غمهای شیرین زندگی

           

 

*  در غمهای بزرگ شجاع باش و در غمهای کوچک صبر پیش بگیر ؛ وقتی این کار سخت روزانه ات را به پایان بردی با آرامش به خواب برو خدا بیدار است (ویکتور هوگو) 

 *   گر نکوبی شیشه غم را به سنگ  ......  هفت رنگش می شود هفتاد رنگ

 *  آن که می گرید یک درد دارد و آن که می خندد هزار و یک درد .

 *  پس زمینه همه شادکامی ها و همه آهنگ های مسرت بخش ، موسیقی حزن آلودی به گوش می رسد که نوای شیرین  آن همه عالم را پر کرده است .

 * خدایا روزی‌ام کن اضطراب و غم و درد و دورم کن از قالب‌های زیبای میان‌تهی بردگانِ هوس (‌دکتر شریعتی )

* خدایا! مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان، اضطراب‌های بزرگ، غم‌های ارجمند و حیرت‌های عظیم را به روحم عطا کن، لذت‌ها را به بندگان حقیرت بخش. (‌دکتر شریعتی )

 

     آن کس که درد عشق بداند      اشکی بر این سخن بفشاند

آهنگ غم ، آهنگ زیبا و دل انگیزی است طرب انگیز تر از شاد ترین آهنگ ها و لذتبخش ترین تفریحات ... طنین آهنگ شادی تنها در چهره و پوست جریان می یابد و آهنگ غم از زوایای قلب می گذرد و در اعماق وجود آدمی نواخته می شود .... آن هنگام که شادی و لذت در امواج ساده ساحل با صدفهای بی حاصل حاشیه شخصیت ما بازی می کند و چند سانتیمتری دریای روح نفوذ می کند ، ضرباهنگ غم و نماهنگ اندوه ،اقیانوس وجودمان را به رقص در می آورد .... صدای زیبا و دلنشین غم ، روح های بزرگ را با خود می برد ، ولی بی ارزش ترین و بی همت ترین انسانها به راحتی می توانند قهقهه مستانه سر دهند و از هر شوخی و شادی مسخره ای غش غش بخندند .... در غم ها رازهایی نهفته است که در شادی ها نیست ... در فضای اندوه ، روح نه تنها نمی میرد بلکه به پرواز در می آید و چنان اوج می گیرد که شاعرانه ترین فضاها بر لوح دل نقش می بندد و بدین سان ادبیات و هنر غنچه می کند و حکمت و فلسفه زاده می شود ....ولی گاهی در اوج شادی ها روح می میرد و قهرمان طنز جهان در بیمارستان روانی بستری می شود ....هزاران نفر می آیند و می خندند و می روند و غم های شیرین جاودانه می ماند . در اوج غم ها آدمی لذتی عمیق و هیجان و حماسه عظیمی را در ذرات وجودش حس می کند که گویی سراسر جهان را با سرعتی باورنکردنی در هم می نوردد و پای بر فرق گیتی می گذارد..... در غم ها سطح آگاهی و هشیاری بالاتر می رود و در شادی سطح بی خودی و ناهشیاری و خودفراموشی... در غم هاست که مردم بیشتر همدیگر را درک می کنند و در شادی ها برای هم مصیبت می آفرینند ....در پی غم ها همدلی و همفکری و مهر و آشتی و لطافت است و در پی شادی ها اختلاف و انزجار و خشونت . غم ها به ادیان و عرفان و خدا می رسند و شادی ها به هذیان و هرزگی و طغیان و جنون و شیطان ... در غم ها همه انسان ها در طور نور و آشنایی به هم می رسند و در شادی ها از هم می رمند و خودخواهی هایشان شکوفا می شود ... غمها رهایی بخشند و شادی ها و لذات ، زنجیرهای اسارت . ماندگارترین آهنگها و فیلمها و اشعار همان هاست که در آنها  غم و اندوه به نهایت می رسد و شادترین فیلم ها و آهنگ ها به زودی خسته کننده ترین بخش هنر می شوند . و این یک حقیقت است که که تاریخ را طنزها نمی سازد تراژدی ها می سازد . غمی که می گویم اندوه آب و نان نیست ... غم و اندوه از دست دادن قدرت و شوکت نیست ... اشک و آه و اندوه و حسرت یک دختر نازنازی و یک پسر تیتیش مامانی نیست .... غم آدم های نکبت زده و ذلیل و حقیر نیست ... غم افسردگان ملول و دلمردگان کم بنیه و بی جنبه نیست .... غم ماتم پرستان بیمار و شکست خوردگان زندگی نیست .... غم سیه روزان نگون بختی نیست که بر زندگی شان گرد مرگ پاشیده و دستشان دنبال دارو یا طناب می گردد و در آرزوی مرگ خویش لحظه شماری می کنند .... غم آدمهای بی حال بی خاصیت توسری خورگوشه گیر نیست .... غم ورشکستگان مالی یا سیاسی نیست .....غم کسی نیست که لذت ها و شادی ها و شیرینی ها را تجربه نکرده باشد . این غم که من می گویم رودخانه صاف و زلال ومواج و خروشانی است که از تخته سنگهای ملکوت بیرون می پاشد . بالاخره غم های پرندگان مهاجر با غم یک خوک منزوی که سرش به سنگ خورده و یک روباه یا گرگ ناکام فرق می کند ... غم های دریایی کجا و غم های حوض کوچک گندیده و مرداب متعفن متروک و نفرین شده کجا ....کسانی که از قلقلکی شاد می شوند و پس می افتند و با یک پیاز، های های اشک می ریزند ، نمی توانند این سخنان را دریابند .. من از غم های بزرگی سخن می گویم که آشنای صمیمی روح های بزرگ است ...من از دردی سخن می گویم که انسان با آن زاده شد ... نوایی که در نی نامه مولوی بازتاب یافت و همه مثنوی شرح و بسط این عصاره است . همان طور که سوره حمد عصاره قرآن است و قرآن شرح و تفصیل این سوره . 

 

                    شاد از غم شو که غم دام لقاست              اندر این ره سوى پستى ارتقاست‏

                    غم یکى گنج است و رنج تو چو کان             لیک کى درگیرد این در کودکان‏

                    رنج و غم را حق پى آن آفرید                         تا بدین ضد خوش دلى آید پدید

                    خاک غم را سرمه سازم بهر چشم               تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم

*****

 موزیک همنوا : همایون شجریان

آن روی تلخ روزگار ما

شما هم می توانیدجدی نگیرید !

 

                                                                              ان شاء الله دروغ است !

روزگاری است که ایمان فلک رفته به باد ......
.......و امواج ظلمت فراگیر می شود
بادهای تردید و فضای مه آلود وهم و هوس چشمها و دلها را تیره ساخته است
روزگاری است که در بازارها انسانها با همه زیبایی ها و هوش و درایت شان و بزرگی و کوچکی شان  به فروش می رسند
چون بردگان زنگی و رومی

و دختران و زنان ارزان تر از هر کالایی
هرکس هر چه دارد به فروش گذاشته است

هرکس به نوعی با چیزی تجارت می کند

ازدواج و طلاق و عشق و عاطفه و دید و بازدید هم تجاری و اقتصادی گشته

کاندیدای انتخابات شدن هم محاسبات اقتصادی دقیق می خواهد

پس هزینه بر و بچه ها و شام و ناهار و پوسترهای عظیم چه می شود ....

بازیگری هم شغل خوبی است .....

همه وجود آدم ها به رنگ و لعاب بدل گشته
و همه چیز رنگ و روی تزویر و ریا گرفته

اصل و بدل و قلابی هر چیزی یافت می شود

کپی اصیل تر از اصل و قلابی دقیق تر از واقعی

میوه ها و خوردنی ها همه قلابی

عسل خالص(!) یعنی عسلی که 20% ساخته زنبور و 80% شکر خالص است

موز با سوزاندن کارپت و هندوانه با تزریق آنزیم گنده می شود

و جوجه هایی که شش ماهه بزرگ می شدند 45 روزه مرغ هایی چاغ و چله می شوند

بهترین کالباس از بدترین آشغال گوشت تهیه می شود

البته با افزودنی های غیر مجاز مطبوع
همه وجود آدمها قلابی گشته

یک روده راست در شکم آنها پیدا نمی شود
ناخن ها و چشم ها و ابروها و صورت ها همه مصنوعی
دلها همه سنگی
حالا مدرک ها و مقامات و سوابق پوشالی و کشکی بماند !
قیمت آدمها بسی ارزان شده است

و در گوشه و کنار بازار مکاره اگر بگردید هر چیزی پیدا خواهید کرد
کار از دست مدیران و برنامه ریزان بیرون رفته است

چشمها چیزی می بیند

و خبرها چیز دیگری می گوید
همه تفسیر می کنند
همه تحلیل می کنند

تحلیل ها همه زیبا

توجیهات همه عالی

همه در خواب ناز فرو رفته اند

همه مشکلات را به گردن دیگران می اندازند :  گذشتگان خطاکار و  خیانتکاران داخلی و اجانب توطئه گر
تنظیم فرهنگ عمومی و اخلاق اجتماعی به چهار تا مامور ناکارآمد شبیه گروهبان گارسیا سپرده شده

شوراهای فرهنگ عمومی به جای ارزیابی وکنترل و نظارت و اصلاح فرهنگ عمومی تنها یک فصلنامه منتشر می کند

از آن همه سمینار و کنگره و نشست امر به معروف و نهی از منکر حتی گرد و خاکی هم برجای نمانده است

تیتر همه روزه مطبوعات ، تشریح کامل صدها مورد تجاوز و فحشا و قتل های سریالی توسط رمال و جن گیر و متخصص انرژی درمانی

و یا فلان دندانپزشک یا مربی و مدرس و یا رئیس فلان منطقه آموزش و پرورش در تهران

هزاران بطری شراب های رنگارنگ و قوی تنها کشفیات همه روزه گوشه ای از تهران بزرگ

و باندهای عقرب و افعی و رتیل و کرکس و جوجه های آنها سرگرمی ناب و آبدار رسانه های گروهی  

دهها اختلاس و زمین خواری کلان و اخاذی میلیاردی که شهرام جزایری پیش آنها یک بچه مورچه است

و نقل همه این خبرها برای پر کردن اوقات فراغت مردم و برای مدیران در حد یک طنز خبری

فقر و فحشا یک جوک سیاسی ساخته استکبار جهانی!

عروسی هامان ننگین و رسوا و آکنده از هرزگی و جنون شراب و شهوت

با این همه خبر فاجعه بار کک کسی نمی گزد و موی بر بدن کسی راست نمی شود

کجاست مردی که می گفت :« والله گنهکار است اگر کسی فریاد نزند ...»

و فریاد می کرد : « ننشینید دیگران اسلام را برایتان حفظ کنند . دیگران حفظ نخواهند کرد »

کجاست علی که می خروشید : « مسلمان اگر از این غصه بمیرد رواست »

همه با این مسائل انس گرفته اند

صدای برنده و کوبنده ابوذر به گوش نمی رسد

 طلحه و زبیر و مغیره بن شعبه همچنان درکارند ....

معاویه در بازار نشسته و تسبیح می چرخاند........

عمرو عاص ها تکثیر می شوند ....

شهر در امن و امان است ...

هیچ خبری نیست

آسوده بخوابید !

ما بیداریم !
خدا کند دینداریمان شوخی نباشد

خدا کند تحلیل هایمان سرکاری نباشد

خدا کند امام زمان هم این تحلیل ها را قبول کند

خدا کند کمی باورمان به قیامت جدی باشد

خدا کند روز قیامت در پیشگاه خدا و در حضور مولا هم جرات طرح این تحلیل ها را داشته باشیم

خدا کند توی این تحلیل ها مثل کرم ابریشم خفه نشویم
خدا کند واقعا خواب باشیم
خدا کند یک روز روشن از کابوس های تلخ بیدار شویم

 

پی نوشت ها :

حالات جماعت زمانه ما

این روزا کار آدما

اگر ده آقازاده اعدام شود، فحشا از بین می‌رود

خفاش شب در آموزش و پرورش

ربایندگان 340 دختر

تجارت سیاه زنان

قاچاق زنان و دختران بردگی مدرن

سکس بحران چندم جامعه ایرانی است؟

سکس بحران چندم جامعه ایرانی است؟

غرب وحشی در ایران

دنیاهای تو در تو و جهان های موازی

                                        

                                                                                  

دنیای من و تو دنیای هیچ کس نیست

دنیای من و دنیای تو دنیای هیچ کس نیست . دنیای من و تو دنیای بازار و اخبار و ماهواره ها نیست . دنیای همسایه و همکلاسی و همسایه اینترنتی نیست . هرکس برای خودش جهانی است مستقل و متفاوت و بی نظیر . در حقیقت دنیا انسانی کوچک است و  انسان برای خودش جهانی بسیار بزرگ و سرزمینی بس پهناور . به قول عرفا انسان عالم کبیر و جهان  عالم صغیر است .  دنیای هرکس رنگ و رویی دارد متفاوت با جهان بیرونی به ظاهر مشترک با همگان . اتفاقات زیادی در جهان بیرونی می افتد که در دنیای من و تو و دیگران موج و طنینی ندارد . فضا و معنا و ساختمان دنیای هرکس و رنگ ها و آهنگ های دنیای او کاملا خاص خود اوست . چیزهایی در دنیای من مهم است و حیاتی که در دنیای تو ممکن است بی معنا باشد  . همین طور در دنیای تو اموری در اولویت اول قرار دارد که برای من اولویت آخر هم نیست . مرزهای دنیای درونی ما با مرزهای جغرافیا کاری ندارد . دیوارهای خانه ها دنیاهای ما را از هم جدا نمی کند . زبان و رنگ و نژاد دنیای ما را نمی سازد . اما تاثیرات زیادی در حال و هوای آن دارد . گاهی در دنیای مشترک فیزیکی فصل بهار است ولی در جهان واقعی مان به خزان نشسته ایم و گاهی در اوج سرما وجودمان از گرمای شدید می سوزد . در دنیای بیرونی هیاهو و جشن و پایکوبی است و در دنیای ویژه من و تو هیچ صدایی به گوش نمی رسد و گاهی هم در سکوت محض دنیای مشترک بیرونی در درون من و تو هیاهویی بلند و شوری عالمگیر و غوغایی عظیم برپاست و انقلابی در حال شکل گرفتن  . ما در دنیاهایی تو در تو زندگی می کنیم :  هرکس برای خودش دنیایی است در دنیای دیگری به نام خانواده و آن هم در دنیای دیگری به نام جامعه و آن نیز در دنیای بزرگ تری به نام جامعه بشری و آن نیز در دنیای بزرگ تری به نام جهان روشنایی ها. حتی اگر افرادی باشیم که سالها با هم زیسته ایم ولی هر یک جهانی بنشسته در گوشه ای و متمایز از دیگری . گاهی دنیاهای ما به هم نزدیک می شود و با هم همرنگ می شویم و گاهی درگیر و در جنگ . جهان های ما با هم رنگ آشنایی دارد یا رنگ جدایی و بیگانگی بر تارک آن نقش بسته . دنیاهای ما ممکن است متداخل یا متباین و متقارب یا متباعد باشد و یا دارای قدر مشترک . اما خالی از جهات متخالف نیست . گاهی ما همزمان در دنیاهای موازی بسیاری نفس می کشیم که حال و هوای همه شان با هم فرق می کند و گاهی دنیاهامان همسایه وار با هم زندگی می کنند .   گاهی ما یک دقیقه هم تحمل نداریم که در دنیای دیگران نفس بکشیم . همان طور که اگر دنیای بعضی از ماها را با دنیای یک لاکپشت یا گوسفند یا سوسک عوض کنند ، گویی ما را در دخمه تنگ و کوچک و متعفنی برای همیشه زنده به گور کرده باشند ( البته دنیای گوسفند یا سوسک از دنیای بعضی ها خیلی بزرگ تر و زیباتر است ) . در زمان های مختلف هم در فضای درونی ما نه یک دنیا که دنیاهای متنوع و متضاد بسیاری سایه می افکند و گاهی ما صحنه جنگ دنیاهای ضد و نقیض می شویم .

 

    نکته ها و خواندنی های اینترنتی

افتخارات ۱ 

افتخارات ۲