موضوع همین جاست !

موضوع همین جاست !

آورده اند که روزی مردی در یک صبح سرد زمستانی به شهری مسافرت کرد. وقتی او وارد هتل آن شهر شد, متوجه شد که کارمندان هتل و میهمانان همه پابرهنه هستند. در رستوران هتل, شخص جذابی را دید که پشت میزی در نزدیکی او نشسته بود. مرد از او سوال کرد چرا شما کفش نمی‌پوشید؟ آیا نمی‌دانید کفش چیست؟
او در پاسخ گفت: "البته که می‌دانم کفش چیست." 
آن مرد مسافر دوباره پرسید: "پس چرا کفش نمی‌پوشید؟"
آن شخص در پاسخ گفت: "موضوع همین جا است که چرا من کفش نمی‌پوشم؟"
بعد از صرف صبحانه, مرد مسافر از هتل خارج شد. برف همه جا را پوشانده بود. اما بیرون از هتل نیز همه پابرهنه بودند. مرد مسافر به کنجکاوی از رهگذری پرسید: چرا در این شهر کفش نمی‌پوشید؟ آیا هیچ کس نمی‌داند که کفش از پاها در مقابل سرما محافظت می‌کند؟
رهگذر پاسخ داد: ما می‌دانیم کفش چیست. به آن ساختمان نگاه کن, آن ساختمان یک کارخانه کفش‌ دوزی است. ما به داشتن این کارخانه افتخار می‌کنیم به همین خاطر هفته‌ای یک بار در آن جا دور هم جمع می‌شویم و به سخنرانی رئیس این کارخانه گوش می‌دهیم. او به ما می‌گوید که کفش چه چیز عالی‌ای است.
مسافر پرسید: پس چرا کفش نمی‌پوشید؟
رهگذر پاسخ داد: آه, موضوع همین جا است که چرا کفش نمی‌پوشیم؟

شما از این حکایت چه برداشت می کنید ؟

 

نظرات 2 + ارسال نظر
غریب اشنا چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:41 ق.ظ

اقای جباری ممنون از توجه ولطف شما.

محمد فتح علیزاده شنبه 14 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:24 ق.ظ

لطفا؛ فونت تان را عوض کنید.شب منتظر ایمیل شما هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد