کفر و ایمان چه به هم نزدیک است !
صد هزاران ضد ضد را مىکشد بازشان حکم تو بیرون مىکشد
ذوق در غمهاست پى گم کردهاند آب حیوان را به ظلمت بردهاند
زندگى در مردن و در محنت است آب حیوان در درون ظلمت است
چه خبر دارى ز ختم عمر او که بگردانى از او یک باره رو
مرز در عقل و جنون باریک است.......کفر و ایمان چه به هم نزدیک است !
------------------------------------------------------------------------
** الناس هالکون الا العاملون والعاملون هالکون الا المخلصون والمخلصون على خطر عظیم
آنجا که تو با مرگ مأنوس میشوی ناچار به آن فکر میکنی و بهترینشرا میخواهی. وقتی بناست مرگ تو را انتخاب کند، تو پیشدستی کن وبهترین مرگ را انتخاب کن که این زیرکی، انگیزهی دیگری است که تو را بهمرگ سرخ میخواند و باعث میشود که سنگینی خون را در رگهایتاحساس کنی و مرگ شهادت را بخواهی.
من نمیدانم تو چه احساسی از مرگ داری، ولی اینقدر میدانم که اگرخط مرگ در تقاطع زندگی تو نباشد و زندگی تو را نبرد، بل ادامهی آن باشدو استمرار آن، دیگر مرگ مسألهای نیست. باید آن گونه زندگی کرد کهمشرف بر مرگ بود.
این ترس از مرگ به خاطر ناهنجاری زندگی است. حیاتی که با حیاتمحمد و آل محمد پیوند بخورد، مرگ آن را نمیسوزاند و بنبست ِ آننمیشود؛ که مرگ، استمرار زندگی و انقلاب زندگی و حیات بزرگتر است؛ که«سحره» میگفتند: «اِنّا ِالی' رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون» و خدا میگوید: «خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَی'وةَ...». موت مخلوق است و از زندگی جلوتر است و زندگیِ بزرگتر است؛انّ فی قتلی حیاة فی حیاة.
ما به گونهای زندگی کردهایم که مرگ، آرزوها، کارها و عشقهای ما راناتمام گذاشته و مزاحم بوده است. مزاحمت مرگ برای زندگی ما، باعثترس و فرار از مرگ است. اگر آرزوهای ما با مرگ تأمین شود و اگر کارهایما با مرگ نقد شود و اگر عشقهای ما با مرگ به تمامیّت خود برسد، آیا جزعشق به مرگ، تفسیر دیگری برای عشق به زندگی خواهد بود؟
راستی که انس به مرگ، تحولی را در زندگی و اساس آن خواستار است.بیجهت نیست که علی میگوید: «وَ اللّهِ اَنَّ ابْنَ اَبیطالِب آنَس بِالْمَوْتِ مِنالطِّفْلِ بِثَدیِ اُمِّهِ»؛ علی به مرگ از کودک به پستان مادر مأنوستر است؛ کهغذای او، بازیچه او، انس او در آن خلاصه شده است.
ما میدان زندگی را با مرگ، محدود کردهایم و این است که برای هفتادسال میکوشیم و درست در هنگام بهرهبرداری ما، مرگ جلوه میکند وحاضر میشود و ثمرات تو را میبلعد و میوههای تو را در کام خود میکشد . اگر زندگی را گستردهتر ببینیم و مرگ را استمرار زندگی و برای همیشهیخود بکوشیم و نه برای هفتاد سال، که برای همیشه فرش و لحاف و کفش وکلاه تهیه کرده باشیم و پیش فرستاده باشیم، آیا جز انس به مرگ حاصلیخواهیم داشت؟
با این تحلیل از مرگ و انس به آن، تنور زندگی و کار و کوشش هم گرمترمیشود، که تو بیشتر میکوشی و بیشتر به کار میگیری و کمتر انبارمیکنی...
انس به مرگ تو را به قبرستان پیوند نمیزند، که به چرخش میآورد تاکام بگیری و از خاک بهرهبرداری، پیش از آنکه در کام آن پنهان شوی؛همچون سنگی در مرداب.
کشش جبهه از این همه زمینه برمیخاست و با بلوغ من گره میخورد،حتی با آن روزهایی که تازه ازدواج کرده بودم و نمیبایست مرگ را بخواهم،ولی این فضل خدا بود که با این دیدگاهها و شناختها و دریافتها و با آنحالتها و نقلها و حکایتها، تا به امروز هم این تنور را گرم و برافروختهنگاه داشته...
از علی صفائی حائری ( خداوند متعال رحمت و رضوانش را بر وی فرو بارد )
********************
اطلاعات بیشتر :
سالها و دهه ها و بلکه قرن هاست که مباحثات علمی بین شیعه و سنی به مناقشات و مشاجرات و منافرات و جدال های تند و خشن تبدیل گشته و نتیجه آن شده که گاهی شیعه و سنی نه تنها روی دیدن همدیگر را ندارند ، بلکه گاهی ملاقات یهود و نصاری و بلکه کفار و مشرکین و بت پرستان را به دیدار هم ترجیح می دهند ( چنان که در امور سیاسی و اقتصادی همین گونه عمل کرده اند ) . این درگیری های فرهنگی و علمی به دلیل نبود بایسته های فرهنگی و روانی ، به درگیری های خشونت بار می انجامد و از سپاه صحابه و دفاع از خلفای راشدین با بمب و نارنجک و موشک و تکفیر همه گروههای شیعه و قرار دادن آنان در لیست بدترین منافقان و مغرضان و معاندان کینه توز اسلام و قرآن و پیامبر سر بر می آورد و از طرف مقابل نیز تحت عنوان بحث های علمی تاریخی ، عملا به مراسم اشک و آه و ماتم و لعن و نفرین های موهن و مستهجن و شدید و عنیف به ابوبکر و عمر و عثمان منجر می گردد . آیا این قبیل بحث ها علمی و دینی است ؟ آیا جهان اسلام باید از تاریخ پر افتخار خود تنها برای زنده کردن منازعات فرقه ای استفاده کند ؟
در این جا به آفات این قبیل مشاجرات و کشمکش های فرساینده و ویرانگر اشاره می شود .
زندگی در قبر چهار متری
جام جم- زن میانسال چینی و پسر خردسالش که به دلیل فقر مالی 3 سال مجبور به زندگی در یک قبر 4 متری بودند، عاقبت با تلاش پلیس صاحب سرپناه شدند.
به گزارش شین هوا، این زن میانسال چینی که زینگ لیوینگ نام دارد، 3 سال پیش در یک کارخانه تولید پوشاک شهر سویی شاون کار می کرد تا این که پس از چند ماه برادر کارفرمایش از او خواستگاری کرد، اما وقتی وی درخواستش را نپذیرفت ، به ناچار از محل کارش اخراج شد.
به دنبال این ماجرا، زینگ با پسر خردسالش شهر سویی را ترک کرد و به شهر هویژو رفت. این زن مجبور بود برای گذران زندگی خود و فرزندش در سطلهای زباله دنبال غذا بگردد و از لباسهای کهنه مردم استفاده کند و شبها همراه فرزندش در یک قبر سنگی 4 متری کنار خط راه آهن شهر بخوابند.
بنابر این گزارش ، 3 سال از زندگی این مادر و پسر در این قبر قدیمی می گذشت تا این که ماموران چین هنگام گشتزنی متوجه آنها شدند و ماجرا را اطلاع دادند تا این زن و فرزندش صاحب سرپناه شوند.