دنیای رنگ ها


                                  
 

                                           دنیای رنگ ها

چه زیباست دنیای رنگ ها . در هر رنگی نشانی از آسمان آبی لاهوت می توان دید . رنگ ها زنده اند و حرف می زنند . رنگ ها در هر نگاهی آهنگ تازه ای در زندگی می نوازند . رنگ ها شگفت آورند . از رنگین کمان زندگی تا دنیای رنگارنگ احساسات . از رنگ های متنوع افق لاجوردی تا رنگ های گل ها و چمن ها . نقاش آسمانی زمین را چه ماهرانه و سحرآمیز نقاشی کرده است . هیچ برگ گلی با برگ های دیگر یکرنگ نیست . چه تابلویی سحرانگیزتر از بالهای شاپرک ها .  تنوع رنگ ها در سنگ ها باورنکردنی است . بازی نور و رنگ و آهنگ چه موجی که در دریای آرام روح نمی افکند ! قلموی تقدیر الهی چه زیبا و شگفت آسا لحظه به لحظه در صحنه های پرهیجان زندگی نقش می آفریند و همه چیز را رنگامیزی می کند و جهان را در هر دمی تازه تر از پیش می سازد : « صبغه الله و من احسن من الله صبغه » . خداوند جانهای خوبان را به دست خویش تصویرگری کرده و زیباتر و خوش رنگ تر از گلهای بهاری ساخته است . آسمان فرشتگان چه زیباست . آسمان غیب کانون رنگ و نور و آهنگ است . اما در بیرنگی غوطه ور است : « صورت از بی صورتی آمد برون » . چه حوب و زیباست رنگ بی رنگی . رنگ سادگی و صفا و خوشدلی  . چه زیباست رنگ واقعی شخصیت خود آدمی . به رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را . چه زشت است کلاغی خود را به رنگ قناری درآورد و چه زیباست کلاغی که حلوص و صمیمیت در او موج می زند . چه خوب است آدم ها رنگ واقعی خودشان را داشته باشند . چقدر شجاعت می خواهد که هرکس خودش را ساده و بی پیرایه و آن چنان که هست ببیند . چه زشت و ننگین است قایم شدن پشت سر ماسک های رنگین . صورت های یدکی . قیافه های امانتی . تصویرهای آبکی . چه زشت است که یک روح زیبا با اندیشه مواج و نسیم فرح بخش زندگی در پشت سر دلقکی قایم شود . چه مسخره است قیافه هایی که دیگران باید برای ما بسازند . رنگهایی که آنان باید به ما بزنند . رنگ ها را بهتر بشناسیم . رنگ را با نیرنگ آغشته نکنیم . بگذاریم همه مخلوقات الهی با رنگ خودشان جلوه گری کنند . به زندگی رنگ و لعاب مصنوعی نزنیم  . مردم دیگر از رنگ ها خسته شده اند . بیایید با هم یکرنگ باشیم . دیگر رنگ عوض نکنیم . بیایید بار دیگر به بالهای پروانه ها بیندیشیم .

 

نظرات 5 + ارسال نظر
کوچلو دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:50 ب.ظ

با سلام.
ممنون از نوشته هاتون.اگه ممکنه یه کمی هم در مورد سوالات امتحانی
بحث کنید.

اکبر یارمحمدی سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:56 ق.ظ http://akdi.blogsky.com

سلام
میدونم که سخته که به خودمون رنگی نزنیم اما چه کنیم که نمیشه اگه من رنگ دلم آبیه اگه من تو زندگی صادقم دیدم که باخته همه دارن با دروغ و نیرنگ زندگی میکنن وقتی که صادق باشی بهت مارک حماقت میزنن آره عزیز برادر زندگی ما اینگونه شده وقتی که دارن با ریا عاشق میشن و با دروغ روز رو به شب میرسونن یک رنگی خودش اون وقت یه دروغ میشه یه دروغی که هیشکی باورش نمیکنه اما یکرنگی خیلی خوبه هنوز تو حسرتش هستم با اینکه ازش ضربه دیدم اما من رنگم آبی است ساده و روشن و زلال مثل آب بذار بگن دیوونه ام خیالی نیست اما من یه رنگم .

بچه های زمین شناسی سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:54 ق.ظ

سلام استاد
ان شا اللاه حالتون خوب بید
از زحمات شما واقعا ممنونیم
سایت خوبیرا راه اندازی کردید مطالب نسبتا خوبی هم داشتید به امید موفقیت روز افزون شما
(( سامان . مهدی ۱ و۲ . مرتضی . رامین . فردین . امیر علیسا . بهنام . فرهاد . اسماعیل محمد ۱ و ۲ . افشین . آکو. حامد . سالار . توحید . جواد . علی .. .

دانشجوی شما سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 01:31 ب.ظ

سلام استاد . شما از رنگ صحبت کردین . مگر استفاده از رنگ در تزیین زندگی و چهره آدمها اشکال شرعی دارد ؟ همه از رنگ استفاده می کنند . خیلی ها موهایشان را رنگ می زنند . رنگ به پوست و صورت و ناخن ها زیبایی می بخشد . خدا انسان را زیبا آفریده است . چه اشکالی دارد که ما به سر و صورت خودمان برسیم . مگر مثل کولی ها زندگی کردن و آشفته لباس پوشیدن و گند زدن خوب است . اما من هم قبول دارم که خیلی ها می توانند ساده تر زندگی کنند ولی ساعتها با رنگ موها و آرایش سر و صورت ور میروند اما خودشان و استعدادهایشان را نمی شناسند و توی دانشجویان هر کلاس هم به عنوان تابلو شناخته شده اند . من با آنها کاری ندارم . اما چرا بعضی ها مذهبی دو آتشه می شوند و به قول قرآن کریم زینتهای خدا را که حلال کرده با بد سلیقگی حرام می کنند . از مطالب شما خیلی استفاده کردیم . دست مریزاد .

مریم سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 02:11 ب.ظ

الهی به امید تو ....

«همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند.»

دو فرشته مسافر برای گذراندن شب در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند. این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو فرشته را به اتاق مجلل مهمانانشان راه ندادند»‌بلکه زیرزمین سردٍ خانه را در اختیار آنها گذاشتند.
فرشته پیرتر در دیوار زیرزمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی که فرشته جوانتر از او پرسید چرا چنین کاری کردی؟‌او پاسخ داد :‌ « همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند.»

شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذای مختصری که آنها داشتند زن و مرد فقیر تخت خود را برای استراحت در اختیار دو فرشته گذاشتند.

صبح روز بعد فرشتگان زن و مرد فقیر را در حالی که گریه می کردند دیدند. گاو آن دو که شیرش تنها وسیله امرار معاششان بود در مزرعه مرده بود.

فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید:‌«چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ آن خانواده اولی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی اما این خانواده دارایی اندکی داشتند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد.»

فرشته پیر پاسخ داد : « وقتی که در زیرزمین آن خانواده ثروتمند بودیم دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسیار حریص و بد دل بودند شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودیم فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم.»

همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی می بریم. باید تلاش کنیم تا نوع نگاه و توجهمان به امور را عمق ببخشیم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد