نگاه های مختلف به مرگ
1 . نگاه عاشقانه مرگ پرستانه و بیمارگون : شب و روز به یاد مرگ بودن . مرتب خواب مرگ را دیدن و به یاد مرگ خود بودن و شب و روز از مرگ خود حرف زدن و در مورد آن برای خود شعر و قصه سر هم کردن . مراسم عزا و ختم و هفته و چله را همیشه مرتب و مفصل به جا آوردن و به عنوان یک عادت رایج زندگی همیشه از این مجلس ترحیم به آن مجلس ترحیم رفتن . مردگان را با خود سر سفره دیدن و برایشان غذا آوردن و موقع خواب برایشان رخت پهن کردن . ماهها و سالها بعد از مرگ عزیزان خود آنان را در اطراف خود دیدن و بیماری زنده و متحرک و حاضر پنداشتن مردگان به طور فیزیکی و در زندگی خود آنان را همراه و همکار دانستن .
2 . نگاه عاشقانه معتاد گونه و حماقت بار: مرگ پرستی برای سرپوش گذاشتن بر روی ترس از قبول مسئولیت زندگی و ناتوانی در عشق و شغل و موفقیت های زندگی . اندیشیدن به مرگ به عنوان فیلسوف درمانده و بدبخت و مریضی که مسخ شده و به گوسفند لاغری تبدیل گشته و با کمال نادانی دارد روی خط سیال زمان به سوی تیغ جلاد روزگار می رود و ساییدن گلوی خویش به این تیغ را شجاعت و عظمت انسانی و سرنوشتی سحرانگیز و حتمی می نامد و اوج آگاهی و تفکر مدرن و متعالی و بسیار لطیف و ظریف و انسانی تصور می کند . ستایشگر خودکشی بودن و آن را اوج آگاهی و احساس و وجدان نامیدن .
چیست جان کندن سوى مرگ آمدن دست در آب حیاتى نازدن
3 . نگاه غافلانه کبک گونه : بی خبری از حادثه تکان دهنده زندگی . مرگ را همیشه برای همسایه و دیگران دانستن . هیچ وقت به مرگ خود فکر نکردن . ترسو بودن افراطی از یاد و نام مرگ و فرار کردن از این واقعیت با این بهانه که : من همیشه دوست دارم به زندگی بیندیشم نه مرگ و به موضوعات شاد فکر کنم نه مراثی و تعزیه . مرگ و معاد و ابدیت و بهشت و دوزخ و ملک الموت و برزخ را وارد طنزها و شوخ طبعی ها کردن و آنها را به موضوعاتی تمسخر آور و بی ارزش و تخدیری بدل ساختن .
4 . نگاه عبرت بینانه زنده دلانه و سازنده : مرگ به عنوان محک انتخاب ها و عشق های درست . مرگ عاملی برای اعتدال بخشیدن به افراط و تفریط ها . مرگ عامل تلخی برای شیرین کردن راه زندگی و قدردانستن حیات . اندیشیدن به مرگ به عنوان یک معلم اخلاق و عرفان و وسیله کنترل لجام گسیختگی ها و ظلم و فساد و طغیان گری های نفسانی . زندگی را فرصت کوتاهی برای بهترین انتخاب ها دانستن . در آینه شفاف مرگ سیمای واقعی خود را بی نقاب دیدن . توجه به مرگ به عنوان دستگاهی برای بالانس افراد که بیش از اندازه طبیعی باد نکنند . بیش از حد سر آب و نان و هوس و مشتی خاک سگوار زندگی نکنند و چون گرگان به هم چنگ نزنند و چون پلنگان همدیگر را ندرند و چون تمساحان دهان بازنکنند و شاخ و شانه نکشند .
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
5 . نگاه واقع بینانه یخمکی و مرده وار : خوب بالاخره همه می میرند و من و تو هم می میریم . به همین راحتی . مثل آب خوردن . هر روز مرگ را دیدن ولی آن را واقعیتی در حد غروب ساده و همه روزه خورشید یا پژمرده شدن یک شاخه گل قرار دادن . هر روز دهها برگ زرد و پوسیده از درخت فرو می ریزد ؛ من و تو هم یکی دو برگ شبیه همین برگها . به همین سادگی و بی مزگی و بی معنایی .
6 . مرگ اندیشی افراطی تفریحی : مرگ مسئله ای برای وقت گذرانی . مرگ سوژه ای برای شعر گفتن و داستان نوشتن و فیلم های اکشن ساختن و پول هنگفتی به جیب زدن . هرچه مرگ انسان ها جالب تر و پرهیجان تر و خشن تر و بیشتر باشد ، کتاب و مقاله و فیلم داغ تر و پرفروش تر می شود . پس باید خشونت و جنایت را دامن زد و به اوج خود رساند . مرگ انسان ها مانند شکستن یک سری ظروف کهنه ترک برداشته قدیمی و پاره شدن کامل لباسی نخ نما و چروکیده و بی رنگ . این است که یک کودک در امریکا تا سن ده سالگی هزاران نوع مرگ وخیم و وحشتناک را در صفحه تلویزیون مشاهده می کند . و مردن 5000 انسان در حلبچه از له شدن 50 تا مورچه زیر پای فیل هم کم ارزش تر است . این است که آمریکایی ها از جنایات وحشیانه دنباله دار در عراق حال می کنند و طی همین مدت اندک دهها فیلم سینمایی و بازی رایانه ای از جنایات زنده خود ساخته و وارد همه خانه های دهکده جهانی کرده اند . البته آن سوی دیگر این افراط شدید چنین است : برای نجات جان یک گربه ملوس از مرگ ، هزاران نفر را بسیج کردن و رنجرهای نجات را راه انداختن و شبکه های تلویزیونی را سر کار گذاشتن . و در مرگ سگ پا کوتاه خوشکلی صدها بار به بستگان عزیزش تسلیت گفتن و دهها با این فاجعه تلخ را درروزنامه ها مطرح نمودن .
7 . نگاه مایوسانه معتاد گونه : نگاهی مالیخولیایی به مرگ . دشمنی با زندگی . مرگ را درمان و شفای همه دردها و ناراحتی ها و بدبختی ها دانستن . خودکشی را هنر مردان بزرگ دانستن . صدها شعر و سرود و غزل و قصیده در مدح و عظمت مرگ گفتن و نوشتن .
8 . نگاه خوش باشی خیام وار و پوچ گرا : آخرش که خاک خواهیم شد پس تا می توانیم دم غنیمت بشماریم و هر لحظه خوش باشیم و از لذت و شادی و شراب و معشوق و سکس بترکیم . وقتی که فقیر و غنی و گنهکار و بی گناه خاک خواهند شد ، پس چه بهتر که هر چه دوست داریم انجام بدهیم و این دو روزه تا می توانیم به خود خوش بگذرانیم و همه سرمایه های ابدی را در همین گذرگاه دنیوی خرج کنیم .
در خواب بدم مرا خردمندی گفت کز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چکنی که با اجل باشد جفت می خور که بزیر خاک میباید خفت
اما مولوی می گوید :
هرکه شیرین می زید او تلخ مرد هر که او تن را پرستد جان نبرد
گوسفندان را به صحرا می کشند آن که فربه تر مر آن را می کشند
9 . نگاه زاهدانه و خشک و افسرده ساز : پشت پا زدن به همه لذت ها و نعمت ها و تفریحات و شادکامی های زندگی . تارک دنیا شدن . از کار و زندگی انداختن خویشتن . همیشه چشم اشکبار داشتن و هر لحظه را آخرین لحظه عمر دانستن . رهبانیت و آخرت گرایی افراطی مسیحی . هر روز به گورستان رفتن و با مرده در قبر نشستن . با دست خود گور خود را کندن و هر روز یکی دو ساعت در آن نشستن و این را زهد و عرفان نامیدن !!!
مرگ زرقاوی
مرگ و کیک
انسان عامل مرگ
بوسه مرگ
مرگ فروغ
سلام
مطلبت جالبه ولی حقیقت اینه که مرگ عادت داره که آدمارو غافلگیر میکنه ! بهترین راه اینه که سعی کنی که همیشه یادش باشی و هر لحظه آماده برای رفتن تا نتونه غافلگیرت کنه !
به وبلاگ حقیر هم سر بزن !
با نام و یاد خدا
با سلام و تحیت
من همان مطلبی که در ذیل متن رضا نوشته بودم تکرار می کنم:
مطلب خوبی است. تأمل در مرگ انسان را به زندگی بیشتر راهنمون می شود. اینکه باید فرصت ها را جست و ...
موفق و بهروز باشید.
سلام
اینها جالب بود
خب اینها را هیچ کس نمی پسنده غیر از افراد اینچنینی
حالا مرگ را از نگاه منطقی و عاقلانه تعریف کن
ولی قشنگ
تکراری هم نباشه
می دونی دوست من
مرگ برای من یه معنی می ده
یعنی مرگ من برای من یه معنی می ده
و مرگ دیگران یه معنی دیگه
نمی دونم هر دوشو یه جور ببینم
برای خودم یه تعریف دارم
برای دیگران یه تعریف دیگه
مرگ برای من یعنی خاطره شدن
بعدشم نبودن
عدم
اصلا انگار که از اول هم نبودی
نیست می شی
می ری یه جایی که هیچ آدم زنده ای ندیده
البته روحت می ره
اونجایی که هیچ کس هیچ تجربه ای ازش نداره
اخه مرگ نه زندگی
زندگی یعنی تجره
مرگ یعنی پایان
یعنی هیچ
یعنی نیست
ولی جسمت می مونه
بین آدمها می مونه
تبدیل می شه
از بین نمی ره
فقط تبدیل می شه
به یه گیاه دیگه
که اون ممکنه غذای یه تن دیگه بشه
و یه تن دیگه از اون رشد کنه
یا حتی متولد بشه
ولی روحت اینجا نیست
روحت می ره
تنها می شه
البته از نظر زنده ها
دیگه بین تنهای زنده نیست
یه جایی که من نمی دونم
یه وقتهایی من هم دلم می خواد بمیرم
که نباشم
دیگه نباشم
آخه نمی خوام که باشم
ولی نمی دونم چه کنم
یه وقتهایی فکر می کنم که از روی کنجکاوی می خوام برم
برم ببینم اونجا کجاست
چجوریه
چه فرقی با اینجا داره
کی اونجاست ؟؟؟؟؟؟
ولی به هر دلیلی
دلم می خواد که برم ...
مرگ کمی تا قسمتی ترسناک است
و شاید برای اکثریت مردم وحشتناک ترین موضوع است
معمولا افرادی از ترس رسوایی شدید
دردهای غیر قابل تحمل مزمن
یا شکست در عشق
یا از ترس مرگ و اعدام
به خود مرگ پناه می برند
یعنی از ترس مار به اژدها پناه می برند
اما برای تجربه کردن کسی حاضر نیست مرگ را تجربه کند
چون زندگی حتی اگر دردناک و جهنمی باشد
باز هم چیزهایی هست که درست یا غلط
به آنها دل خوش کرده ایم
اما اکثریت از آن سوی مرگ بی خبرند
نمی دانند که جهنمی دردناک و اژدهایی آتشین برایشان
دهان گشوده یا باغ و گلزاری زیبا یا محو شدن و رهایی و پوچی
اما می توان تجربه کرد
جهنم در دو قدمی شماست
این طناب یا زهر یا قرص های کشنده یا مرگ موش
می توانید تجربه کنید
اما زندگی قبل از مرگ و بعد از مرگ واقعا زیباست
باید زندگی را درک کرد
باید زندگی را چشید
باید زندگی مثل هوای تازه وارد ششهایتان شود
باید در میان امواج زندگی رها شد
ِغلط خورد
ای که آسوده نشینی لب ساحل برخیز
که تو را کار به گرداب و نهنگ است هنوز
*******
سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی
در کام نهنگان شو گر می طلبی کامی
و هیچ کس در جوی حقیری که به مرداب و لجنزار حقیری
می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد
به نظر من همین تلاطم دریای زندگی را حس کردن لذت بخش
است
و البته با پاکی مرگ را با آغوش باز استقبال کردن
و بدون این که برای مرگ عجله کنیم
طبق تقدیر نامعلوم الهی مهیای مرگ باشیم
بی آن که در حفظ زندگی کوتاهی کرده باشیم
این هنر بزرگی است و البته کار هر کسی نیست
بنام خداوند بخشنده و مهربان
جناب آقای عبدالمالک بلوچ
اینک که مسئولان جمهوری اسلامی پیگیر آزادی گروگانها نیستند ، ما دانشجویان از شخص شما می خواهیم نسبت به آزادی دانشجوی عزیز آقای رضا لک زایی اقدام نمایید . ما دانشجویان ایرانی اطمینان داریم که شما به خواست جامعه دانشجویی ایران توجه خواهید کرد و بیش از این ما را منتظر نخواهید گذاشت .
جمعی از دانشجویان ایرانی
از تمام دانشجویان و علاقمندان آزادی گروگانها و بویژه دانشجوی اسیر آقای رضا لک زایی می خواهیم متن فوق را در سایت ها و وبلاگ های خود قرار دهند .
به نام حضرت دوست
از آشنایی با شما خوشحالم
اندیشه تا همواره سربلند باد
در پناه حضرت دوست
سلام استاد
اگه بگم فراموش نکردم دروغ گفته ام اگه بگم فراموش کرده ام دروغ گفته ام. اینجور مواقع باید چی بگی؟
استاد اوضاع از اونی هم که گفتی خراب تره ولی نمی دونم چرا هی لسان الغیب هندونه زیر بغلمون میزاره و منم دستی به جام و ذکری به لب به هر سایه ای که برسم می شینم و نفسی تازه می کنم.
میگن آینه ها دروغگو شدن اگر سایه ها هم دغل کار شدند بر من فاش ساز
بسلامتی انگار یواش یواش اینجا داره جای تربون دانشگاه رو می گیره. اگه خبردار شده بودم مطمئن باش این همه مطلب جا نمی موندم. حالا امشب یکیشو می خونم.
ایندفعه سلام بعد از خوندن پست
نه مدل مرگ رو توضیح دادی و چیزهایی درباره شون گفتی ولی تعریفی که از مرگ در ذهن من هست تو هیچ کدوم نبود و یا یه جا تو میون همشون گم شده بود.
- فکر کنم با ندکی ایجاز بشد انواعش رو کمتر کرد. در پنج مورد طرف درباره ی مرگ با کمک شعر و داستان به تعریفی می رسید. در ضمن نگتاهتون به شعرهای خیام رو با دیده ی تردید می بینم.
- عکس ها جالب اند ولی در مواردی جلو متن مورد اشاره اش قرار نگرفته بود.
سلام سه باره
- پس این ابجی واسه ما کلاس اومده بود. من که حرفاشو اگه خودت هم منکر بشی قبول دارم.
- امپراتور چه یه شخصیت واقعی باشه چه یه شخصیت خلق شده از طرف کسی برا من مهم نیست. گرچه احساس میکنم یه جور خیال پردازی نباشه . به هر حال در اصل اینکه برخی مطالبش برا من خوندنی و گاهی عبرت اموز بوده درش شکی نیست. همچنین وصیت نامه جالبی نوشته بود . بیخیالش
استاد ما جونمون در اومد تا تونستیم صدای محمد اصفهانی رو پیدا کنیم و بسلامتی قطعش کنم بعد بچسبیم به مطالب شما. اگه میتونی بیارش بالای قالب بلاگت
قربون مرامت
دوست عزیز سلام
وبلاگ اشک ها و لبخندها با آخرین پست خود به روز شد
منتظرم و خدانگهدار
اگر ایران بجز ویرانسرا نیست
من این ویرانسرا را دوست دارم
اگرتاریخ ما افسانه رنگ است
من این افسانه ها را دوست دارم
نوای نای ما گر جانگداز است
من این نای و نوا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست
من این آب و هوا را دوست دارم
بشوق خار صحراهای خشکش
من این فرسوده پا را دوست دارم
من این دلکش زمین را می پرستم
من این روشن سما را دوست دارم
اگر بر من ز ایرانی رود زور
من این زور آزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانید اگر پاک
من ای مردم شما را دوست دارم
سلام دوست گرامی
خیلی وقته که بی حوصله شدی
خوب وقتی مطلبی به این سنگینی می زاری باید هم به غار ذهنت بری
بهت حق می دم
من همینطوریشم قاطی پاتی هستم
وای به روزی که بوی مرگ بیاد
برای خودم رویایی
و برای دیگران جان سوز
حالا که بهتره که از زندگی بگی
چرا این لطف عظیم شامل حال ما شده
من فکر نمی کنم حتی تو خوش ترین رویا ها هم الست گفته باشم .
هیچ وقت
نمی دونم ......
مرک در هر حالتی تلخ است
اما من
دوست تر دارم که چون از ره در آید مرگ
در شبی آرام , چون شمعی شوم خاموش...
لیک مرگ دیگری هم هست,
دردناک,اما شگرف و سر کش و مغرور,
مرگ مردان , مرگ در میدان.
با تپیدن های طبل و شیون شیپور,
با صفیر تیرو برق تشنه ی شمشیر,
غرقه در خون , پیکری افتاده در زیر سم اسبان.
و , چه شیرین است
رنج بردن
پا فشردن
در ره یک آرزو مردانه مردن!
وندر امید بزرگ خویش,
با سرود زندگی بر لب
جان سپردن.
آه , اگر باید
زندگانی را به خون خویش رنگ آرزو بخشید,
و به خون خویش , نقش صورت دلخواه زد بر پرده ی امید,
من به جان و دل پذیرا می شوم این مرگ خونین را.
سلام
خیلی خوبه همیشه این لحن طنز آمیزتون رو دوس داشتم و با این گونه نوشته هاتون لذت میبرم. خدائیش همه چی رو گفتین.
راستی یکی یه کامنت تو وبلاگم گذاشته بود که برم به یه وبلاگ سر بزنم. رفتم دیدم داشتم شاخ در میاوردم یه چیزهای عجیبی نوشته بود موضوعش هم تناقضات در قرآن بود یه سری بزنید جالبه :
www.alcoran.blogsky.com
فعلا با اجازه تون
با سلام خدمت شما دوست عزیز و گرامی
وبلاگ مسجد و کلیسا بر آنست تا با رویکردی جدید در زمینه گفتگو در مسائل مختلف اعتقادی مسلمانان و مسیحیان و در فضایی آرام ، عقلانی و منطقی به مناظره و گفتگو بپردازد. لذا از حضرتعالی دعوت می شود تا ضمن بازدید از این وبلاگ و ارائه نظرات پیشنهادات و انتقادات سازنده و منطقی خود ما را در راه رسیدن به اهدافمان یاری فرمایید. در ضمن مطالب این وبلاگ عینا در وبلاگ گفتمانهای مسلمانان و مسیحیان با نشانی www.islam-masih.blogfa.com ارائه می شود.
چطوری نزاد پرست
سلام آقای قابوس بن شن گیر
ازاندیشه های عالی شما ممنونم
از این نظرتان که دهها بار قبلا هم داده بودید
از وجود مخلوقات عجیب الخلقه ای چون شما اصلا شگفت زده نمی شوم
توی این دنیا همه جور موجودات عجیب پیدا می شود
مخصوصا موجودی ناشناخته
که نه ایرانی است
نه خارجی
نه نژاد دارد
نه زبان عادی بشر را بلد است
نه روی فرکانسهای صوتی آنها حرف می زند
نه اصل و نصب و نه هویت و نام و نشان دارد
و نه وجود خارجی
چون کسی که کامنت می گذارد شناسنامه اش وبلاگ و سایت و ایمیل است
ولی نمی دانم چنین موجود موهومی چگونه توانسته این کامنت ها را بگذارد
واقعا من نمی دانم یک مریخی این تعبیرات را از کجای خودش می تواند درآورد
مخصوصا که هیچ ربطی به بحث ها و مطالب من ندارد
امیدوارم خدا همه دردها را درمان کند
به همه آدمهای علاف کار و زندگی بدهد
مخصوصا دردهایی مثل همین نژاد پرستی و بی هویتی را درمان نماید
کسی که از خاک می آید و به خاک می رود چکار با نژاد دارد
خداوند به همه بی زبانان زبان و به همه بی مغزان مغز عطا فرماید
خدا می داند که لکنت زبان عجب درد بی درمانی است
خداوند شما را شفای کامل و عاجل عطا فرماید
همه بگویند آمین ...........
سلام .ممنون از حضورتون . مطالبتون رو تا حدودی خوندم .موفق باشید وپایدار .یا حق
http://video.search.yahoo.com/search/video?p=%D8%AF%D8%B1%20%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%AC%D9%88%DB%8C%20%D9%86%D9%85%D9%88&fr=FP-tab-web-t&toggle=1&ei=UTF-8&fr2=tab-web