زندگی حرف نیست
زندگی کلاف سر در گمی است . زندگی ماجراهای واقعی است . زندگی راه بسیار پرپیچ و خمی است . زندگی ساختن و سوختن و صبوری و گذشت است .زندگی حرف نیست . عشق به هم پیوستن دو روح است . عشق از خود برون رفتن است . عشق پرستش و دلدادگی است . در عشق بحث و جدل نیست . عشق سهم الارث نیست که سر تقسیم سهم همدیگر دعوا کنیم . عشق اندر پی معشوق دویدن است . عشق را با ترس و تحمیل و جبر و مجادله کار نیست . عشق سخنرانی و غزل سرایی نیست . حرافی و پرگویی نیست . سیاه کردن کاغذ و سوگند خوردن نیست . عشق اثبات کردنی نیست .عشق حرف نیست . عشق گداختن و ذوب شدن و پر شدن از دوست است . عشق کلمات زنده آتشین است . اما اسم و فعل و حرف نیست . ایمان عشق است . ایمان پرکشیدن به آنسوی بده بستانهاست . ایمان ساندویچی است که به گرسنه می دهی . ایمان پاکی چشم و دل و فکر است . ایمان دل کندن از ثروت و شهوت و قدرت است . ایمان حرف نیست . ایمان زبانی نیست . ایمان فدا کردن هستی خویشتن در پای لایتناهی است . کفر با حرف به وجود نمی آید که ایمان بتواند با حرف جایگزین آن گردد . ایمان به عشق خدا در برهوت جزیره العرب به دنبال محمد ره سپردن است . ایمان سخنرانی نیست . سخنرانی ایمان ساز نیست . ایمان است که ایمان ساز است . عرفان است که مسلمان ساز است . سیاست هم حرف نیست . به قول علی بزرگ سیاست اگر نتواند حق پیرزنی را از یک قداره بند بگیرد پست تر و کثیف تر از لنگه کفش پلاسیده است . سیاست سخنوری نیست . سیاستمدار نباید سخنرانی کند . سیاست علوی و حکومت نبوی آن است که شبی حاکمان سیر و بی خیال نخوابند تا بر دنیایی از تباهی و پستی و حق کشی سکوت کنند و با تحلیل های تخصصی سیاسی به ریش عالم و آدم بخندند و با لبخندهای فیلسوفانه واقعیات تلخ بلکه فجایع احتماعی را یک حادثه یا اشتباه تلقی فرمایند(!). سیاست حرف نیست . سیاست و مردم سالاری کوبیدن مردم به دست مردم نیست . خدمت متواضعانه بی سر و صداست . تظاهر و تبلیغات و تملق های دستوری نیست . سیاست رفع حاجت حاجتمندان است . سیاست رفع درد دردمندان است . سیاستمداری که معنای درد را با همه تخصص خود نمی تواند تصور کند چه سیاستمداری است . سیاستمداری که از فروش کلیه و عزت و شرف برای لقمه ای نان سر در نمی آورد . سیاستمداری که جز عکس و پوستر و مصاحبه و تفسیر و توجیه و به عبارت عوامانه شیره مالیدن عالمانه بر سر مردم هیچ نمی داند . آری درد آور است و باور نکردنی اما سیاست سخنرانی و کنفرانس مطبوعاتی نیست . سیاست بازی با قدرت و افکار عمومی و سرنوشت جوانان این مرز و بوم نیست . سیاست سرگرمی های مطبوعاتی نیست . سیاست حرف نیست . تفسیر نیست . علم نیست . مدیریت قدرتمندانه و هنرمندانه و دردمندانه و راهگشایانه و اثر بخش است . این مدیریت است که رضایت بخش مردمان است نه آن که با آمارهای غیرواقعی و یا واقعی نامربوط به زندگی عمومی مردم کاری کنیم که مردم به طور تخیلی بدبختی خود را از یاد ببرند . آری سیاست حرف نیست . ایمان حرف نیست . عشق حرف نیست . زندگی حرف نیست . حرف نمی تواند نان باشد . کلمات کاغذی نمی تواند به عشق تبدیل شود . ایمان زبانی فقط در کوچه بازار مسلمین برای زندگی چرب و نرم به درد می خورد . خدا حرف نیست . زندگی ما همه اش حرف است . عشق های ما همه اش پر حرفی و سخن سرایی است . سیاست ما عین دیانت ما نیست عین سحنرانی های ماست . مثل فیلم های تلویزیون و سینما که همه اش وراجی است . حتی حوادث و رویدادهای فیلم هم به جای هنرنمایی صدا و نور و تصویر و سوژه ـ هنرنمایی در حرافی است . بهترین هنرپیشه های طنز هم هنرشان گفتاری است . مصیبت بزرگ ما حتی مصیبت همین وبلاگ حرافی است .
قربان آن کلماتم که آتش انگیزد
نه آب سرد بریزد بر آتش گرم
گل گفتی
سلام مطلب جالبی بود دستتون درد نکنه خیلی دوست دارم مطالب شمارو بخونم موفق باشید.
مقام عشق بنازم که نیش بررگ لیلی زنندوازرگ مجنون خسته خون بدر اید
دعا در طلب حوائج
بار خدایا،اى آنکه درگاه تو آخرین مقصد حاجات است و تنها درنزد توست که به خواستها توان رسید.اى خداوندى که در برابرنعمت هایت بهایى نستانى.اى خداوندى که زلال عطایت را به منت تیره نگردانى.اى خداوندى که همگان به تو بىنیاز شوند و کس را از توبىنیازى نیست.اى خداوندى که همگان را به تو رغبت است و کس رارخ تافتن از تو میسر نیست.اى خداوندى که هر چه خواهند گان از توخواهند،خزاین نعمتت فنا نپذیرد.اى خداوندى که ناموس حکمتت راهیچ وسیله اى و سببى دگرگون نسازد.اى خداوندى که حاجت حاجتمندان از تو منقطع نشود.اى خداوندى که دعاى دعا کنند گانت به رنج نیفکند. به بىنیازى از آفریدگانت خود را ستوده اى و تو سزاوارى که از آنان بىنیازى گزینى. آفریدگانت را به نیازمندى وصف کرده اى وآنان را سزاست که به تو نیازمند باشند. پس هر که بخواهد نیازمندى خویش را به خواهش از درگاه تو رفع کند و گرد بینوایى از چهره خود بیفشاند،حاجت خود از جایى خواسته که بایدش خواست و به دریافت مقصود از راهى رفته است که بایدش رفت. خداوندا،هر کس که حاجت به یکى از بندگان تو برد یا یکى ازبندگانت را سبب روا شدن حاجت خود پندارد،جز حرمان نصیبىحاصل نکند و سزاوار است که تو احسان از او بازگیرى. بار خدایا،مرا به تو حاجتى است که کوشش من از دست یافتن به آن قاصر آمده بود و راههاى چاره به روى من بسته شده بود.نفس من مراواداشت که برآوردن آن نیاز،از کسى خواهم که او خود به روا شدنحاجت نیازمند توست و براى دست یافتن به خواستهایش از تو بىنیاز نیست .و این خود خطایى بود از خطاهاى خطاکاران و لغزشى ازلغزشهاى گنهکاران.سپس به هشدار تو از خواب غفلت بیدار شدم و به توفیق تو پس از لغزش بر پاى خاستم و چون به صوابم راه نمودى دیگربه سر در نیامدم و باز گردیدم.گفتم:منزه است پروردگار من،چگونه نیازمندى دست نیاز به سوى نیازمند دیگر برد و چسان بینوایى به بینواى دیگر روى کند؟ پس،اى خداوند من، با رغبتى تمام آهنگ تو کردم و با اعتماد به تو روى امید به درگاهت آوردم و دریافتم که هر چه فراوانتر از تو خواهم باز هم در برابر توانگریت نا چیز است و بخششرا هر چه فزونتر خواهم در برابر گشادگى باب عطایت باز هم حقیراست و کرم تو از سؤال هیچ سائلى به تنگنا نمىافتد و دست عطاى توفراتر از هر دست دیگر است. بار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و با من از کرم و عدل خود آن کن که فضل تو را در خور است نه استحقاق مرا. من نخستین کسى نیستم که سزاوار منع و طرد بودن و اکنون به تو رغبت یافت و تو به عطاى خود او را نواختى. من نخستین کسى نیستم که مستوجب حرمان از درگاه تو بود و دست طلب به سوى تو دراز کرد و تو نومیدش نساختى. بار خدایا،بر محمد و خاندانش درود بفرست و دعاى مرا اجابت کنو به ندایم پاسخ گوى و به زاری هاى من رحمت آور و آوازم را بشنو.مرا ازخود نومید مکن، رشته پیوندم را با خود مگسل و در این نیاز که اکنون مراست، یا هر نیاز دیگر،به درگاه دیگرم مران. یاریم نماى که مطلب مبرآید و حاجتم روا شود و به خواسته ام برسم،پیش از آنکه این مکان راترک گویم بدان سان که سختیها را بر من آسان سازى و در هر کار آنچه را خیر من در آن نهفته است مقدر دارى. بر محمد و خاندان او درود بفرست، درودى پیوسته و دم افزون و بى انقطاع و ابدى. و این درود را یاور من ساز و وسیله برآمدن حاجتمگردان،که تو فراخ نعمت و بخشنده اى. اى پروردگار من،حاجت من این است...(حاجت خود یاد کن وسر به سجده بگذار و بگوى) فضل تو آسوده خاطرم گردانید و احسان تو مرا به سوى تو راه نمود، تو را به تو و به محمد و آل محمد(ص) سوگند مىدهم که مرا نومید باز نگردانى
صحیفه سجادیه دعای ۱۳
مصاحبه
خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟»
پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید»
خدا لبخندی زد و پاسخ داد:« زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟»
من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟»
خدا جواب داد....
« اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند»
«اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند»
«اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند»
«اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند»
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت....
سپس من سؤال کردم: «به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟»
خدا پاسخ داد: « اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند»
« اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند»
«اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند»
« اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند»
« یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است»
« اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند»
« اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند»
« اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند»
باافتادگی خطاب به خدا گفتم: « از وقتی که به من دادید سپاسگذارم»
و افزودم: « چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟»
خدا لبخندی زد و گفت...
«فقط اینکه بدانند من اینجا هستم»
« همیشه»
-
کتاب تاریخ یهود.ایین یهود نوشته اسرائیل شاهاک
فصل اول مدینه فاضله بسته
فصل دوم غرض ورزی و زبان بازی
فصل سوم تعصب و تفسیر
؛ ۴ سابقه تاریخی
؛ ۵ قوانین ضد غیر یهوریان
؛ ۶ تبعات سیاسی
لطفا تا فردا نظر خود را در مورد موضوعات این کتاب بیان فرمایید
ومطالبی از کتاب را برای نوشتن تحقیق انتخاب فرمایید
وبه ایمیل اینجانب ارسال فرمایید
از زحمات جنابعالی برای ارتقای تعالیم دینی ما متشکرم .
جنبه های مثبت و منفی یهودیت را از این کتاب استخراح کنید .