پیام مبعث

          


     





















پیام مبعث

در شامگاه تاریک بشریت مردی از راه می رسد با کوله باری از نور . مردی از دیار روشنایی ها . با لطافتی همانند گلبرگ ها و ابرها و قامتی به صلابت و عظمت کوهها . دور همچون خورشید پرفروغ ، نزدیک همچون پدری مهربان و تلاشگر ، با دلی به وسعت تاریخ و عقلی به اندازه همه خردها و بیشتر . مردی که صدای بلند ترین فریادهایش هنوز هم دلهای تبهکار را می لرزاند و نرم ترین رفتارهایش همه دلسوختگان را به سوی خویش فرا می خواند  و مردانگی هایش از پی قرون و اعصار دل تاریخ را می شکافد و امروز و فردا را پشت سر می گذارد . مردی که دوست صمیمی بچه ها بود و حامی سرسخت زنان . مردی که علی را از دو سالگی در کنار خود پروراند و چنان دلیرمرد حکیمی به جهان هدیه نمود که گوهر شبچراغ وجودش همتایی در جهان نیافت . مردی که خونش در رگهای حسین بن علی جریان یافت  و در قلب مهدی . او بود که مهدی را بالاترین سمبل امید و مقاومت و نگاه به آینده  قرار داد و در آماده باش همیشگی انسانیت ،‌ پشت و پناهی برای نیکان و درماندگان و در کمینگاه اهریمن صفتان . من از مردی سخن می گویم که هنوز هم از شهر خویش ، مدینه بر سراسر جهان سایه انداخته است و بر دلهای میلیونها نفر حکومت می کند و پیروانی دارد صبور و باصلابت و نرمخوی و اندیشه ورز و خدا دوست و حق جوی که مشعل دین و آیین وی را که آیین همیشگی انسانیت است ، در جهان امروز روشن نگه داشته اند . مردی که یک تنه از میان کویر بی حاصل عربستان به پا خاست و به این خاک بی حاصل تقدس و برکت بخشید و یک آیین جاودانه را در جهان پایه گذاری کرد که حاصل جمع همه آیین ها بود .  او آیینه دار خدا بود و کلید دار گنجینه هایش . مردی که روح پاک و زلال آسمانی اش و نفس گرم مسیحایی اش ،  سبب گشوده شدن دروازه های ملکوت گشت و هزاران آیینه و الماس از سخنان خدا بر زمین سرد و جهان بی روح بشری بارید و بدین ترتیب ،‌ مردگان را زنده ساخت و بیماران را شفا بخشید و عقل ها را از مرداب ها بیرون کشید و به گلزارها و چشمه سارها برد . مردی که نگاهش به ابدیت دوخته شده بود ، اما در زمین راه می رفت و در میان مردم بود ؛ اما دلبسته رسوم زمینی نبود  . نفسش حیات بخش بود و کارهایش انسان ساز . هر سخنش ستاره ای بود که ظلمت دلها را می شکافت و هر رفتارش پنجره ای بود که به سوی بهشت باز می شد . وجود وی بزرگ ترین و محکم ترین برهان بر اثبات خدا و رستاخیز بود و رساترین دلیل بر حضور دوستانه خدای بزرگ در همه جای زندگی  و در کنار همه انسان ها و درون همه خانواده ها . او مردی بود که از گمراهی و تبهکاری و شوربختی انسانهایی که با عشق و علاقه به سوی آتش دوزخ می شتافتند ،‌ گریان و هراسان و نگران بود و نالان و اشک ریزان . چنان چه در آیتی ( شعرا : 3) به کنایه از وی انتقاد شد که مبادا به خاطر نگرانی از سرنوشت کافران ، از شدت غم و غصه دار فانی را وداع کند .  او یک تنه با برهان محکم وجودش میلیونها نفر را به خدا و رستاخیز مومن و معتقد ساخت . مردی که با دلی دردمند ، آماج همه گرفتاری ها بود و همیشه لبانی متبسم داشت و با دامنی پر از شادی و شعف راه می رفت .  مردی که سخنش حکمت بود و سکوتش اندیشه و عبرت . مردی که مطالعه و تفکر و نوشتن و اندیشیدن را ،‌ نیایش بزرگ تری در پیشگاه خدای جهانیان می دانست و پیوسته دشمن سستی و تناسایی و جهل و حماقت و خرافه پرستی های رایج بود . بسیاری معتقد بودند که پیرو اویند و خود را از امت وی می دانستند  ؛ اما وی آنها را از خود و امت خود و پیرو خود نمی دانست و دهها بار در باره چنین کسانی فرمود : چنین کسانی از من نیستند یا خدا و رسول از چنین کسانی بیزارند . از این جمله بودند  عبادت پیشگانی سرسخت و مصمم و متعصب در دین و احکام و عبادات و فاقد بصیرت دینی و دنیایی که آنان را از دین و آیین خود بیگانه می دانست . چنان که در باره خوارج با همه عبادت پیشگی و قرآن خوانی و حساسیت های سخت دینی شان فرمود : آنان همانند تیری که از کمان بگریزد ،  از دین من خارج خواهند شد . آن روح بزرگ ، یگانه مردی بود برای همه دوران ها . مردی فراتر از سقراط و افلاطون . مردی در سلک پیامبران ، که هم  پیشتاز آنان بود و هم آغازگر خط رسالت در جهان . چون وی اولین نور و عقل و قلم آسمانی بود که آفریده شد و زندگی انسانی با آن آغاز گشت و هم پرچمدار و قافله سالار خط سفیران الهی بود و خود عصاره وجود انبیا و از این رو ،  کتاب و پیامش مشتمل بر حکمت جاودانه همه ادیان الهی و جامع همه رازهای آسمانی گشت . 

                            در این ره انبیا چون ساربانند        دلیل و رهنمای کاروانند

                            از ایشان سید ما گشته سالار       هم او اول هم او آخر در این کار

                           نام احمد نام جمله انبیاست        چون که صد آمد ،‌ نود هم پیش ماست

 وی با دوست ودشمن چنان بزرگوارانه و خردمندانه و با عشق و صبوری و متانت ،  مدارا می کرد که همیشه ضرب المثل عالی ترین روشها و منش های اخلاقی بود ؛ بلکه واقعیت اخلاق چیزی نبود جز حرکات و سکنات وی . عرفان چیزی نبود جز حالات و مقامات او و سیره و سنت او . او یک نفر نبود . یک عرب در قالب محدود خویش نبود . او به تنهایی دنیایی بزرگ بود ؛ بزرگ تر از همه دنیاهای انسان های کوچک زمینی . او نسیم حیات بخش خدایی بود . او دریای مواج روح و معنویت بود . او ابر رحمتی بود بر سر جهانیان . او سازنده یک فرهنگ جهانی و پایه گذار یک تمدن باشکوه بود و درون مایه تمدن فعلی بشر و صدای حق طلبی انسانهای امروز نیز گلبرگهایی از گلستان اوست .  او محمد مصطفی بود .

                         درود خدا و فرشتگان و پاکان بر او و طریقتش و یاران پاک و خاندان مطهرش .

 




نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:21 ق.ظ http://papion.blogsky.com

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

سلام به دوست خوبم ......
وبلاگ بسیار خوب و جذابی دارید و باید به شما براستی تبریک گفت
هرچند که من فکر میکنم هنوز هم میتواند بهتر از این باشد

دوست عزیز اگه قابل بدونید لحظاتی در خدمت شما باشیم
ضمنا پیشنهاد میکنم حتما از لینک های سمت چپ
وبلاگ هم استفاده کنید ... چون خیلی مفید و آموزنده هستند .
نشانی وبلاگ پاپیون : http://www.papion.blogsky.com
papionblog@yahoo.com ایمیل و یاهو آی دی و پل تالک آی دی من هم همینه ! .
همچنین جهت تبادل لینک هم میتوانید با پاپیون همکاری نمایید .
ضمنا اگر از مطالب راضی بودید در خبر نامه هم عضو شوید تا از آخرین مطالب به صورت ایمیل آگاه شوید .

به امید دیدار ...

مریم(یک دنیا پدر) جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:54 ق.ظ http://ydpedar.persianblog.com/

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد
ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
بصدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
طربسرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود
که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد
چو زر عزیز وجودست شعر من آری
قبول دولتیان کیمیای این مس شد
خیال آب خضر بست و جام کیخسرو
بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد
زراه میکده یاران عنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد

***********************************
سلام دوست عزیز . خیلی عالی بود . خوشحال ازآشنایی شما
انشاالله دیدار شما تایید اعمال صالحتان باشد/ اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

[ بدون نام ] جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:45 ق.ظ http://kabootar313.persianblog.com/

سلام خوبید؟ عیدتون مبارک .وبلاگتون خیلی عالی بود عزیز. موفق و پیروز باشید .التماس دعا یا علی

نورا جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:52 ق.ظ http://nooronline.persianblog.com

مجنونم و آشفته سیمای محمد
موسایم و سرگشته سینای محمد
روی همه دلها شده بر سوی مدینه
بنگر کشش چهره زیبای محمد
این ملک همان وادی لا بود که ناگه
جاوید شد از گفتن الای محمد
انس و ملک و جن و پری گوش به زنگ است
تا بار دگر بشنود آوای محمد
دل را بکشد عشق به عرش و به سماوات
باور بنما لیله الاسرای محمد
مرغ دل من طالب عرش و ملکوت است
زیرا به سر من زده سودای محمد
با این همه غم علت خشنودی من نیست
جز مستی از آن ساغر و صهبای محمد
-----
سلام دوست عزیز ...متنتون واقعا زیبا بود...ممنون از اینکه خبر دادید ....التماس دعا

داغ شقایق جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:02 ب.ظ http://www.umsa.blogfa.com

سلام ...
من هم این عید سعید رو به شما تبریک می گم ...
با آرزوی بهترین ها ..
و ظهور مجری عدالت ...
یا علی

اکبر جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:48 ب.ظ http://akdi.blogsky.com

سلام
خوشحال شدم که بازم نوشته ای تازه از شما خوندم منم برای پیامبر اسلام اگه قابل باشم چند خطی نوشته بودم یه زمونی الان اونو برای همه دوستان مینویسم و این عید مبارک و سعید رو به تمامی مسلمین جهان تبریک عرض میکنم :
خورشید زمان

آمد خورشیدی از فراسوی زمان
در این حضور شبرنگی

رسید ندایی از سوی آسمان
در تب و تابی از دلتنگی

چرخ زمان گردون شد
این افسانه آغاز شد

کاخ بهانه باز داغون شد
دری به بهشت باز شد

همگان سرخوش از حضور نور
سرمست و شاد از آغاز بهار

ظلمت و تاریکی از دلها شد دور
بغض و کینه ها رفتن به کنار

صنم ظلالت به اشاره شکست
آتش هزار ساله خاموش شد

دریای خروشان به گل نشست
قصر تباهی هم فراموش شد

بوی یاس شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:29 ق.ظ http://boyebahar.persianblog.com

سلام .ممنون ازنظرات زیباتون مطالبی که معرفی کرده بودید بخونم بیش ازاندازه عمیق بود ( افکارعمیق و سپگذارباش و...)ومشتاقانه منتظرمتنهای بعدی شما هستم اگه هنگام بروز شدن خبرم کنید ممنون می شم . منتظرهستم . التماس دعا

[ بدون نام ] شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:20 ب.ظ http://mmmazad.blogsky.com

چراکسی به سراغم نیامد
وچراکسی تولدم راتبریک نگفت

حاج حمید یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:10 ق.ظ http://weblog.hajhamid.com

با سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما دوست عزیز و بزرگوار . عید شریف مبعث بر شما مبارک باد (البته ببخشید که یه کم دیر شده) ..چه زیباست چادر سبز رسالت بر آسمان آبى هدایت، و چه دیدنى است پرواز کبوتران شرف بر قلّه جوانمردى. چه تماشایى است در سپیده‏ دم آزادى، خرامیدن غزال‏هاى آزادگى در وسعت انسانیت. چشمه خشکیده شرف، پر آب و باران محبت، زمین تر ک خورده عاطفه را سیراب ساخته است. روح همدردى در کالبد بى جان بشر دمیده و عصبیت قومى، جایش را به همدلى مى‏دهد. ........عاشقان عیدتان مبارک باد.... موفق باشید .

شکوفه یاس یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:14 ب.ظ http://weblog.persianyas.com

سلام ...
هر چند کمی با تاخیر !!! اما برای یادآوری و تبریک روزی که خداوند نعمت بزرگ رهبری خلق را بر مردی فرزانه و باعظمت با دلی مالامال از عشق الهی و محبت به خلق عرضه داشت هیچ وقت دور نیست ... این خجسته روز نورانی بر شما هم مبارک ... باد که ما بیاموزیم آنچه را که پیام الهی بود ...
در پناه حق

هادی یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:00 ب.ظ http://online64.persianblog.com

سلام...خیلی متن قشنگی بود...ممنونم که وقت گذاشتی و به من سر زدی.....باز هم میام پیشت....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد