تو چرا غمگینی ؟
چرا آزرده خاطر و ناراحتی ؟ چرا ملول و پکری ؟ چرا هوای دلت ابری و بارانی است ؟ چرا خسته و بی حالی ؟ از چه خشمگین و رنجوری ؟ از که می نالی ؟ از چه می ترسی ؟ از چه می گریزی ؟ پرده های تاریکی را از چشمانت کنار بزن . دستی به شیشه گرد گرفته دلت بکش . پنجره هایت را باز کن . دلتنگی مکن ! بهار را در خزان بنگر . شادی را در اشک ها بیاب . الماس از خاکستر بردار . اگر تو نمی توانی جهان تاریک را روشن کنی ، اگر تو نمی توانی گذشته را برگردانی ، اگر تو نمی توانی آسمان و زمین را جور دیگری بسازی ، پس برای چه غم خوردن و ناله سردادن . اگر نمی توانی تقدیرهای رفته را بازسازی کنی ، اگر سرنوشتت همین بوده ، برای چه زانوی غم بغل کرده ای ؟ اگر تو چون برگی در سیلاب افتاده ای برای چه ناخرسندی ؟ اگر پر کاهی در مصاف تند باد ، چرا با ابر و باد می جنگی ؟ آیا تو می توانی قوانین را جابه جا کنی ؟ آیا می توانی مسیر رودخانه ها را تغیر دهی ؟ مگر خورشید و ماه به خواست تو طلوع می کند ؟ مگر تو مسئول همه خرابی های دنیا هستی ؟ پس خرسند و شادمان باش .
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای که بر من و تو در اختیار نگشاده است
اگر زمانه را تو می سازی ، اگر آینده همان راهی است که می روی و خانه ای است که الان داری آجرهایش را بر هم می گذاری ، ز چه رو غمگینی ؟ اگر می دانی و می توانی و عمرت به آخر نرسیده ، ز چه رو می نالی ؟ اگر همه پل های پشت سرت را خراب نکرده ای ، اگر راه بازگشت همیشه هموار است ، ز چه رو نشسته ای ؟ اگر تو فرزند زمین و همسایه آسمانی و سازنده زمین و زمانی ، ز چه زو دلمرده ! اگر آتش گناهی روشن کرده ای ، آب ندامتی بریز تا شادمان گردی . اگر کسی را از دست داده ای ، کسان دیگری داری . اگر هیچ کسی نداری ، همه کس را داری . اگر فکر می کنی کسی برایت اشک نخواهد ریخت ، بدان که دلها و فرشتگانی همراه تو می گریند . تو تنها نیستی ، همسایه خورشیدی . تو ستاره های پاره پاره نیستی ، تو ستارگان جهانی . اگر گوشه ای نشسته ای و از افسردگی می نالی ، بیا بیرون و رویش جوانه ها را بنگر . به آهنگ ناپیدای هستی گوش بده . اگر بیرونی و از گشت و گذار وعشرت و لذت خسته شده ای ، بیا تو و درونت را بنگر و دمی باخودت انس بگیر و دمی با آن گوهری که آزرده ای همدمی کن . بگذار کمی کبوتر دلت بر آشیانه اش آرام و قرار گیرد . دمی به صداهای دلت گوش بده ، همه غصه ها را فراموش خواهی کرد . تو هنوز عمری طولانی در پیش داری ، گذشته فیلم کوتاه و میان پرده ای از سریال طولانی زندگی ات بوده ، بهترین صحنه های فیلم زندگی ات در پیش است . تو هم هنرپیشه خوب زندگی خواهی شد و هم آهنگساز خوبی برای بارش باران حوادث و رخدادها . چرا که تو هم تهیه کننده و هم کارگردان سریال باشکوه زندگی هستی . پس ز چه رو غمناکی . ز چه روافسرده . ز چه رو دلمرده . تو اسیر هیچ تقدیر حتمی نیستی ! اگر تقدیری در کارست ، قلموی رنگین تقدیر الهی به دست تو برایت جلوه گری می کند . هیچ کس نمی تواند سرنوشت تو را رقم بزند . تویی آن انسان بزرگ که همه جهان سایه ای از وجود توست . پس برای چه نگرانی و از که می ترسی . اگر فرصتی از دست داده ای چه فرصت های طلایی که در پیش داری . اگر عزیزی از دست داده ای ، او در بیکرانه زمان و فراسوی مکان در آن چشم انداز جانفزا دارد به تو می خندد . دارد به تو می گرید که چرا دنیای خودت را چنین تنگ و سیاه کرده ای . چرا پنجره هایت را به سوی افق های پهناور گیتی بسته ای . چرا خاموش و بی حالی و چرا بیکاری . بیکاری ملالت آور است . پرگویی ملالت بار است . پر خوری و خوش باشی و سرمستی دیوانه وار ملالت خیز است . ملالت بوی مرگ می دهد . سبکبال باش . چون پرندگان . بارهای اضافی همه غصه ها و کینه ها و هذیان های روحی و فکری را بیرون بریز . بگذار بال و پرت گشوده شود . در گذشته ها ماندن ، از دست دادن آینده ای است که هم اکنون داری به سویش می روی . اگر فکر می کنی بازی خورده ای ، دیگر بازی مخور و سادگی و خامی نکن . بازیگران زندگی بیشتر از بازی خوردگان اسیر بازی های خویش اند . آنان در دام های خود به نوعی گرفتارند . بیش از آن که به درهای بسته فکر کنی دنبال درهای باز بگرد . حتما کاری هست که نکرده ای و می توانی بکنی و نیرویی در تو هست که هنوز به کارش نگرفته ای . کلیدی هست که هنوز آزمایشش نکرده ای . بجوی و بکوش و بیندیش که اگر شانس و اقبالی هست با جوینده و کوشنده است . اگر فکر کنی که در چاله ای در چاه خواهی افتاد و اگر بیندیشی که شکست خورده ای خرد خواهی شد و اگر تصور کنی باخته ای بیشتر خواهی باخت . هر چه بخواهی و هر فال بد یا خوبی که بزنی همان طور خواهد شد . هر چه انتظارش را داشته باشی همان را خواهی یافت . آن که نگران است نگران تر خواهد شد و آن که امیدوار است امیدوارتر خواهد گشت . یاس و ناامیدی بن بست ذهنی توست نه بن بست جهان پهناور . پاهای تو ممکن است در مرداب گیر کرده باشد اما دست های توانمندتری همیشه پشتیبان توست . به وسوسه هاس بداندیشان گوش مسپار . مثبت اندیش باش تا واقعیات را نیکوتر بیابی و منفی باف باش تا مصیبت های بیشتری بر سرت ببارد و یکی از آنها همین نگاه تاریک توست . یاس و افسردگی و فال بد زهر جانکاهی است که چهار ستون جان و تن آدمی را می پوساند .توقعات اضافی را از خود و دیگران کم کن تا آسوده شوی . در حد ظرفیت واقعی خود و اطرافیانت از آنان انتظار داشته باش . وسواسی را رها کن و به پاکی ها یقین داشته باش . همیشه باران زیبای آسمانی همه زباله های زمینی را می شوید و با خود می برد . بگو و بخند و گره از جبین بگشای . شاد باش و خرسند . دغدغه های بیهوده را از دلت جارو کن . اگر بر دنیا خشم بگیری بر تو خشم خواهد گرفت . اگر به روی دنیا بخندی به رویت خواهد خندید . اگر عبوس و بی حوصله باشی مطمئن باش دیگران هم آینه دق تو خواهند شد . اظهار مهر کن تا محبت دریافت کنی . ببخش تا بخشوده شوی . دنیا همان دنیای توست . دنیای بیرون از تو اگر همه جایش شادی و شیرین کامی باشد برایت به کلی بی ثمر خواهد بود زیرا دنیایت تلخ و تاریک است و دنیای تو همان عالمی است که برای خودت درست کرده ای . یعنی برنامه ها واحساسات و اندیشه ها و زندگی تو . زندگی همیشه آب گل آلود نیست . به زندگی ایمان داشته باش . خودت را باور داشته باش . به آینده زیبا ایمان داشته باش . به چشمهایی که همیشه با نیروی جادویی خویش با مهر پدرانه و صمیمیت مادرانه و محبت دوستانه ، نظاره گر تو، یاور تو ،در کنار تو و همدم تنهایی توست ، ایمان داشته باش . او می تواند همه زغال های گناهانت را به الماس تبدیل کند . او می تواند دنیایت را رنگ دیگری ببخشد . زندگی چنان که فکر می کنی نیست و چنان نمانده و چنان نیز نخواهد ماند .
خیلی عالی نوشته بودید امیدوارم همیشه موفق باشید
سلام منظورم نامه خانمی با ایدی دردمند است ممنون
بلی . البته . ولی زیر آیدی مطلبی و سوالی ندیدم . نمی دانم پاسخ چه را بدهم ؟ سوالتان را اینجا یا به آدرس ایمیل ارسال دارید .
روزتان خوش
دعای رفع از غم و اندوه
از حضرت رسول اکرم (ص) روایت است که فرمودند :
«هر که را برسد همی یا غمی یا اندوهی یا بلائی یا شدتی؛ پس بگوید :
الله ربی لا اشرک به شیئاٌ توکلت علی الحی الذی لا یموت»
نمی رسد
سالار ا. ن. کاشانی
salar_a_n_kashani@yahoo.com
تاریخ انتشار: 14 آبان 1383
می خواستم که بدانی
دیگر دلم تنگ نیست برای اتفاق های نیفتاده
دیگر دلم تنگ نیست .
می دانی …
دلم هر وقت دلش خواست تنگ می شود
آسمان پاییز این روزها هم .
تازگی ها فهمیده ام
یک عمر اشتباه می کرده ایم :
زمین گرد نیست
می خواستم که بدانی
کوه به کوه نمی رسد
آدم به آدم …
نمی رسد .
این ها را
می خواستم تو بدانی .
اگه تنها ترین تنها بشم بازم غمی نیست
خدا همه کسم میشه بهتر از او همدمی نیست
بگذار غصه هارو در دلم ترانه کنم
بگذار خنده را بر لبم عاشقانه کنم
بی تو هم ترانه غم رو میشه خوند
کی گفته بی عشق میشه زنده موند