طنزهای واقعی دانشجو و نمره
1 . استاد , من دانشجوی مهمان هستم و از راه دور و مسافت 800 کیلومتری می آیم . آیا انصاف است که من 800 کیلومتر راه بیایم و در درس شما هشت بگیرم ؟ آیا عدالت و انصاف همین است ؟ هر طور شده , من از شما نمره قبولی می خواهم و تنها اگر یک 10 به ما بدهید , چیز دیگری از شما نمی خواهم !
2 . استاد , من دانشجوی مشروط هستم و این بار پنجم است که مشروط می شوم . اگر به من به جای 12 , 18 ندهید , اخراج خواهم شد . شما بگویید که من چکار کنم ؟ بالاخره باید به فکر ما هم باشید یا نه ! شما که فقط خودتان را در نظر می گیرید ! اگر بخواهید , می توانید مشگل مرا حل کنید .
3 . استاد , درس های عمومی , کمکی و برای افزایش معدل است . مگر کسی در درس هاب عمومی می ماند ؟ چرا این درس ها را این قدر سخت می گیرید که افراد از آنها متنفر شوند ؟ کمی هم به فکر دانشجویان باشید .
4 . استاد , ترا به خدا ! اگر من در این درس بمانم , جواب پدر و مادر ( یا شوهرم ) را چه بدهم ؟ با چه رویی به خانه برگردم ؟ پدرم نمی تواند هزینه شهریه مرا تأمین کند. چرا باید متحمل هزینه اضاقی شویم ؟
5 . استاد , من نان آور خانواده هستم . برای درس و بحث ومطالعه و همین طور مقاله و چیزهای دیگری از این قبیل , وقت ندارم . هزینه شهریه ها هم بالاست . دانشجوی شبانه یا دانشگاه آزاد , چطور این شهریه را پرداخت کند ؟خواهش می کنم بدون حضور در کلاس , یک نمره قبولی به ما بدهید و با ما دانشجوها کنار بیایید ! چرا احساسات لطیف و دردهای ما دانشجویان را درک نمی کنید ؟
6 . استاد , من چند امتحان در یک روز داشتم و بیش از یک ساعت برای مطالعه فرصت نداشتم . خواهش می کنم هنگام اصلاح ورقه ها ارفاق را در نظر بگیرید .
7 . استاد , در خوابگاه ها وضعیت نامناسب است و اصلاً با این شلوغی و هیاهو نمی شود درس خواند , گاهی شوفاژ خاموش است و یا برق نیست . شما را به خدا ، ما را در نظر بگیرید .
8 . استاد , دو روز قبل از امتحان پدر بزرگم فوت کرد و دیروز برادر 22 ساله ام را برق گرفت و فوت کرد . خودم هم بیماری صعب العلاجی گرفته ام , که وضع مرا می بینید !
9 . استاد , اگر این درس پاس نشود , من سرباز معلم هستم و یا می خواهم در اداره ای استخدام شوم و یک سال عقب می افتم و زندگی ام متلاشی می شود و به کلی بدبخت می شوم ! استاد سرنوشت من در دست شماست !
10 . استاد , کتاب درسی شما پس از چند ماه اکنون به دست من رسید . و اصلاً فرصتی برای مطالعه آن نداشته ام. حتی همین دیروز , در حالی که با سرعت , با ماشین , دنبال کتاب می گشتم , به خاطر این درس تصادف کردم .البته با عنایت شما هیچ صدمه ای به من وارد نیامد . راستش را هم بگویم :کتاب در اول ترم در کتاب فروشی ها بود , ولی حیفم آمد که هشتصد تومان به آن بدهم و آن را بخرم , با خود گفتم : از جایی برای یکی دو ساعت آن را می گیرم و می خوانم و حتماً 18 یا 20 می گیرم . چون قبلاً هم این کار را کرده بودم . ولی نمی دانم چرا از قضای بد , تیرم به سنگ خورد .
11 . استاد , این چه امتحانی بود که گرفتید ؟ خیلی سخت بود . همه می افتند . استاد ترا به خدا به همه ارفاق کنید ! بالاخره ما در این دنیا غیر از خدا , کس دیگری جز شما نداریم !
12 . استاد , من دانشجوی پرستاری هستم و همیشه طبق برنامه دانشگاه در بیمارستان هستیم . درست است که شما شش جلسه غیبت ما را در نظر نگرفتید (!), ولی همان15 صفحه اصلی کتاب را ـ که خیلی سخت بود ـ نتوانستیم مطالعه کنیم .
13 . استاد , این بار سوم است که این درس را برمی دارم . قبلاً دو بار در درس اساتید دیگر مانده ام . بالاخره من چند بار باید این درس را بخوانم ؟! شما باید به تلافی نمرات پایین استادان دیگر , به من نمره خوبی بدهید .
14 . استاد , من معدل الف هستم و جز درس شما در همه درس ها , بالای 17 گرفته ام . اگر به جای 5/13 به من 17 یا 18 ندهید , دیگر نمی توانم معدل الف باشم ! البته قبول دارم که درس شما را اصلاً نخوانده بودم .
15 . استاد , مشکل من منحصر به فرد است . در دار دنیا هیچ کس وضعیتی مانند من ندارد . تنها شما می توانید گرفتاری مرا رفع کنید . استاد , به خدا پس از امتحان , در دانشگاه ها و محلات مختلف و دروازه های شهر , با پلیس 110 در به در به دنبال شما گشته ام , ولی نمی دانم چرا شما را هیچ جا پیدا نکردم . اصلاً من از اول بد شانس بوده ام . دیروز هم که بیست روز بعد از رد شدن نمرات به آموزش تازه از خواب بیدار شدم , ناگهان با کمال تعجب و نا باوری مشاهده کردم که به جای 18 یا 20 , 7 گرفته ام , در حالی که ورقه را خیلی عالی (!) نوشته بودم . این با هیچ مبنای علمی قابل قبول نیست . می گویند اگر استاد بخواهد به هر کس هر نمره ای می تواند بدهد , بالاخره نمرات دست شماست . پس شما باید کاری برای من بکنید .
16 . استاد , به خدا , کتاب را چند بار از اول تا آخر با دقت خوانده بودم , ولی نمی دانم چرا همین که وارد جلسه امتحان شدم , مثل این که هیپنوتیزم یا افسون شده باشم , تمام سیستم عصبی و اندیشه های عمیق من ( ! ! ) ناگهان به هم ریخت و با همه دقت و تمرکزی که کردم و به خودم فشار آوردم , متاسفانه حتی یک کلمه از همه مطالعاتم به ذهنم نیامد .در حالی که دیگران از من تغلب کرده بودند و 18 , 19 گرفتند , اما نمی دانم چرا من بخت برگشته , هشت گرفتم .
17 . استاد , من شاغل و متأهل هستم . همان طور که خودتان وضع زندگی و مخارج سنگین آن را بهتر از من می دانید , و توجه دارید که کار کردن , به هیچ وجه با درس و مطالعه و مقاله نویسی امکان پذیر نیست . با خستگی کار و فشار زندگی و سختی درس , سر کلاس جز استراحت در ردیف های آخر کاری از ما بر نمی آید , ولی شما خیلی بزرگوارید (!!) حتماً با تمام علم و فضل خود نقص ما را با نمرات عالی جبران خواهید کرد . خدا به شما پاداش بزرگی در دنیا و آخرت عنایت فرماید .
18 . استاد , من دانشجوی ترم اول هستم . خوب درس می خواندم , ولی اواسط ترم ناگهان احساس عجیبی به من دست داد که مشروط می شوم . از خدا پنهان نیست , از شما چه پنهان , از همه دوستان و آشنایان فرهنگی و دانشگاهی و .... آدرس محل کار و شماره تلفن اساتید را گرفتم و از طریق واسطه های بی شمار, تمنای عاجزانه ارفاق و افزایش نمره کردم و تا حدود زیادی هم به یاری خدا در این کار موفق بودم , البته درس هایم خوب است و درست است که در دبیرستان ، رشته ام ریاضی ـ فیزیک بوده , ولی نمی دانم چرا در جمع و تفریق نمرات و معدل گیری اشتباه کردم . به همین جهت , همه درهای عالم را به روی خود بسته دیدم و جز شما کسی نیافتم که بتواند معمای بزرگ زندگی مرا حل نماید . درست است که نمرات شما توسط مدیر گروه و معاونت آموزشی تأیید شده و لاک و مهر شده و وارد کامپیوتر هم شده , ولی همه این آقایان بالاتفاق می گویند : باز هم اگر استاد واقعاً بخواهد , می تواند نمرات را تغییر دهد . پس شما را به پیر و پیغمبر قسم می دهم که کمکی به من بکنید , و گرنه من از هستی ساقط می شوم .
حیدربابا ، شیطان بیزى آزدیریب
محبتى اوْرکلردن قازدیریب
قره گوْنوْن سرنوشتین یازدیریب
سالیب خلقى بیر-بیرینن جانینا
باریشیغى بلشدیریب قانینا
*****
گؤز یاشینا باخان اوْلسا ، قان آخماز
انسان اوْلان بئلینه تاخماز
آمما حئییف کوْر توتدوغون بوراخماز
بهشتیمیز جهنّم اوْلماقدادیر !
ذى حجّه میز محرّم اوْلماقدادیر !
****
بیلسینلر کى ، آدام گئدر ، آد قالار
یاخشى-پیسدن آغیزدا بیر داد قالار
******
حیدربابا ، دوْنیا یالان دوْنیادى
سلیماننان ، نوحدان قالان دوْنیادى
اوغول دوْغان ، درده سالان دوْنیادى
هر کیمسَیه هر نه وئریب ، آلیبدى
افلاطوننان بیر قورى آد قالیبدى
******
حیدربابا ، گوْل غنچه سى خنداندى
آمما حئیف ، اوْرک غذاسى قاندى
زندگانلیق بیر قارانلیق زینداندى
بو زیندانین دربچه سین آچان یوْخ
بو دارلیقدان بیرقورتولوب ، قاچان یوْخ
******
حیدربابا گؤیلر بوْتوْن دوماندى
گونلریمیز بیر-بیریندن یاماندى
بیر-بیروْزدن آیریلمایون ، آماندى
یاخشیلیغى الیمیزدن آلیبلار
یاخشى بیزى یامان گوْنه سالیبلار
*****
بیر سوْروشون بو قارقینمیش فلکدن
نه ایستیوْر بو قوردوغى کلکدن ؟
دینه گئچیرت اولدوزلارى الکدن
قوْى تؤکوْلسوْن ، بو یئر اوْزى داغیلسین
بو شیطانلیق قورقوسى بیر ییغیلسین
زندگی چیست ؟
زندگی کجاست ؟
زندگی چیست کجاست ؟
زندگی خط نگاه من و توست .
زندگی در من و توست .
زندگی بوی بهار و گل سرخ
زندگی رنگ خدا بوی بهشت
زندگی چیست کجاست ؟
زندگی گشتن و دیدن و دریافتن است .
مردگی خیره شدن خام شدن باختن است .
زندگی چون و چراست
زندگی بهر چراست
زندگی چیست کجاست ؟
زندگی صاف شدن نرم شدن پخته شدن
در دل درد فرو رفتن و نگداختن است
زندگی جرات دیدن یک آینه است ؟
زندگی کوشش و جوشش و دل باختن است
زندگی گام زدن سوی افق های بلند
زندگی آب روان یافتن است
زندگی درک معمای وجود
در بلندای فلک بال زدن آب شدن
زندگی چیست کجاست ؟
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
زندگی همنفس خاطره هاست
کودکی از خدا خواست که با او سخن بگوید و در این لحظه آسمان رعد و برق زد . کودک گفت : خدایا چرا با من سخن نمی گویی ؟ در این حال زمزمه هایی در دل کودک به وجود آمد و نسیم خنکی شروع به حرکت کرد و برگ های درختان به نرمی پیشاپیش کودک خم شدند . کودک گفت : خدایا حالا که با من حرف نمی زنی برایم لیوانی آب بده که خیلی تشنه ام . در این حال چشمه کوچکی زلالی در نزدیکی کودک شروع به غلغل کرد . کودک گفت خدایا اگر به من آبی نمی دهی دستکم به من یک شاخه گل بده و گلستان بزرگی از گلهای سرخ و زنبق و نیلوفر کودک را در آغوش گرفت . اما کودک گریه می کرد که چرا خدا به او شاخه گلی نمی دهد . کودک گفت خدایا اگر صدای مرا نمی شنوی و به من هیچ نمی دهی لااقل برایم پناهگاهی از باد و طوفان فراهم کن و در این حال آغوش گرم مادر و دستان نرم پدر کودک را فرا گرفت . اما کودک همچنان می گریست و در حالی که زیر لب به خدا بد می گفت چشمه را گل آلود کرد و گلها را له کرد و دستان پدر و آغوش مادر را با فریادهای گوشخراشی ترک کرد و از سرزمین خدا بیرون رفت .
کریم جباری
الهیات حکیم رومی
1 . رابطه خدا و خلقت :
1- 1 . نمی توان آثار و تجلیات خدا در کائنات و نیروهای طبیعت را که لشکریان الهی هستند ، علی رغم عظمت و جاذبه و اسرار بسیاری که دارند ، خدا نامید :
آفتاب از امر حق طباخ ماست ابلهی باشد که گوییم او خداست
یکی از شاعران بزرگ نیز در باره توهم خدایی عارفان و واصلان می گوید :
مبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی تو زخود نرفته بیرون به کجا رسیده باشی
سرت ار به چرخ ساید ، مخوری فریب عزت که همان کف غباری ، به هوا رسیده باشی
1- 2 . اگر چه در ظاهر، برخی از امور مستند به علل طبیعی (اسباب) و غیر مستقیم مستند به خدا و برخی مستقیماً کار خدا به نظر می رسد و نه کار اسباب و علل طبیعی ، اما ، در واقع ، ذات و صفات همه پدیده ها آکنده از فقر و نیاز و نیستی است ( عالم هم اکنون هم فانی است) و اگر آثاری در این پدیده ها می بینیم ، از ذات و نهاد آنها نیست ، که از جای دگر است و آن سرچشمه های الهی و آسمانی است که مبدا صدور همه امور و خواص آنهاست :
نیست از اسباب ، تصریف خداست نیست ها را قابلیت از کجاست؟
1 ـ 3 . نقش خدا در افعال بشری(سلسله طولی فاعلیت الهی و فاعلیت بشری در کارها) هر کاری در عین حال که کارماست و مسئولیت آن با ماست ، کار خدا نیز هست . در کارهای خوب و خالصانه ، می توان گفت که حقیقتاً کار کار خداست ، چرا که اگر لطف و عنایت و امدادهای آشکار و نهان خدا نبود ، این کارها از ما ساخته نبود :
گر بپرانیم تیر، آن نی ز ماست ما کمان و تیر اندازش خداست
1 ـ 3 ـ 1 . تجلی الهی در ظهور توانمندی های عظیم بشری ( دست خدا ):
چون قبول حق بود آن مرد راست دست او در کارها دست خداست
قوت اصلی بشر نور خداست قوت حیوانی مر او را ناسزاست
1 ـ 3 ـ 2 . امکان خروج از مرزهای زمان ، با عنایات خداوندی :
لامکانی که در او نور خداست ماضی و مستقبل و حالش کجاست ؟
1 ـ 3 ـ 3 . امکان درک اسرار جهان و خروج از مرزهای مکان ، با حصول مقام «حیرت» عرفانی( که غیر از حیرت عوامانه ناشی از نادانی و غیر از حیرت عالمانه ناشی از کثرت علم و معرفت و برتر از آنهاست ) :
بر دلی کو در تحیر با خداست کی شود پوشیده راز چپ و راست
1 ـ 5 . تجلی صفات خدا در طبیعت :
آن بهاران لطف شحنه ی کبریاست و آن خزان تخویف و تهدید خداست
2 . مقایسه صفات الهی و صفات بشری : صفات الهی کمال اندر کمال است و با صفات بشری قیاسمند نیست ؛ مثلاً علم الهی به مقدمات و ابزارهای علمی ـ چنان که در روش های تحقیق و مطالعه در علوم بشری ضرورت دارد ـ نیازمند نیست :
آن که بی تعلیم بد ناطق، خداست که صفات او ز علت ها جداست
یعنی صفات الهی بدون نقص و کاستی است یا فاقد انگیزه به معنای روانشناختی می باشد .
3 . تفسیر کمال الهی ( تمام و فوق التمام بودن خداوند ): حد نهایی و منتهای همه صفات و کمالات و به تعبیر درست تر ، همه صفات خوب و کمالی را بدون هیچ «حد» و « مرز» ، باید در خدا جست :
منتهای دست ها دست خداست بحر بی شک ، منتهای سیل هاست
4 . خدا شناسی :
4 ـ 1 . تصور ناپذیری خدا در ذهن ( با استدلال عقلی ) :
هرچه اندیشی پذیرای فناست آن که در اندیشه ناید آن خداست
4 ـ1 .عشق عرفانی ، راه اصیل خدا شناسی :
علت عاشق ز علت ها جداست عشق اسطرلاب اسرار خداست
4 ـ 2 . آفرینش معرف و گواه خدا و صفات الهی (برهان نظم یا شناخت آیه ای ، اثبات خدا از را مخلوقات ) :
گوید او کاین آفریده آن خداست کافرینش بر خدایی اش گواست
4 ـ 3 . ظرفیت اندک علم و آگاهی بشری از اسرار جهان و کارهای خداوند( ارزش علم و عبادات ما ) :
آن سبوی آب دانش های ماست و آن خلیفه دجله علم خداست
کریم جباری