز در شرف تغییر این مهم  هستم

 

قرار با تو

 

 

قرار: مفهمومی انتزاعی که مراتب وجودی انسان را تعالی می بخشد، صیقلی می کند

انگاره ای روح بخش، انتظاری شیرین، لحظاتی هیجان انگیز، چشمانی منتظر، نگاهای چرخان از سویی به سویی دیگر، صندلی خالی مقابل ، صفحه ساعت، حرکت کند ثانیه شمار، توقف زمان، چرخش در، ورود تازه وارد، نگاهی یاس آمیز، انتظاری کشنده، صفحه ساعت، صدای چرخش در، نگاهی تر، حس برتر، لحظه موعود، تپش قلب،  لب و دهان ،قند و نبات، گفت و شنود، تلاقی چشم ها، هجوم خون به مغز، سیال ذهن، التهاب، تشویش، اغتشاش ذهن، صندلی روبرو، حجم سنگین نگاه، فوران خون به رگ، سرخی گونه ها، نفس های منقطع، واژگان، طوفان احساسات، نگاه ویرانگر، چرخش زمین، .......

قرار: واژه ای شعف آور، تسریع دهنده، گیج و مبهم از نتیجه،

قرار معمولا با برنامه انجام میشود، شرایط زمانی و مکانی آن از قبل برنامه ریزی می شود

قرار معمولا دو سو دارد خواهان و خوانده و اغلب هردو خواهان

قرار بهتر است در مکانی کنج و خلوت باشد بدور از هیاهو بدور از آمد و شد

همراه با قهوه ای تلخ

نگاهی به نگاهش

نگاهی به لبانش

نگاهی به انحناهای ویرانگرش

نگاهی به کاسه مغز

به گونه ها

به حدقه چشمهایش

قرار هم می تواند مسیحای روح آدمهای افسرده دل این روزگار باشد

شروعی دوباره

آغازی نو

قرار آتشیست که گلستان می کند

قرار دمیست که جان می بخشد

به قرار با تو که فکر می کنم ده میلیارد سلول خاکستری مغزم شروع به فعالیت مضاعف می کنند.

به قرارهای با تو که فکر می کنم ناخوداگاه ذهنم به تلاطم می افتد به جنب و جوش

قرار با تو یعنی زندگی دوباره یعنی امیدی نیروزا که مرا تا سر منزل چشمهایت با یک نفس می برد

 

نگاهی دیگر به شکار هواپیمای RQ 117


همیشه شروع کردن و پروراندن یه مطلب سخته

دیشب که دوباره همه اخبارتلویزیون پر بود از شکار هواپیمای بدون سرنشین رادار گریز فوق پیشرفته آمریکایی در یک جنگ الکترونیکی نامتقارن ناخداگاه یاد یه مطلبی افتادم.

جریان اسب تروا ( اسب تروجان) رو که خاطرتون هست

حال اگر از اول قرار بوده باشه که این هواپیما به دست ایران بیافته و طبق عادت معلوف که از خصلت ما ایرانیان است چنان جو گیر شویم و باد در غبغب بیاندازیم تو بوغ و کرنا کنیم و طبق برنامه از پیش طراحی شده آمریکایی ها آن را در امن ترین و حساس ترین مکان نگه داری کنیم آنوقت چه؟

یعنی کاری که این هواپیما از اول قرار بوده در آسمان انجام دهد و از خاک ایران و از حساس ترین مراکز امنیتی و هسته ای ایران جاسوسی کند با این روش به بهترین نحو ممکن این عملیات را به سرانجام می رساند. ایده ساده ولی خطرناکیست به همان سادگی که یونانیان بر دشمن خود پیروز شدند دقیقا در همان زمانی که آنها مشغول میگساری و شادمانی و عفلت بودند. تاکتیک ها و استراتژی ها از چند هزار سال قبل یکسان مانده است تنها ظاهرو قیافه آن عوض می شود.

یادمان باشد ویروس استاکس نت چه ماموریتی داشت هیچ گاه مشخص نشد که این ویروس چند سال در حال جاسوسی از سیستم های هسته ای ایران بوده و ما بعد از چند سال متوجه وجود آن شدیم.

 

ثانیا مگر این هواپیما به دنبال چه چیزی بوده که ماهوارهای بالای سرمان قادر به کشف آن نبوده اند ماهواره هایی که تا عمق چند صد متری زیر زمین را رصد می کنند. ساده لوحانه نیست اگر همه اخبار منتشر شده را بدون ذره ای تفکر قبول نماییم و در بازی تمجید و تعریف روزنامه ها، مقامات و سازمانهای ریز و درشت آمریکایی غرق شویم.

ساده لوحانه می نمایاند خیلی



بغض

میشود حتی در سی و سه سالگی هم دلت هوای پدر را بکند

میشود حتی باز گریه ات را فرو ببلعی

میشود باز بغض در حنجره مانده را با درد غورت بدهی

میشود و می گذرد