جناب آقای جباری عزیز
با سلام
قبل از هرچیز از ارسال آدرس سایت آقای عابد الجابری تشکر می کنم . مطالب این سایت برایم بسیار قابل استفاده است . امیدوارم لطف و توجه شما مستمر باشد و بنده را از آدرس سایت ها و وب لاک هایی که در زمینه فکر و اندیشه دینی و سیاسی حرف قابل توجهی دارند مطلع فرمایید.مقالۀ گرایشـهای دینداری شما را خواندم. زحمت کشیده اید. مانند دیگر مقالات شما حکایت از حمیت دینی داشت. در نقد آراء و نظریات، ناگزیر باید مستند سخن گفت و در نسبت سخنی به دیگران باید وسواس گونه احتیاط به خرج داد. چه خوب بود که اولاً روشن میساختید. به کدام دلیل و مدرک مدعی هستیم کسانی معتقدند معنویت و اخلاق و تقوا باید مطابق عرف بین الملل باشد و یا چه کسانی به عصری کردن دین به معنای تغییر دین معتقدند و یا چه کسانی کمک کردن نه به فرد بی نماز را مانند قتل پیامبر میدانند و یا معتقدند ذکر زبانی مهم تر از ذکر قلبی است و یا ایمان و تقوا امری ظاهری است . به کدام دلیل و سند میگوییم یک جریان فکری معتقد است باید دیندار بود تا مردم به ما زن بدهند و یا هر عملی زمانی دینی است که در کوتاه مدت به منفعت و سود مادی تبدیل شود ... راستش پاسخ شما را به آن آقای مسیحی در بارۀ ارتداد و... بیشتر پسندیدم . مشکل آن آقا این بود که بدون هیچ دلیل و سندی مطالبی را به اسلام و مسلمانان نسبت داده بود و شما نیز روشن ساخته بودید که ادعاهای او بی مبنا است. حال اگر کسی در پاسخ مقاله گرایش های دینداری شما بگوید مقصود کسانی که به عصری کردن دین معتقدند عصری کردن فهم از دین است نه خود دین زیرا دین امری ثابت و فرازمانی است و این فهم ما از دین است که تغییر میکند. و یا بگوید ظاهر گرایان منکر درونی بودن و اهمیت بیشتر تهذیب درونی نیستند بلکه آن را مبنای نهذیب و آراستگی بیرونی می دانند در عین حال معتقدند باید در رعایت و توجه به ظاهر سخت گیر بود. این سخن به هیچ وجه به معنای نادیده گرفتن و یا بی اهمیت دانستن تقوا و پاکی درون نیست . و... تمامی نقد شما به دینداری عصری و یا دینداری ظاهر گرا فرو خواهد ریخت . زیرا در صدد نقد دیدگاهی بوده که هیچ قائلی نداشته و یا دستکم هیچ قائل معتبری ندارد.
جناب آقای آرمین عزیز
از حسن نظرتان و مطالب و نقدهایی که نوشتید ، بسی شکر و صد سپاس . مخصوصا در عرصه وبلاگ نویسی که غالبا به عجله و بی فکری و نکته های بی معنانویسی و ناشی گری عادت کرده اند ، سخنان نکته سنجانه شما شایان تقدیر است . امیدوارم بعدا نیز ما را از نقد و نظر خود محروم نکنید . باید به چند نکته اشاره کنم .
1 . مطلبی که من تحت عنوان گرایش های مختلف در دینداری نوشته بودم ، البته نقص و کاستی فراوان دارد و مقاله توصیفی و کتابخانه ای نیست . بلکه بخش عمده ای از مطالب آن ناظر به روش و منش و سبک های مختلف دینداری بود ، که عملا در خیلی جاها می توان نمونه های هر یک را کم و زیاد یافت ، نه نظریات و اقوال خاص و با توجه به حساسیت های افراطی که نسبت به اشخاص مختلف وجود دارد ، بنده هیچ اسمی از هیچ شخصی نبردم و مطلبی را به کسی یا کسانی نسبت ندادم که در نقل نظرات ایرادی به من وارد گردد . چون می خواستم فارغ از انگ ها و حساسیت های روانی بیمارگون ، به سبک قرآن کریم و سفارش امیرمومنان(ع) روش ها و منش ها و تفکرات نقد و بررسی شود و نه افراد و اشخاص . اگر هم نقدی هست ، مربوط به هرکسی است که آن تفکرات یا روش ها را داشته باشد . شناختن طیف های مختلف دینداران و بی دینان مورد علاقه من بود و به طنز یا جد مطالب زیادی در باره شان نوشته ام . آیا واقعا شما دینداری دنیامدارانه را که لزوما دینداری ظاهرگرایانه خواهد بود ، منکرید ؟ بوده اند و هستند شخصیت هایی که در سخنرانی های خود غالبا به ریش و قیافه مذهبی تاکید داشته اند . من خود بارها این سخنان را شنیده ام . یکی از همین افراد سال ها پیش در یکی از سخنرانی های عمومی خویش می گفت مگر قاضی بدون ریش می تواند تقوا داشته باشد ؟ چون بدون ریش فاسق خواهد بود و با فسق از عدالت می افتد و الی آخر ... اما آنچه که خود وی عملا در زندگی اش اثبات می کرد ، چیزی جز دنیا پرستی مضاعف در قالب بخشی از ظواهر دینی( و نه حتی همه ظواهر) نبود . دینداری ظاهرگرایانه لزوما سر از دینداری دنیا محور در خواهد آورد . چنان که ظاهرگرایانه ترین طوایف مسلمان جنایتکارانه ترین اعمال ضد بشری را مرتکب شده اند و می شود . چه در قتل امام علی(ع) و چه در انفجار همه روزه دهها بمب در مراکز مذهبی شیعیان در عراق و پاکستان و افغانستان . اخلاص و تقوای درونی که این همه فریاد و جنجال و کلنجار رفتن نمی خواهد . اشکال نقد شما این است که فکر کردید کسی نشسته برای دینداری دنیامدارانه یا ظاهرگرایانه فلسفه بنویسد . اینها بیشتر سبک و مشی های عملی است که البته در سخنان و اندیشه ها نیز کمابیش نمود دارد . همان طور که انتقال قدرت از عالمان برجسته مذهبی به واعظان و از آنها به مداحان ، جریانی است که به تدریح دارد اتفاق می افتد ، ولی شاید بر اساس نظریه پردازی و فلسفه خاصی اتفاق نیفتد ؛ مگر تداوم دینداری ظاهرگرایانه . تفاوت سبک دینداری معاویه با سبک دینداری علی (ع)هم می تواند برخی نکات را روشن کند ؛ چنان که معاویه در سایه دینداری دنیامدارانه به هر نان و نوا و حتی نام نیک و عارف منشانه (مانند داستان مولوی) هم رسید و هنوز هم در میان بسیاری از اهل تسنن ،معاویه یک قدیس معصوم و غیر قابل نقد تلقی می شود . ضمنا اخیرا یکی از افراد مشهور گفته بود این سخن را که هرکس نماز نخواند یا به بی نماز کمک کند ، همانند آن است که چهل پیامبر را به قتل رسانده ، بنویسند و بر دیوارهای دانشگاهها نصب کنند . من هرچه گشتم ، حدیثی بدین مضمون نیافتم . ولی وی می گفت این یک حدیث است . اما قبل از حدیث بودن یک طرز تفکر و سبک دینداری است . ( البته عظمت نیایش و نماز بحث دیگری است که شکی در آن نیست ) .
2 . در مورد عصری کردن تفکر دینی یا به تعبیر بهتر ، احیای تفکر دینی یا اثبات پویایی و زنده بودن و جاودانگی تفکر دینی باید گفت : ما دین خرافی و پوچ و ساختگی و یا تحریف یافته و ضد علمی و ضد عقلی و ضد انسانی و تک سویه هم داریم و دین خردمندانه و عالمانه و واقع بینانه و انسانی و جامع و قابل انطباق با زمان های گوناگون هم داریم . دین نژاد پرستانه داریم ؛ دین فرانژادی هم داریم . دین باخدا و بی خدا داریم . ادیان زمینی و ادیان آسمانی داریم . هر یک این دین ها را هم می توان به طرز سخیف و حماقت بار و مبتذل و خرافی فهمید و تفسیر کرد و هم به سبکی خردمندانه و انسانی و عارفانه و واقع بینانه و عصری (یعنی مطابق با همه نیازها و از جمله نیازهای عصر حاضر) تبیین نمود . اما اولا سخن در ظرفیت تفسیر و تحلیل های گوناگون ـ به تناسب حقیقت و متون اولیه و اساسی هر دینی ـ است و ترک توجیهات و تفسیرهای نامرتبط و تبلیغاتی و ساختگی و تحمیلی . ثانیا سخن در نحوه ارتباط تفکر و معرفت دینی به خود دین است . چیزی که در سال های اخیر بسیار بحث شد ، این بود که معرفت دینی واقع گرایانه و صحیح ، هم قائم به شخص متفکر است و هم قائم به دین حق است ؛ به طوری که شما می توانید سخن این متفکر دینی را هم برداشت و نظر علمی او بدانید و هم نظر دین . در غیر این صورت ، هر نوع مخالفت با دین حق و یا تمام ائمه معصومین یا همه عالمان دینی می تواند تحت پوشش مخالفت با معرفت دینی خاص توجیه گردد و کفر و الحاد هم هرگز مصداق نمی یابد . از طرف دیگر اگر معرفت دینی منطبق بر حقیقت دین نباشد و حقیقت دین دست نایافتنی باشد ، مباحث ما مطالبی شخص و فردی خواهد بود و تفاسیر ما هیچ ارتباطی به حقیقت دین نخواهد داشت .
3 . گفته بودید کسانی که از معرفت دینی عصری حرف می زنند ، هرگز از تغییر دین سخن نمی گویند . شکی نیست که سخن صریح از تغییر دین کار هر کسی نیست و شجاعت و شهامت خاصی می طلبد و در شرایط حاضر نیز از لحاظ روانشناسی اجتماعی ، عنصری ضد تبلیغی است . بنده چنان که گفتم به شخص خاصی نظر نداشتم ؛ بلکه سخن از نوعی تفکر رایج بود . اما کسانی که متمرکز بر معرفت دینی عصری هستند ، در سخنرانی ها و مقالات و مکتوبات خویش تنها بر مسائل و موضوعاتی تاکید می کنند که نه صرفا نیازهای عصری یا سئوالات عصری بلکه مزاج و سلیقه ها و انحرافات عصری را هم پوشش می دهد و از طرف دیگر کاملا گزینشی بر بخش ها و مضامین خاصی از دین تمرکز می گردد که خوشایند عصر است و سایر بخش های دین ؛ مانند بخش های عملی و احکام و مسائل فقهی را نادیده می گیرد . برای نمونه اگر نامه دکتر سروش به آیت الله منتظری را در مجله کیان از یاد نبرده باشید ، در آن اشاره شده بود که زبان بشر امروز چنین است که دیگر نمی توان از احکام فقهی و حلال و حرام ها سخن گفت و آیت الله منتظری جواب داده بود که خیر ! حلال و حرام محمد (ص) تا روز قیامت پابرجاست و احکام فقهی هم به همین ترتیب ؛ منتها فضلا و علما باید بکوشند برای مسائل جدید پاسخ های جدید ارائه کنند . بحث در این نیست که کسانی دین خاتم را به سخیف ترین و منحط ترین شکل وهن آمیز مطرح می کنند و معرفت دینی شان از بیخ و بن بی رمق و ناکارآمد است ؛ بحث در این است که مدعیان معرفت دینی عصری هم مجبورند نصف تا دوسوم و بعد از مدتی همه یا اکثر آیات قرآن را تدریجا برخلاف معنای روشن آنها تفسیر کنند یا خط بزنند و کنار بگذارند . چون از اساس ، به جای صراط مستقیم که در آغاز قرآن در سوره حمد آمده صراط های مستقیم را مطرح کردند که صرف نظر از محتوا و مقصود مورد بحث ، تعبیری بود رو در روی قرآن ؛ چرا که در قرآن به « سبل سلام» که به صراط مستقیم ختم می شود ، اشارت رفته ولی صراط مستقیم یکی بیش نیست . هم چنین تقسیم بندی افراد به مومن و کافر و منافق در دیباچه قرآن ( اول سوره بقره ) را سپید وسیاه کردن انسان ها و درجه یک و دو کردن آنها نامیدند و در قصاص و حجاب و جهاد و شهادت و هفت آسمان و « یخرج من بین الصلب و الترائب » و صدها آیه که به مذاق شان خوش نیامد ، حرف ها زندند و نقد ها راندند که گویی با یک جوان دانشجوی تازه کار جر و بحث می کردند ؛ بببینید ! آیا نادیده گرفتن بخش های مهمی از متن دین و قرآن کریم و یا آنها را حاشیه ای و بلاموضوع دانستن و یا با تفسیرهای عجیب تری آنها را نسبت به هدف و غایت اساسی دین بی معنا و جزو زواید تلقی کردن ، معرفت دینی محسوب می شود ؟! البته از اساس می توان دین خاصی مانند اسلام را نپذیرفت و یا آن را بر اساس تبلیغات کینه توزانه و غرضورزانه قدرتمندان فاسد یا مثلا به نظر اریک فروم دینی غیر انسانی نامید و مسیحیت را دینی انسانی خواند ( هرچند نیچه بر عکس وی می گوید : مسیحیت دین بردگان و ذلیلان است ؛ دین بره های گمشده ) . ولی تحت عنوان عصری کردن ، کنار نهادن یا لازم الاجرا ندانستن قسمت های مهمی از متن و آنها را به شوخی برگزار کردن ، روش مقبول و کارآمدی برای آشتی دادن دین و زمان نخواهد بود و اگرچه از نظر بخش هایی از سیاست و فرهنگ حاکم بر غرب از آن استقبال گردد ، به عنوان روش درستی برای دین شناسی مقبول نخواهد افتاد ؛ چرا که فرض اولیه تفسیر قرآن کریم به عنوان مبنای اساسی معرفت دینی اسلامی ، پذیرش اصالت و استحکام آن و همه محتویات آن است .
به نام خدا
تلاش های جناب عالی در قضیه گروگان های حادثه تروریستی جاده زابل - زاهدان بسیار ارزنده است. از جناب عالی به سهم خود سپاسگزاری می کنم. به امید این که به زودی گروگان ها آزاد شوند و آقا رضا را در جمع خود داشته باشیم.
سلام ...
حیف که وقت نقد ندارم ...
کاش کمی وقت بود ...
یا علی