از جام جهانی بولینگ سنتی تا دزد محترم

برداشتهای فنی از این تصویر :

 

1 . مشارکت فعال بانوان در ورزش های مدرن

2 . نقش تولیدات کشاورزی در توسعه روستاها از نظر امکانات ورزشی

3 . نقش بانوان در تلفیق مدرنیته و سنت

4 . افزایش فعالیت های اجتماعی و ورزشی بانوان نسبت به آقایان

5 . اهمیت میوه های چند منظوره مانند هندوانه در زندگی و ورزش و تغذیه

 

 

دزدان شریف و محترم :

 

برداشتهای فنی از این تصویر :

 

1 . تفاوت معرفت و ادب دزدهای قدیم نسبت به دزدهای مردم آزار فعلی*

2 . کی گفته که دزدها نباید ادب و مروت داشته باشند . مگر دزد حتما باید بی منطق و بیمار روانی و جنایت کار باشد

3 . دزدان محترم می توانند ضمن انجام ماموریت ، رعیت حال همشهریان گرامی را هم بکنند

4 . وقتی دزدی از شیر مادر حلال تر و حرام خوری هم خوشمزه می شود ، خوب معلوم است که .....

5 . ضرورت ارائه چهار واحد عملی و نظری درس ادب و اخلاق و انسانیت و عاطفه در زندانها برای دزدان شریف

 

پاورقی  :

 

 * قدیم وقتی دزدها به دزدی می رفتند ، خانه مذهبی ها و آدم های زحمتکش را نمی زدند 

* قدیم دزدها اگر شب به دزدی می رفتند ، نماز شب را خوانده و می رفتند ؛ اما امروزه اصلا نماز نمی خوانند

* قدیم دزدها اگر به دزدی می رفتند ماه مبارک رمضان نمی رفتند و فرشهای مسجد را نمی دزدیدند

* قدیم ها  اگر دزدها در خانه صاحب خانه نوزادی می دیدند که گریه می کند ، جایش را عوض می کردند

* قدیم ها اگر دزد توی گنجه بقچه ای را می دید که رویش آیت الکرسی نوشته شده  ، آن را نمی برد تا ایمان مردم آسیب نبیند

* قدیم توی دزدها  اهل دل و آدم خوش مرام و باصفا هم کم نبود و گاهی سر دسته راهزنان مثل فضیل عیاض سر از عرفان در می آورد

* قدیم ها دزدها  اگر خانه ای را می زدند ، وسایل دیگر را نمی شکستند . اگر کسی را می کشتند ، دیگر تکه تکه اش نمی کردند ....

* قدیم اکثر دزدها نقاب داشتند و غالبا شب کار بودند ، ‌اما امروز توی روز روشن و از در اصلی می آیند

مرگ در آینه آدم ها

          نگاه های مختلف به مرگ

 

1 . نگاه عاشقانه مرگ پرستانه و بیمارگون  : شب و روز به یاد مرگ بودن . مرتب خواب مرگ را دیدن و به یاد مرگ خود بودن و شب و روز از مرگ خود حرف زدن و در مورد آن برای خود شعر و قصه سر هم کردن . مراسم عزا و ختم و هفته و چله را همیشه مرتب و مفصل به جا آوردن و به عنوان یک عادت رایج زندگی همیشه از این مجلس ترحیم به آن مجلس ترحیم رفتن . مردگان را با خود سر سفره دیدن و برایشان غذا آوردن و موقع خواب برایشان رخت پهن کردن . ماهها و سالها بعد از مرگ عزیزان خود آنان را در اطراف خود  دیدن و بیماری زنده و متحرک و حاضر پنداشتن مردگان به طور فیزیکی و در زندگی خود آنان را همراه و همکار دانستن .

                                                                                   

2 . نگاه عاشقانه معتاد گونه و حماقت بار: مرگ پرستی برای سرپوش گذاشتن بر روی ترس از قبول مسئولیت زندگی و ناتوانی در عشق و شغل و موفقیت های زندگی . اندیشیدن به مرگ به عنوان فیلسوف درمانده و بدبخت و مریضی که مسخ شده و به گوسفند لاغری تبدیل گشته و با کمال نادانی دارد روی خط سیال زمان به سوی تیغ جلاد روزگار می رود و ساییدن گلوی خویش به این تیغ را شجاعت و عظمت انسانی و سرنوشتی سحرانگیز و حتمی می نامد  و اوج آگاهی و تفکر مدرن و متعالی و بسیار لطیف و ظریف و  انسانی تصور می کند . ستایشگر خودکشی بودن و آن را اوج آگاهی و احساس و وجدان نامیدن .

 

     چیست جان کندن سوى مرگ آمدن        دست در آب حیاتى نازدن

 

3 . نگاه غافلانه کبک گونه  : بی خبری از حادثه تکان دهنده زندگی . مرگ را همیشه برای همسایه و دیگران دانستن . هیچ وقت به مرگ خود فکر نکردن . ترسو بودن افراطی از یاد و نام مرگ و فرار کردن از این واقعیت با این بهانه که : من همیشه دوست دارم به زندگی بیندیشم نه مرگ و به موضوعات شاد فکر کنم نه مراثی و تعزیه . مرگ و معاد و ابدیت و بهشت و دوزخ و ملک الموت و برزخ را وارد طنزها و شوخ طبعی ها کردن و آنها را به موضوعاتی تمسخر آور و بی ارزش و تخدیری بدل ساختن .

                                                                                   

4 . نگاه عبرت بینانه زنده دلانه و سازنده : مرگ به عنوان محک انتخاب ها و عشق های درست . مرگ عاملی برای اعتدال بخشیدن به افراط و تفریط ها .  مرگ عامل تلخی برای شیرین کردن راه زندگی و قدردانستن حیات . اندیشیدن به مرگ به عنوان یک معلم اخلاق و عرفان و وسیله کنترل لجام گسیختگی ها و ظلم و فساد و طغیان گری های نفسانی . زندگی را فرصت کوتاهی برای بهترین انتخاب ها دانستن . در آینه شفاف مرگ سیمای واقعی خود را بی نقاب دیدن . توجه به مرگ به عنوان  دستگاهی برای بالانس افراد که بیش از اندازه طبیعی باد نکنند . بیش از حد سر آب و نان و هوس و مشتی خاک سگوار زندگی نکنند و چون گرگان به هم چنگ نزنند و چون پلنگان همدیگر را ندرند و چون تمساحان دهان بازنکنند و شاخ و شانه نکشند .

 

           هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است      گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

                                                                                                         

 

5 . نگاه واقع بینانه یخمکی و مرده وار : خوب بالاخره همه می میرند و من و تو هم می میریم . به همین راحتی . مثل آب خوردن . هر روز مرگ را دیدن ولی آن را واقعیتی در حد  غروب ساده و همه روزه خورشید یا پژمرده شدن یک شاخه گل قرار دادن . هر روز دهها برگ زرد و پوسیده  از درخت فرو می ریزد ؛ من و تو هم یکی دو برگ شبیه همین برگها . به همین سادگی و بی مزگی و بی معنایی .

 

 

6 . مرگ اندیشی افراطی تفریحی : مرگ مسئله ای برای وقت گذرانی . مرگ سوژه ای برای شعر گفتن و داستان نوشتن و فیلم های اکشن ساختن و پول هنگفتی به جیب زدن  . هرچه مرگ انسان ها جالب تر و پرهیجان تر و خشن تر و بیشتر باشد ، کتاب و مقاله و فیلم داغ تر و پرفروش تر می شود  . پس باید خشونت و جنایت را دامن زد و  به اوج خود رساند . مرگ انسان ها مانند شکستن یک سری ظروف کهنه ترک برداشته قدیمی  و پاره شدن کامل لباسی نخ نما و چروکیده و بی رنگ . این است که یک کودک در امریکا تا سن ده سالگی هزاران نوع مرگ وخیم و وحشتناک را در صفحه تلویزیون مشاهده می کند . و مردن 5000 انسان در حلبچه از له شدن 50 تا مورچه زیر پای فیل هم کم ارزش تر است . این است که آمریکایی ها از جنایات وحشیانه دنباله دار در عراق حال می کنند و طی همین مدت اندک دهها فیلم سینمایی و بازی رایانه ای از جنایات زنده خود ساخته و وارد همه خانه های دهکده جهانی کرده اند .  البته آن سوی دیگر این افراط شدید چنین است : برای نجات جان یک گربه ملوس از مرگ ، هزاران نفر را بسیج کردن و رنجرهای نجات را راه انداختن و شبکه های تلویزیونی را سر کار گذاشتن . و در مرگ سگ پا کوتاه خوشکلی صدها بار به بستگان عزیزش تسلیت گفتن و دهها با این فاجعه تلخ را درروزنامه ها مطرح نمودن  .

                                                                    

 

 7 . نگاه مایوسانه معتاد گونه : نگاهی مالیخولیایی به مرگ . دشمنی با زندگی . مرگ را درمان و شفای همه دردها و ناراحتی ها و بدبختی ها دانستن . خودکشی را هنر مردان بزرگ دانستن . صدها شعر و سرود و غزل و قصیده در مدح و عظمت مرگ گفتن و نوشتن .

 

8 . نگاه خوش باشی خیام وار و پوچ گرا : آخرش که خاک خواهیم شد پس تا می توانیم دم غنیمت بشماریم و هر لحظه خوش باشیم و از لذت و شادی و شراب و معشوق و سکس بترکیم . وقتی که فقیر و غنی و گنهکار و بی گناه خاک خواهند شد ، پس چه بهتر که هر چه دوست داریم انجام بدهیم و این دو روزه تا می توانیم به خود خوش بگذرانیم و همه سرمایه های ابدی را در همین گذرگاه دنیوی خرج کنیم .

 

 در خواب بدم مرا خردمندی گفت    کز خواب کسی را گل شادی نشکفت 

کاری چکنی که با اجل باشد جفت    می خور که بزیر خاک میباید خفت

 

 

 اما مولوی می گوید :

 

 هرکه شیرین می زید او تلخ مرد      هر که او تن را پرستد جان نبرد

گوسفندان را به صحرا می کشند     آن که فربه تر مر آن را می کشند

 

 

9 . نگاه زاهدانه و خشک و افسرده ساز : پشت پا زدن به همه لذت ها و نعمت ها و تفریحات و شادکامی های زندگی . تارک دنیا شدن . از کار و زندگی انداختن خویشتن . همیشه چشم اشکبار داشتن و هر لحظه را آخرین لحظه عمر دانستن . رهبانیت و آخرت گرایی افراطی مسیحی . هر روز به گورستان رفتن و با مرده در قبر نشستن . با دست خود گور خود را کندن و هر روز یکی دو ساعت در آن نشستن و این را زهد و عرفان نامیدن !!!          

                                           

................................................... پی نوشتهای مرگ و ...............................................

 

 مرگ زرقاوی     مرگ و کیک    انسان عامل مرگ     بوسه مرگ      مرگ فروغ   

 

دزد محترم     خارجی احمق   زندگی در اتوبوس    برگه هویت

چرایی فراسوی چراها......

 

آخرش که چی ؟ ........

 

      و آنان را به افسانه ها تبدیل کردیم ( آیه 44 سوره مومنون )‌

 

مرگ از باغچه خلوت ما می گذرد داس به دست

 

و گلی چون لبخند ... می برد از بر ما

 

و تیره خاک سردی است بستر ابدی همه ما

 

مرگ به عنوان بزرگ ترین معمای زندگی بشر ، اتفاقی است که در انتظار همه هست

 

هرکه باشی و ز هر جا برسی ...... آخرین منزل هستی این است

 

یک جا به جایی ساده یا یک زلزله مهیب یا جاری شدن یا یک پرش یا سقوط آزاد

 

سقوط آزاد در کام نیستی یا اژدهایی خشمگین یا به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن

 

یا فرودی آرام در میان گلزارها در آغوش فرشتگان ... در ساحل آذین بسته امن و آرام هستی 

 

کسی نیست که ساعت ها و گاهی ماهها به مرگ نیندیشیده باشد

 

و گاهی هر روز دقایقی کشتی زندگی ما مستقیما نوازش امواج مرگ را حس می کند

 

قسمتی از عمر ما صرف خیالبافی در باره گذشته و آینده می شود

 

و شعر چیست جز خیال بافی های رنگارنگ و زیبا و با طراوت و آهنگین

 

و امروز همه شاعر شده اند

 

پرنده  فکر و دل ما در هر سرزمینی که پرواز می کند باز هم با سیمای پر هیبت مرگ رویارو می شود

 

مرگی انکار ناپذیر که در چند قدمی ماست ....سایه وجود ماست

 

مرگی که هیچ بهانه ای لازم ندارد

 

این زندگی است که تداومش به هزار و یک چیز گره خورده 

 

ما اسیر عشق ها و نفرت ها هستیم

 

اسیر بازیهای بی مزه و بامزه

 

سرگرمی های کاذب و یا واقعی ... کم هزینه یا پرهزینه 

 

اگر پول قلمبه و قدرت و فرصت و فراغتی داشته باشیم و کسی موی دماغمان نشود

 

شروع می کنیم به هزار و یک طرح و نقشه  ، خیالبافی برای هزار و یک کار ، برای هزار و یک سال ....

 

بعد سرمست و لبریز از شور و غرور به صندلی راحتی تکیه می دهیم

 

و ناگهان شبح مرگ بر ما سایه می افکند

 

سایه ای سنگین و شکننده و فرساینده

 

و همه گندمزارهای طلایی که کاشته ایم در یک لحظه درو می شود

 

و بعد می شویم  یک برگ اعلامیه مجلس ترحیم چسبیده بر در خانه ها

 

آن وقت می گوییم فرض کنیم که هزار سال دیگر هم نفس بکشیم 

 

آکنده از لذت و شادی و مستی دیوانه وار یا غم و اندوه و ناله های پریشان و جانگداز

 

بالاخره روزی آخرین سحرگاه عمرمان خواهد بود

 

شاید ساعتی به لحظه سفر باقی نمانده باشد

 

و شاید اصلا فرصتی برای همین اندیشه هم پیدا نکنیم

 

روز واقعه ناگهانی فرامی رسد ... اتفاق لحظه ای است ... حادثه خبر نمی کند

 

و گردباد تندی به ناگاه در یک چشم به هم زدن همه شاپرک های وجودمان را با خود ببرد

 

همین لحظه که اینها را می نویسم

 

کسانی در آخرین دقایق زندگی نفسهای آخر را می کشند

 

و کسانی چند دقیقه قبل در کام مرگ فرو رفته اند

 

و کسانی با قرص ها یا طناب خودکشی کرده اند

 

آن وقت کودکی که شاهد این ماجراهاست با خود می پرسد

 

من هر چه زندگی کنم باز مثل این کبوتر مرده  بیجان بر زمین خواهم افتاد ...

 

بالاخره آخرش که چی ؟.....

 

همیشه وقتی به زندگی و ماجراهایش می اندیشیم ما نیز بارها با خود می پرسیم : بالاخره آخرش که چی ....

 

فرعونیان در میان امواج خروشان نیل مردند و موسی ها نیز از پس آنان درگذشتند و همه رفتند

 

و اکنون برگ هایی از تاریخند

 

کاروانیان زیادی رفته اند

 

و قطار زندگی ما هم بی وقفه و با شتابی زیاد همچنان پیش می تازد

 

خیلی خوردیم ... خیلی خوابیدیم ... خیلی صحبت کردیم .... خیلی دعوا کردیم ....

 

خیلی لذت بردیم ... چه خوب پیروز شدیم ....چه خوب حالشان را گرفتیم .....

 

 خیلی بدبخت بودیم ..... خیلی درد کشیدیم .... و ماهها و سالها از پس هم گذشت

 

و همه مثل خوابی سپری شد و چند خاطره ماند

 

اشباحی روشن و تاریک ... خیالاتی دلچسب و غمناک

 

آینده هم چیزی است در همین مایه ها 

 

باز می پرسیم : بالاخره آخرش که چی ؟‌

 

واقعا آخرش که چی ؟

 

*************************

پی نوشت :

سارتر فیلسوف بزرگ فرانسوی و از پایه گذاران اگزیستانسیالیسم الحادی در اواخر عمر و قبل از مرگ خویش می گوید :

وقتی نگاهی به این همه کتاب و کار و آثار خودم می کنم ، می اندیشم اکنون که باید بمیرم آیا این همه کار واقعا ارزشی داشته اند ؟

آسیب شناسی دینداری و بی دینی

آسیب شناسی زندگی دینی

 

من فکر می کنم در زندگی برخی دینداران مشکلات و آفات گوناگونی هست :  

 

* گاهی خشکه مقدس بازی افراطی و عجیب و غریب

 

* گاهی ریاکاری و تملقات عجیب و غریب و رسوا

 

* گاهی ماتم زدگی و آه و ناله و حسرت بی اندازه

 

* گاهی نق زدن بیش از حد از اوضاع زمین و زمان

 

* گاهی عادت به پند و اندرز دادن پیاپی و بدون مطالعه به جای یافتن گره کار و روش گره گشایی

 

* گاهی قدرت نمایی و فرمان دادن به جای خوب بودن و تلاش برای خوب زیستن دیگران

 

ــ در حالی که این تواضع و گذشت و مهرورزی است که معلم خوبی هاست

 

ــ و این آگاهی و معرفت و درک انسانی است که راهگشاست

 

* نوعی زندگی خشک و عبوس که تنها عادت و سلیقه است و ربطی به دین ندارد

 

* سخت گیری های عجیب و غریب به نام دین  ؛ در حالی که دین خیلی آسان و راحت است

 

ــ  هزار پیش شرط برای دینداری گذاشتن و بهشت رفتن

 

ــ  بهشتی که تنها نصیب چند تن انگشت شمار می گردد

 

ــ در حالی که پیامبر می گفت : صداقت داشته باش تا بهشتی باشی

 

*  بیش از اندازه ای که خود دین خواسته از مردم انتظارات بلند بالا و افراطی داشتن

 

ــ  و به همان اندازه حد اقلی هم که دین از انسان ها خواسته نرسیدن

 

*  آمیختن ذوق و سلیقه های شخصی  با اصل دینداری و به آنها رنگ و لعاب دینی دادن

 

*  تنگ نظری نسبت به هنر و موسیقی و لذت و شادی و تفریح و زندگی

 

* ترسیم چهره ای تلخ و دردناک از زندگی دنیوی و اخروی

 

* تمرکز بر عذابهای شداد و غلاظ جهنم و فراموشی الطاف خدا بر بهشتیان و نیکان و خیر اندیشان

 

*  ارائه سیمایی ترسناک و دلهره آور و وسواس گونه از دین و مذهب

 

ــ  و از شیطانک کوچکی هیولایی خون آشام و نامرئی ساختن  

 

ــ که همه جا در تعقیب آدمهاست و حتی در تنهایی مایه وحشت انسان از خودش می شود

 

ــ بعد از فیلم « او یک فرشته بود » همه از هم می پرسند :  شیطان در چه قالبی تجسم می یابد  ؟

 

ــ آنگاه در کوچه خیابان دنبال قیافه های شیطانی می گردند

 

ــ شیطانی که هیچ جا ول کن ماجرا نیست

 

ــ و بیش از خدا در همه جا قدرت نمایی می کند

 

ــ و بر جهان فرمان روایی دارد

 

ــ در حالی که شیطان رام انبیا و اسیر دستان اولیاست

 

ــ و ان کید الشیطان کان ضعیفا

 

* تصور این که با یک عمل بد فوری شخص فاسد و بی دین می شود

 

ــ اما برای دیندار شدن سالها باید تلاش نماید و باید هزار کار بکند و آن هم البته بی فایده است

 

ــ چون ممکن است باز هم با یک وسوسه شیطانی دین و تقوایش دود بشود

 

* ادعای این که فطرت همگان پاک و خدایی است ولی همه عملا شرور بالذاتند

 

ــ  و اگر کنترل و زنجیر نشوند ، همه جا را به لجن می کشند

 

* نداشتن برنامه و جاذبه برای گنهکاران و منحرفان و کج اندیشان و بزهکاران و زندانیان

 

* سخت گیری افراطی برای دعوت به دین

 

ــ ایجاد نفرت و انزجار عمومی در مردم به نام امر به معروف

 

 

ــ کارهای عجیب و غریب به نام امر به معروف

 

* ایجاد دافعه شدید نسبت به مسائل مذهبی و ناتوانی در ایجاد کوچک ترین جاذبه 

 

* ناتوانی در متقاعد کردن دگر اندیشان

 

* طرد کردن همه کسانی که ایرادهای فکری خاصی دارند

 

ــ و زمینه سازی برای این که آنها بروند در جای دیگری هزار ضربه کاری به دین وارد کنند

 

* آمیختن مسائل بومی و محلی با مسائل دینی و ناتوانی در تفکیک آنها از هم  

 

ــ هر چیزی را رنگ دینی دادن :‌ حتی‌ فوتبال و بسکتبال 

 

ــ نتیجه آن که هر وقت در فوتبال شکست حاصل شد،  نشانه بی ایمانی تلقی می شود

 

ــ هرچند که با انگیزه درست هر کاری دینی و معنوی می شود

 

ــ اما چسباندن هر چیز به دین خودش خلاف دین است

 

ــ در حالی که قسمت زیادی از این امور حوزه گسترده مباحات  اختیاری افراد است

 

ــ و  به سلیقه عموم و انتخاب خودشان واگذار شده

 

* خلاصه کردن همه ابعاد دینداری در چند نمود ظاهری

 

ــ در حالی که دین کار چندانی با ظواهر متحول و متغیر زندگی ندارد

 

ــ دین با جهت و محتوای زندگی و آهنگ کلی حاکم بر زندگی کار دارد

 

ــ همان طور که خداوند با دلها و اعمال و انگیزه های ما کار دارد  نه با ظواهر و سخنانمان

 

ــ و داشتن ریش و سبیل جزو ارکان دینداری و اخلاق دینی  نیست

 

************

 

آسیب شناسی بی دینان

 

ــ شاید گفته شود که آسیب شناسی بی دینان دیگر چه صیغه ای است ؟ 

 

 

 ــ خوب ! دین با آن همه عظمت و سابقه آفت زده می شود

 

 

ــ چطور ممکن است بی دینی که گاهی مثل قارچ یا علف هرز سبز می شود هیچ آفتی نداشته باشد

 

 

ــ مگر تعصب و افراط و تفریط و خشونت و قدرت طلبی فقط ارث برخی از دینداران است

 

 

ــ بی دینانی هستند که هزار تا خوارج و طالبان و شیطان در برابرشان لنگ می اندازد

 

 ــ بی دینانی که در گفته های خود صداقت ندارند و نان به نرخ روز می خوزند

 

ــ بی دینانی هستند که تنها به خاطر سکس و شراب و هوس های رنگارنگ دین را کنار گذاشته اند

  

ــ بی دینانی هستند که نوعی آلرژی و وسواسی بیمارگون و پارانویایی به هر سوژه دینی و مذهبی دارند 

 

 

  بی دینانی که هزار و یک ایراد در آستین دارند :

 

ــ بی دینانی که خود را عقل کل و دانای مطلق و محقق بی طرف و منصف و حق جو می دانند

 

* خیلی از  ایرادهای بی دینان  سخنان بی سر و ته است

 

* خیلی از ایرادها  عوامانه و کوچه بازاری  است

 

* خیلی از ایرادها اصلا ربطی به منابع اصلی دین ندارد

 

* خیلی از این ایرادها آش پختن از حواشی علوم مختلف و فلسفه و ... است

 

ــ آشی که در هیچ رشته علمی و فلسفی خواهانی ندارد

 

ــ چون موضوع هیچ رشته علمی خدا و بی خدایی نیست 

 

ــ بلکه جرم و جسم و ماده و انرژی و مشکلات رفتاری است

 

* اکثر بی دینان با کسی دعوا دارند و دعواهای خود را بر سر دین خالی می کنند

 

ــ و برای  حال گیری از دشمنان و مخالفان خود ، از دین و خدا انتقام می گیرند

 

ــ اکثر دعواها سر تصاحب قدرت و ثروت است و نه دین و بی دینی

 

* اساسا صورت مساله  اکثر شبهات غلط است

 

ــ اصلا ماجرا این گونه که می گویند نبوده   

 

ــ مساله غلط طرح می شود و غلط ارزیابی می شود

 

 

ــ و بعد با داستانی ساختگی قرار است حقایق بزرگ دین مردود اعلام شود

 

 

ــ  و به این ترتیب مساله ای که از آغاز غلط طرح شده « تا ثریا می رود دیوار کج »

 

 

ــ  بعد خیال می کنند که همه شبهات و ایرادها کاملا علمی و بی طرفانه است

 

 

ــ در حالی که حتی مریخی ها هم نمی توانند بی طرف باشند

 

 

* اکثر شبهات نوعی بهانه گیری و آسمان ریسمان کردن برای انکار حقایق دین  است

 

ــ آن وقت برای رد دین و خدا و پیامبران هر نوع دروغ و دغلبازی را روا می دانند و دست به هر کاری می زنند

 

 

ــ چون هدف وسیله را توجیه می کند

 

 

* هر جا هر چیز پستی هست آن را به دین می چسبانند  

 

ــ  هر انحرافی را که ریشه در فرهنگ و عادت و رسومات  مردم دارد بی دلیل به دین نسبت می دهند

 

ــ  و ابعاد سازنده و مثبت دین را فراموش می کنند و به کلی منکر می شوند

 

ــ در حالی که هیچ چیز زشتی وجود ندارد که ابعاد زیبایی نداشته باشد

 

* سوء استفاده ابزاری از مطالب شبه علمی و حقوق بشر برای رد دین

 

* جا به جا کردن چهره زیبای خدا و رسولان الهی با چند تصویر زشت و ساختگی

 

ــ  که بازتاب توهمات و کابوسهای خود آنان است

 

*  افراط و مبالغه در آفات دین و دینداری

 

* هر شخص بی خاصیت و موذی و جانی و بیمار روانی را دیندار خواندن و با آنها دین را کوبیدن

 

       ************************************

 

در مورد شبهات بی دینان  تنبلی و به خواب رفتن مدعیان دینداری و ناتوانی آنان

 

در پاسخ گویی عالمانه و موثر به این شبهات ، فاجعه ای بسیار بزرگ و  جبران ناپذیر است

 

 

آنان که به جای جهاد فرهنگی همه جانبه  ، تنها به نصیحت و ابراز ناراحتی مشغول شوند

 

 

و به جای ابراز فکر و فرهنگ و منطق

 

 

به ابراز عاطفه و هیجانات شدید عاطفی روی می آورند و با خشم و عصبانیت فریاد بر می آورند که :‌

 

 

ای داد ! اسلام را زیر سوال بردند ! قرآن زیر سوال رفت !

 

 

در حالی که اسلام هرگز زیر سوال نمی رود

 

 

و این خود آنانند که زیر سوال رفته اند و متهم اند که نمی اندیشند و راههای تازه ای برای تناسایی فرهنگی می جویند

 

 

 آن وقت با تحلیل های عجیب و غریب از زمانه و زرنگی ها و توطئه های دشمنان  خود را راضی کنند

 

 

اما به نظر من وقت گذاشتن برای بررسی همه ایرادها و شبهات 

 

و باز کردن کلاف های سر در گم سفسطه های بی دینان کار بیهوده ای است

 

 

ــ مگر در آن حدی که واقعا برای شخص من و ما مسئله ای حیاتی باشد

 

ــ قرار نیست که هر جا هر سخن غلطی که هر کس گفت

 

ــ  ما عمرمان را برای تحلیل آن صرف کنیم

 

ــ قرار نیست که ما همیشه انفعالی کار کنیم

 

ــ قرار نیست که همیشه بنشینیم و دیگران سبزی بریزند و ما پاک کنیم

 

ــ آنها گره بیندازند و ما گره گشایی کنیم

 

ــ چون گاهی مثل بازی های دو طرفه سرگرمی بی خاصیتی می شود برای اوقات فراغت

 

ــ نقد شبهات و ایرادهای منکران دین و خدا و حقیقت لازم است

 

ــ حتی نقد سخنان احمقانه اگر ضرورت باشد خوب و حکیمانه است

 

ــ اما سپری کردن عمر برای بررسی همه سخنان احمقانه خود  نوعی حماقت است

 

ــ مثل بررسی بیماری های روانی که اگر هزار سال هم طول بکشد

 

ــ با رفع بیماری های روانی ما از نمرات منفی به حد صفر می رسیم

 

ــ اما کسب سلامتی و رشد و موفقیت فقط رفع بیماری روانی نیست

 

ــ موفقیت و خوشبختی فقط افسرده یا موذی نبودن نیست

 

ــ بیرون انداختن زباله ها به معنای پر شدن خانه از گلهای رنگارنگ نیست 

 

ــ این کارها تنها می تواند راه رهروان را باز کند و موانع را از میان بردارد

 

ــ اما بعضی عاشق سفسطه ها و ایرادها هستند

 

ــ به جای جست و جوی حقایق در نور و روشنایی

 

ــ همه جا مانند موش به انبارهای تاریک می خزند

 

ــ و دنبال گونی شبهات و ایرادها و انکارها و ردیه ها می گردند

 

ــ صد هزار ایراد گردآوری کرده اند و کافی نیست

 

ــ روزگار خوشی دارند و دلخوشند که حتما به این سوالات پاسخ بیابند

 

ــ خداوند هم آنها را بی روزی نمی گذارد

 

ــ همان طور که موشها و خفاشها و کرم ها هم روزی زیادی دارند

 

اندک اندک خوى کن با نور روز       ور نه خفاشى بمانى بى‏فروز

عاشق هر جا شکال و مشکلى است  دشمن هر جا چراغ مقبلى است‏

ظلمت اشکال ز آن جوید دلش        تا که افزون‏تر نماید حاصلش‏

تا ترا مشغول آن مشکل کند           و ز نهاد زشت خود غافل کند

 

ــ در تصور اینان تا همه میکروب ها و ویروس ها شناسایی نشود  ، دنبال سلامتی نخواهند رفت

 

ــ اما جالب این است که ویروس ها و میکروب ها تکثیر می شود

 

و جالب تر این که اگر میکروبی نباشد ، خودشان می آفرینند

 

ــ و اگر شبهه ای نباشد ، اینان خود شروع به شبهه سازی و تردید افکنی می کنند

 

ــ تا ان شاء الله روزی روزگاری بعد از جارو کردن همه شبهات و وسوسه ها و سفسطه ها روزی سراغ ایمان بروند  و خدا را کشف کنند

 

            آن یکى مرد دو مو آمد شتاب          پیش یک آیینه‏دار مستطاب‏

            گفت از ریشم سپیدى کن جدا         که عروس نو گزیدم اى فتى‏

            ریش او ببرید و کل پیشش نهاد      گفت تو بگزین مرا کارى فتاد

            این سؤال و آن جواب است آن گزین       که سر اینها ندارد درد دین‏

            آن یکى زد سیلیى مر زید را           حمله کرد او هم براى کید را

            گفت سیلى زن سؤالت مى‏کنم         پس جوابم گوى و آن گه مى‏زنم‏

            بر قفاى تو زدم آمد طراق              یک سؤالى دارم اینجا در وفاق‏

            این طراق از دست من بوده‏ست یا          از قفا گاه تو اى فخر کیا

            گفت از درد این فراغت نیستم         که در این فکر و تفکر بیستم‏

            تو که بى‏دردى همى‏اندیش این      نیست صاحب درد را این فکر هین‏

               ************************************

.........پاورقی بی ربط اینترنتی ..................

هیچ موسسه ی آموزشی مثل دانشگاه آزاد اسلامی اینقدر منو متعجب نمی کنه. عجب شلم شوربایی است این دانشگاه. یکی از دوستانم که استاد این دانشگاهه می گه:« وقتی به کلاس می رم انگار وارد سالن عروسی شده ام و مراسم آخرین مد لباس و آرایش آقایان و خانمهاست و البته تنها چیزی که حواسشان نیست درس منست.» بنظر می رسه آنچه در این دانشگاه مبادله نمی شه علم و تخصصه. البته تبادلات وسیعی در زمینه ی قلبی و سایر امعاء و احشاء ! و همچنین حرفهای شبه علمی و از این حرفها انجام می شه.

 

ظاهراً یه جوک جالبی هم در این باره ساخته اند که کاملاً بجاست. گاهی اوقات یه جمله ی طنز می تونه واقعیت اجتماعی را بصورت خلاصه وخیلی رک و پوست کنده بازگو کنه.

 

 به یکی می گویند سه تا دروغ پشت سر هم بگو؛

می گه: دانشگاه آزاد اسلامی!

 

                                                              از : نکته گو