"جرج، جرج! منم... منم خدا..."
(پرزیدنت بوش با خدا صحبت می کند)
تری جونز* - گاردین - برگزدان المیرا مرادی
-"جرج؟"
- "بله؟"
-"من خدا هستم..."
-" سلام خدا. کاری هست که من بتونم برات انجام بدم؟"
-" جرج! من می خوام که این جریان عراق را تمومش کنی"
-" اما خدا، این خودت بودی بهم گفتی این کار را بکنم!"
-" جرج، من اینو نگفتم"
-" چرا خودت گفتی! تو با من صحبت کردی از طریق کارل، رمسی و دیک و همه اون آدمایی که خیلی تیزند!"
-" جرج، از کجا میدونی که این من بودم که با تو صحبت کردم؟"
-" ذاتیه خدا، همینجوری میدونم"
-"ببینم تو جدی جدی فکر می کنی که من می خواستم تو اینهمه وحشت و خون و خونریزی به سر یک ملت دیگر بیاوری؟"
-" اما خدا، اینا مسلمونن، به تو اعتقاد ندارن"
-" نه جرج، آنها هم به من اعتقاد دارند. یهودی ها، مسیحی ها و مسلمونها همه به یک خدای واحد که من باشم، اعتقاد دارند! مگر تو درس الهیات تطبیقی را در مدرسه نگرفتی؟"
-" نه، معلومه که نه!... خدا! نکنه تو فکر می کنی که من از اون دسته آدمای هیپی ماب صلحدوسته، دوایی، لیبرال مسلکه، طرفدار آزادی همجنس گراها هستم؟!!!"
-"نه، البته که نه جرج، اما من از تو انتظار دارم که حداقل کمی هم در مورد مردمی که بمبارانشان
می کنی، بدانی!"
- "Oh, come on، من خوبم میدونم که بمبارون اون دستار به سرها، تا جائیکه دیگه یکی از اونا باقی نمونه، کار درستیه."
- " چطور اینقدر مطمئنی، جرج؟"
- " براینکه تو اینو به من میگی که انجام بدم"
- جرج! من هیچگاه به تو نگفتم که این کار را انجام بدهی!"
-"اما من خودم می شنوم، خدا!.... تو با من صحبت می کنی! تو به من میگی چه کار باید انجام بدم!...تو به من میگی چی درسته و چی غلطه! برایه همینه که من اصلا احتیاج ندارم که به حرف آدمای ضعیف و تو لفافه حرف زن، که به کری لیبرالِ (1) رای میدن، گوش کنم."
- جرج! تو خودت را گول می زنی"
- "خدا! تو چطور میتونی یه همچین چیزی بگی؟ من یه عده آدم قوی و پر زور کره زمین را هر روز تو کاخ سفید مجبور میکنم که زانو بزنن و به تو دعا و نیایش کنن! ...حالا داری به من میگی که به این دعاها گوش نمیکردی؟ خوب خدا! اگر تو به این چیزا گوش نمی کنی، این دیگه مشکلِ توئه، نه مشکلِ من!"
- "جرج، البته که من همیشه به بندگان خود گوش میدهم، اما این تو هستی که به من گوش نمی کنی!"
- "خوب الان بهت میگم چرا!...براینکه تو به درستی با من صحبت نمی کنی"
- "منظورت چیه، ای تازه به دورون رسیده، فراری (2)؟" (خدا یواش یواش دیگه داره عصبانی میشه)
- "خدا! اگر خیلی علیم و دانایی، باید بهتر بدونی که تو باس یه چیزایی رو از کارل روو، جان اشکرافت، رمسی و دیک.....یعنی همه اون آدمایی که میدونن درباره چی حرف بزنن! یاد بگیری"
- "اما جرج، من خدا هستم"
- " وایسا بیینم، اصلا باید ببینم که کارل میگه که تو خدائی؟"
-" چرا مگه به جای من، تو به کارل اعتقاد داری؟"
- "براینکه غریزه من میگه که اون درست میگه"
- گوش بده، ای جاهل خیره سر! هنوز نمی توانی این رو تو مغز خودت فرو کنی که من خدا هستم و من دارم بهت میگم که این "حمله های پیشگیرانه" بی معنی را متوقف کنی! انهدام عراق را متوقف کن! حمایت از اون شارون دیو سیرت را متوقف کن! جنگ با بقیه انسانهای کره زمین را که اتفاقا به منهم اعتقاد دارند، متوقف کن! تو داری دنیا را به سمت وحشت و ترور و هرج و مرج می بری!"
- "بسه دیگه خدا! این از اون حرفای آشغال و مزخرف ناامید کننده است که من اجازه نمیدم کسی اینجا در کاخ سفید از این حرفا بزنه! برو بیرون از اینجا!"
- "جرج، اصلا باورم نمیشه، چی دارم می شنوم!"
- "خوب بهتره که شروع کنی، این چیزا را باور کنی! چون اینه "واقعیات جدید". اینو نخوندی که یه نظرخواهی "گالوپ" نشون داده که "42 درصد آمریکائی ها گفته اند که انگار دوباره متولد شده اند"؟ این مسئله فرق بین یه جمهوریخواه و دمکرات، یه ثروتمند و فقیر، یه آدم سیاه با یه آدم سفید را نشون میده! اینه یه قدرت سیاسی فوق العاده، و تو بهتره که به اون باور بیاری خدا!
- "بیین، همه ی چیزی که من ازت می خوام اینه که یک ذره رحم و شفقت در قبال بشریت از خودت نشون بدی!"
- "خدا! من حوصله این جور بحثا و حرفارو با تو ندارم، تو انگار متعلق به اونایی هستی که به "واقعیت های برآمده از جامعه" اعتقاد دارند!"
- "این دیگه چه معنی میده؟"
- "خوب، معنی "واقعیت های برآمده از جامعه" نظر اونایی که میگن راه حل ها از بررسی "خردمندانه" و قابل فهم واقعیات برآمد می کنند و آشکار می شوند."
- "خوب به نظر عادلانه میاد..."
- "اما، اونطوری که یکی از مشاورین من به ران ساسکیندِ وال استریت جورنالی جواب داده "واقعیت های برآمده از جامعه ایده ای نیست که دیگر در دنیا قابل اعمال باشد. ما هم اکنون یک امپراطوری هستیم و وقتی ما کاری را انجام می دهیم، این ما هستیم که واقعیت ها را خلق می کنیم. و زمانیکه شما آن واقعیت را بررسی می کنید، به روش "خردمندانه ای" که می خواهید این کار را انجام خواهید داد، و دوباره ما حرکتی انجام می دهیم، و واقعیات جدید را دوباره خلق می کنیم، چیزی که شما می توانید آنرا باز هم بررسی و مطالعه کنید. این وضعیتی است که ما اینروزها به مسائل می پردازیم. ما عملگرایان تاریخ هستیم.... و شما و همه شماها، در این رهگذر باقی می مانید که فقط و فقط ما را بررسی کنید که چه می کنیم."
- "جرج! منظورت اینه که.....
- "خدا! منظورم اینه که تو از این ببعد از طریق من و به واسطه گی من صحبت خواهی کرد، نه جور دیگه ای که تابحال مرسوم بوده، روشن شد؟"
- " بله جناب پرزیدنت"
*********************************************
* تری جونز، نویسنده، کارگردان فیلم و هنرپیشه انگلیسی است.
توضیح مترجم:
1- بوش، جان کری را یک لیبرال خطاب می کند. بکارگیری لفظ لیبرال از جانب بوش، لحن تحقیرآمیزی است، که کری را با آن مورد حمله قرار می دهد.
2- بوش (با پارتی بازی) مقداری از خدمت سربازی خود در زمان جنگ ویتنام را انجام نداد و معافیت گرفت.
به نقل از : http://www.ashti.net/okt/04-10-29b.htm
سلام
دیالوگ جالبی بود !!
سلام
خوشبختم..خسته نباشی