شور و حماسه زندگی

           ***

شور و حماسه زندگی

زندگی سوت و کور ، زندگی مردگان است . سمفونی مردگان یکنواخت و راکد است . درجا زدن و رسوب کردن و استحاله و فنا شدن . اما زندگی شور و حماسه و هیجان است . عشق و آتش و فریاد ها . درد و داغ و صبوری . آتشفشانی در خویش طوفانی شدن . در خود گریستن ، بر خود خندیدن و با خود ستیز کردن . از خود رهیدن . دنیای خویش را از یک قفس فراتر بردن و به کوهستان ها سپردن . از آب حوض پریدن و در آبشار فرورفتن و از دریا سربرآوردن . زندگی یک شاهکار بلند حماسی است . یک دریا غزل آبدار و مواج  . زندگی کوره داغ آتشین . سرب مذاب حس و حادثه . آدمهایی کوهواره با سخنانی آتشین با دلی به لطافت بهشت . توان زیستن با آدمکهای موشواره  . تحمل کردن میمونها و لاکپشت ها . زندگی ساختن و سوختن و برهم زدن است . زندگی اوج شادی هاست . غمهای طوفانی زنجیره وار است . تگرگ باران رنج های بیکران بر پیکر یک گلادیاتور شکست ناپذیر . زندگی طنین مداوم شور و حماسه و پویه های مدام . زندگی سنگ ها را خرد کردن ، صخره ها را کنار زدن . سقف آسمان را شکافتن و طرحی نو درانداختن . زندگی سازگار شدن با دلمردگان نیست . دگرگون کردن آب و هوا و موج انگیزی و با خود خیزاندن و ره بردن خموشان و پوسیدگان و بی ارادگان راکد و جامد تا ستیغ امواج تند و خروشان زیبایی هاست . جسدهای پوسیده در مقبره هوس را به قیامتی دیگر کشاندن و مومیایی های مترسک وار پرادعا  را در زلزله وجدان نهادن و خرد کردن و رویاندن جوانه های واقعی انسانی در شوره زار تاریخ . زندگی شور و حماسه است : حماسه های تاریخ را به آینده بردن و آینده را چون آهویی رام ساختن و دیوار بلند زمان را خرد کردن و از آجرهای آن ، طاق مینایی آرزوها را بر هم نهادن و بالا بردن  و سر به آسمان ساییدن .          

 

دین گریزی جوانان

                                                  

دین گریزی جوانان


بعضی چنان با بدگمانی به جوانان امروز و با خوش بینی عجیبی نسبت به گذشته این مملکت و جوانان قدیمی حرف می زنند که انگار امروزه جوانی جرم است و جوانان این کشور همه از دم لائیک و لامذهب و تابلوی همه نوع فساد و تباهی گشته اند . آیا جوانان گذشته پاکدامن تر و کامل تر و آگاه تر و رشدیافته تر از جوانان امروز بوده اند ؟ مطمئنا جواب منفی است . البته رویاهای تلخ و تاریک گذشته امروزه خیلی شیرین به نظر می رسد ، چون تنها یک رویاست  . خواندن تاریخ دوره های پر از ظلم و فساد حکومتهای جنایتکاران هزاران سال قبل هم امروز شیرین است ، چون از چنگیز و فرعون واقعی که راه نفس آدمیان را ببندد  و مانند هیولایی جهان را ببلعد خبری نیست .  برگردید به دهه های سی و چهل و پنجاه ، جوانان زیادی در کازینوها ، شراب فروشی ها ، عشرتکده های کنار دریاها ، محافل رسمی هوسرانی های حاکمان سرسپرده آن دوره ، محله های فساد و هرزگی وتن فروشی ، محله های اعتیاد و جان کندن تدریجی جوانان ، و شبانه روز  با هزار و یک بدبختی دیگر رویارو بودند .  البته جوانان زیاد دیگری هم در جاهای دیگر و کارهای دیگر و دنیاهای دیگر بودند .  امروزه اگر جوانان روز به روز حضور بیشتری در محافل علمی و فرهنگی و دینی داشته باشند مهم نیست ، اگر در اعتکاف با دسته های انبوه صدها و هزاران نفری به نیایش و روزه مقدس مشغول شوند مهم نیست . اگر صدها نوع کار مثبت و اندیشه های نیکو داشته باشند مهم نیست .اگر در انواع هنرها و فنون پیچیده و زبان آموزی مهارت نشان دهند ، مهم نیست . اگر سازمان ملی جوانان در آن پژوهش ملی مشهور نشان دهد که 70 % جوانان این مرز و بوم گرایشات عمیق دینی دارند ، باز مهم نیست . اگر دهها پژوهش علمی همین واقعیت را به صورتهای دیگر اثبات می کند آنها هم مهم نیست . بعضی جوری حرف می زنند که گویی ما بعضی از پیرمردان و پیرزنان امروزی و جوانان قدیمی را نمی شناسیم که در جوانی اهل چه کارهایی بوده اند  و بعضی از آنها و تخم و ترکه شان هنوز هم پرچمداران تباهی هستند . بعضی چنان خودشان را به نفهمی می زنند که گویی فرزندان و بستگان اعلی حضرت همایونی و خاندانهای دیبا و هویدا و جم و زاهدی همه آدمهای خداپرست باتقوا و پاک و شریفی بودند و همان ها بودند که با پاکی و صداقت و ایثار خویش انقلاب را راه انداختند و همه فرزندان و دست پروردگان نسل جدید در همه نوع تباهی تخصص دارند .  بلی نباید واقعیت را انکار کرد که در دنیا حداقل  17 میلیون نفر بی خدای رسمی و علنی ( غیر از میلیونها بی خدای واقعی بی اسم و رسم که مخفیانه در لشکر شیطان ثبت نام کرده و جزء نیروهای تلاشگر و البته بی ریای اهریمن هستند )  . در کشور ما هم البته و مطمئنا هزاران بی خدای واقعی وجود دارند ( که متاسفانه با خوشبینی خاصی نادیده گرفته می شوند و زبان و بیان و منطق خاصی برای هدایت و جذب آنان وجود ندارد ). اما جریان تاریخ و حرکت شکوهمند انسانی از این کف ها فراوان داشته و دارد و اقیانوس خدایی و امواج دریاست که تعیین کننده است نه کف ها و حباب ها و هزاران مرداب متعفن آشکار و نهان . بعضی اصلا نمی دانند دین و بی دینی چیست و شاخصه ها و معیارهایش کدام است . بعضی هم دیندار گریزی را نشانه خدا گریزی می دانند . برخی هم معتقدند که واقعیت قضیه ، گریز از دینداران بد است که در واقع دیندار نیستند ( بد دیندار گریزی ) یا دین آنها در حد دینداری بعضی از سران دنیاپرست و فاسد جهان اسلام در بعضی از کشورهای اسلامی، پوشالی ، ریاکارانه و منفعت گرایانه و تصنعی است . بسیاری از دین گریزان ایران و جهان هم از دین کاذب و ساختگی و سطحی و خدای موهوم  عوام زدگان می گریزند ،  نه از دین اصیل محمدی (ص) و نه از خدای زیبایی که سرچشمه همه پاکی ها و خوبی هاست . چون اصلا با چنین خدایی رویارو نشده اند . چون با خدای مارکسیستها بیشتر آشنایند تا با خدای ابراهیم . اتهام جوانان امروز این است که می خواهند با منطق و عقل و اندیشه سراغ خدا و دین بیایند . آنان در دنیای متفاوتی نفس می کشند  که زندگی و واقعیت های جهان و شادمانی و امید و عشق و عاطفه و  انسانیت در کانون آن قرار دارد . دنیایی که همه زیبایی های آن در بلندترین تابلوی باشکوه الهی یعنی آیینه انسان تجلی یافته است . انسانی که هر جا می رود به امید یافتن حقیقتی ره می سپارد و از تظاهر و دروغ متنفر است و سادگی و اخلاص و پاکی های واقعی را در چشم انداز دین و افق های جاودانه خدا می یابد . مشکل جوانان امروز آن است که نه سیمای رسول خدا را دیده اند و نه در خانه علی بزرگ شده اند . نه دست پرورده  عالمان و عارفان فرهیخته بوده اند و نه دمخور اوالیاء الله  و نه در مکتب قرآن و حدیث بزرگ شده اند . نه اساسا یک دوره قرآن یا نهج البلاغه برایشان روخوانی یا ترجمه شده است . انتظار ما از این قبیل جوانان که همانند یاران صدیق رسول خدا (ص) یا یاران خاص و خالص علی (ع) باشند و یا همانند دست پروردگان علمای بزرگ حوزه علمیه که چه بسا با هیچ گناهی و شرایط گناه آلودی رویارو نشده اند ، چقدر منطقی و دینی و واقع بینانه است . علی رغم برخی از ظواهر نامطلوب که بعضی از آنها صرفا به خاطر ناسازگاری با سلیقه این و آن است نه ناسازگاری با دین و سنت اصیل اسلامی ، در موارد فراوان ، ویژگی های برجسته ای مانند : حق طلبی ، عدالت جویی ، عقل گرایی و داشتن باورهای عمیق و احساسات پاک و پرشور انسانی ، و چیزهای دیگری در جوانان امروز مشاهده می شود که مطمئنا نشان کمال یافتگی نسبی آنان در قیاس به پدران آنان است . دین گریزی جوانان در مواردی حقیقت دارد اما حقیقت عمومی و همه گیر نیست . تازه علت آن کجاست ؟ بی ارداگی یا بی تفاوتی یا بی خاصیتی یا بی دینی والدین یا فضاهای ناسالم فرهنگی ، باورهای کاذبی که به نام دین به خورد آنان داده شده است ، برخوردهای افراطی که در گذشته با جوانان صورت گرفته و اکنون تاحدی تعادل یافته است ، نبود اشتغالات سالم ، عدم نظارت بر مراکز علمی ، فرهنگی و تفریحی ، نداشتن برنامه های پرجاذبه برای اوقات فراغت جوانان ، دوری از جوانان و عدم همدلی و همصحبتی با آنان و عدم درک واقعیت هایی که پیرامون آنان می گذرد ، وفور انواع تباهی ها و فسادها در گوشه و کنار شهرها  و ...... آیا ما برای همان جوانانی که دین گریز می نامیم کتاب سودمند و راهگشایی داریم که مخاطب آن نه افراد عادی یا مسلمانان معتقد سنتی و اهل مسجد بلکه « جوانان دین گریز» باشند ؟ من که سراغ ندارم ، اگر کسی چنین کتابی یافت معرفی کند و جایزه بگیرد .


 

                        

گناه دانش و بی دانشی

  گناه دانش و ثواب بی دانشی

       ***********************************

                       معصومیت و مظلومیت نادانان و جرم بزرگ آگاهی

معمولا در میان ما نداشتن آگاهی و ضعف اندیشه  نقص و عیب بارزی محسوب نمی شود . اما اطلاعات و آگاهی های گسترده ،  مخصوصا اگر با غرض ورزی و انگیزه های ناسالم همراه باشد ، بسیار خطرناک و ویرانگر تلقی می شود  و می گویند ممکن است صد گناه  آدم  نادان بخشیده شود اما یک خطا و اشتباه یا خیانت دانشمند و عالم  از  هزاران گناه و خطای افراد نادان و عوام گناهش بیشتر است . روشنفکر اگر کج اندیش باشد  بسیار خطرناک است اما تاریک مغزان نادان  اصلا خطرناک نیستند .

 

مرز دانش و بی دانشی

  تا مدتی پیش ،  در نظر بسیاری  مرز علم و جهل عبارت بود  از سواد خواندن و نوشتن نداشتن .  اما امروزه این خطوط مرزی فرق کرده است . برای این که دیپلم و فوق دیپلم که سهل است  ، ما با لیسانسیه ها و مهندسان و دکترها و یا حجه الاسلام هایی در دانشگاه یا مراکز فرهنگی یا دینی  روبه رو شده ایم که از نگاه مخاطبان « باسواد » یا «‌ بی سواد » تلقی می شوند ، معلوم است که این بی سوادی معنای خاصی دارد و این افراد ممکن است از چهار پنج سال گرفته تا ده پانزده سال و بلکه بیشتر سوابق علمی و آموزشی داشته باشند .  از قدیم هم این نکته را همه حوزویان و روحانیان و طلاب از استادان خود بارها و بارها شنیده بودند که فلانی « آخوند باسواد» ی است و امام خمینی (ره) سخن مشهور در میان حوزویان را که « عالم شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل » چنین اصلاح کرد : « عالم شدن چه مشکل ، آدم شدن محال است » .  مخصوصا امروزه دانشگاهها تنوع و تکثر زیادی یافته و تعداد مدرک داران زیاد شده ، گاهی در میان دارندگان مدارک فوق لیسانس  و دکترا ، افرادی یافت می شود که مردم وقتی به سخنان یا نوشته هایشان نگاه می کنند می گویند : نمی دانیم اینان مدرکشان را از کجا و چگونه گرفته اند و گاهی افرادی از کسبه و کارمند و لبنیاتی محله را نشان می دهند و می گویند : اینان نسبت به افراد یادشده ، بسیار بسیار با سوادترند .  امروزه گاهی تسلط بر رایانه و اینترنت  و توان استفاده هوشمندانه و علمی از آنها را نشان سواد می دانند  و گاهی گستردگی اطلاعات در یک موضوع و تسلط بر آن و داشتن حرف های تازه و خلاقیت در روش طرح اندیشه های تازه  یا توان پاسخ دهی به جا و توام با تسلط و مستدل و مستند به منابع علمی را  نشان باسواد بودن یک استاد یا سخنران می دانند و گاهی تنوع و تازگی موضوعات  مباحث را . یکی از آثار منفی  گسترش روزافزون دانشگاهها و رشته ها و مراکز آموزشی دولتی و غیر دولتی و فارغ التحصیلان دارای مدارج عالی ، این است  که رفته رفته مدرک ها ارزش خود را از دست داده و می دهد ، اما ثمره مثبت  این همه دارندگان مدارک و مدارج دانشگاهی ، این است که به تدریج ، صرف نظر از مدارک عالی ، توانمندی علمی و عملی  افراد  در رشته های مختلف علمی ،  مبنا و معیار داوری  قرار می گیرد  و فارغ التحصیلان باید عملا بتوانند قدرت علمی خود را به اثبات برسانند و توجه به مدارج و مدارک در مراتب بعدی موردتوجه قرار می گیرد و این نوید خوبی است .

 

فاجعه بی دانشی و بی فکری و بی برنامگی

 

همان طور که گفتیم اگر چه در میان ما بی اطلاعی و ضعف علمی و فکری و کم خردی یا بی خردی و ضعف در محاسبات و مطالعات و برنامه ریزی ها یک گناه محسوب نمی شود  اما از نظر دینی آگاهی  ریشه همه خوبی ها و بی اطلاعی مبنای همه پستی هاست (علی (ع) غررالحکم) و از نظر رسول خدا انسانهایی با بی خردی یا کم خردی و بی فکری یا ضعف فکری  یا بی برنامگی دست به کارهایی می زنند و تباهی هایی به وجود می آورند که هیچ آگاه خردمندی نمی تواند چنان خطرناک و آسیب زا باشد . همان گونه هم که درجات و مراتب انسانها و مراتب  خیر و شر آنها بر اساس مقدار آگاهی و اندیشه مشخص می گردد  وپست ترین و شرور ترین موجودات  بی فکرترین مخلوقاتند . ( انفال/22 ) . در حدیث دیگری از پیامبر آمده است که شش گروه به خاطر شش گناه بزرگ عذاب خواهند شد و یکی از آنان افراد جاهل اند که به خاطر ضعف علمی یا عقلی مجازات خواهند شد (اربعین حدیث امام خمینی) . چون نه حماقت و جهالت تقدیر الهی است و نه  یک عمر زندگی جاهلانه و ابلهانه مورد رضای خداوند علیم حکیم می باشد . انسانها وقتی از کارهای نامطلوب خود خسته  و پشیمان می شوند و به درگاه الهی می نالند ، به الهام از  متون دینی می گویند :  خدایا کارهایی را که با نادانی و بی بصیرتی انجام دادم و به خویشتن ستم ورزیدم بر من ببخشای . پس معلوم می شود که بی سوادی یا ناآگاهی گناهی است که باید از آن توبه کرد . بی فکری و بی برنامگی که ناشی از درجات متفاوت حماقت است ، گناه بزرگ تری است که می تواند به فجایع بزرگی در زندگی فرد و جامعه منتهی گردد . از این رو ،  پیامبر در مهمترین سفارشات خویش به امت اسلامی می فرماید : من بیش از همه بر شما از دو چیز هراسناکم : سوء تدبیر (  نه فقط بی تدبیری و ضعف در برنامه ریزی و چاره اندیشی ) و پیروی از هوس ها ( ر. ک : جاذبه و دافعه استاد مطهری).  جالب توجه این است که بی تدبیری که اول حدیث ذکر شده در واقع می تواند علت شیوع هوس بازی ها و شهوت پرستی ها هم باشد  و این همه بی برنامگی و برنامه ریزی های ناهنجار مدیران در همه مراتب مدیریتی از خانه و کارخانه تا وزارتخانه  ها چه اندازه می تواند عوارض منفی در پی داشته باشد که با دانش های عالی هم قابل ارزیابی نیست .   اما از آن جا که ما دین را با عقل و اندیشه و آگاهی عمیق و اصولی و مبنایی درک نکرده ایم ،  هرگز احساس نمی کنیم که به خاطر بی برنامگی و چاره اندیشی های نادرست و سخنان نامعقول افرادی کم خرد و کم اطلاع  چه اتفاقات و تحولات تلخ دامنه داری رخ داده و عقب ماندگی ها و شوربختی ها وناکامی ها و بدفرجامی از کجا ناشی می شود  . بد تر از همه تصور می کنیم که جهل و نادانی و بی عقلی از آن اسب و گاو و حمار و میمون است . در حالی که اسب نجیب ترین و عاطفی ترین حیوانات و گاو سودمندترین آنان و حمار صبور ترین و تلاشگرترین آنان و میمون هوشمندترین حیوانات است و هیچ حماری ریسک احمقانه نمی کند و به کارهای عجولانه ،  جنون آمیز و تمسخرآمیز دست نمی زند . هیچ حماری  بر پل ترک خوده و نامستحکم زندگی پای نمی گذارد و قدم از قدم بر نمی دارد ،  مگر آن که از طرف حیوانات قبل از خود و رهگذران پیشین مطمئن شود که راه مستحکم  و قابل عبور است . در واقع ما بر اساس مکانیزمهای دفاعی روانی ، ویژگی ها و صفات زشت و غیر قابل تحمل خود را به حیوانات  و انسانهای دیگر نسبت می دهیم . وگرنه هیچ شیری سلطه جو و قدرت پرست و هیچ عقربی کینه جو نیست  .  هیچ فکر کرده اید که هوشمندان تبهکار همه قدرت خود را از سرمایه عظیم حماقت احمقان و نادانی ابلهان و سادگی زودباوران و خوش خیالی رویاپرستان کسب می کنند و هزاران خوارج به ظاهر دیندار و متعصب بازیچه کوچکی برای یک معاویه هوشمند قرار می گیرند  و صدها سخن ضد دینی شبه علمی و شبه فلسفی  بی اصل و اساس ، به خاطر ضعف شدید و نارسایی فکری عجیب و عمیق برخی از محافل و افراد و برنامه های آشفته و نامناسب مذهبی  می تواند چنین باور نکردنی گسترش یابد . هر چند با ناخرسندی می باید این حقیقت روشن را پذیرفت که  به  سبب کارهای نسنجیده و سخنان نیندیشیده افراد کم مایه و بی اندیشه ، چنان دشواری ها و گرفتاری های پر پیچ و خم صد لایه ای در جامعه به وجود می آید  که علاجش به وسیله بهترین  روانپزشکان و فیلسوفان و عارفان  ناممکن به نظر می رسد . از این روست که حضرت عیسی از احمقان می گریخت و می گفت : مرده را زنده کردم و بیماریهای مادرزادی را درمان نمودم ،  اما  نتوانستم حماقت و بی بصیرتی را  درمان کنم . درد علی هم از این جا بود . درد علی از کسانی بود که با صدای نامفهومی دورهم گرد می آمدند و سر و صدایی به پا می کردند  و بی نتیجه پراکنده  می شدند  . علی از دست این احمقان و ابلهان بیشتر درد می کشید و می فرمود : « به خدا شکوه می کنم از مردمی که در جهل زیستند و در ضلالت مردند » ( خطبه 17 نهج البلاغه) . در جامعه ما هوشمندان خیانتکار  بیشتر مجازات می شوند ، اما ابلهان شناسایی نمی گردند  و بدتر از همه این که بی تدبیری و بی برنامگی و ضعف آگاهی و اندیشه همیشه کتمان می شود و همه ریاکارانه و خودبینانه خویشتن را عقل کل می دانند و هیچ کس نیست که به بی تدبیری و بی فکری خود اعتراف کند و این همه کارهای نادرست و گرفتاری های رنگارنگ به وجود می آید که هیچ کس مسئول آنها نیست . لابد همه آنها را دانشمندان و نوابغ و برندگان المپیادها و نویسندگان خلاق و پرآوازه  پدید آورده اند ! عجب اندیشه عالی و تحلیل های پرمایه ای داریم !

فارغ التحصیلان بی فکر و اندیشمندان بی مدرک

یکی از بزرگ ترین بدبختی های امروز ما این است که تصور می شود آگاه و دانا و متفکر خردمند همان کسی است که مدرک تحصیلی  دارد و از مرکز خاصی گواهی تخصصی در رشته خاصی به دست آورده است و جز اینان همه جاهل نادان و عوام الناس بی خرد محسوب می شوند . البته در میان مدرک داران  و تحصیل کرده های مراکز علمی  افراد آگاه و مطلع  و پر مطالعه و خلاق نیز یافت می شود و در میان سایر طبقات جامعه هم ممکن است تا حدود زیادی افراد بی اطلاع  و بی فکر وجود داشته باشد ، اما خیلی وقتها عکس این مسئله هم اتفاق می افتد . گاهی می بینیم یک کارگر ساختمانی بیش از هر استاد دانشگاهی مطالعه می  کند و بازاری و کشاورزی  بیش از هرکس  در مسائل زندگی  می اندیشد و با تدبیر و برنامه های درست و معقول پیش می رود  و  استاد و دانشجویی که علم و درس برایش یک سرگرمی طنزآمیز و تحمیلی است . برخی هم هستند که برای دست یابی به نام و آوازه علمی و اجتماعی ،  هزار گونه کار علمی و فکری می کنند و از وقتی که جافتاده شدند و شهرت و آوازه یافتند ، کارهاشان بادهوا و حرفهایشان سرهم بندی شده و رفتارهایشان معجونی از بی تدبیری های عجیب و متنوع به نظر می رسد   و گاهی انسان تعجب می کند که چگونه یک فرد به ظاهر آگاه پرآوازه چرا این چنین در فلان و بهمان موارد کارهای ناشیانه می کند و حرفهای بی خردانه می زند که هر روستایی ساده دلی را  در شگفتی  فرو می برد و به تمسخر خویش وامی دارد .  هرکس ممکن است در زمینه خاصی اطلاعاتی داشته باشد و در سایر زمینه ها عقل و اندیشه اش از حد کودکان  دبستانی فراتر نرود و هر خردمندی در همه زمینه ها خردمند نیست و گاهی در برخی زمینه ها چنان از خود بی خردی نشان می دهد که یاد آور« للجنون فنون » می گردد .  

                                                       آیا دانشگاهها مهد جوشش های علمی و ادبی است ؟

در گذشته ما نمونه های فراوانی داشته ایم  از کسانی که بیرون دانشگاه و یا فارغ از دروس رسمی دانشگاهی که بدان تعلق داشتند ، به دنبال تحقیق و هنر و فناوری می رفتند و بعدها به توانمندی های عظیمی دست می یافتند و مسیر علم و هنر را دگرگون می کردند . این واقعیت در حوزه ادبیات و هنر هنوز هم تاحد زیادی تداوم دارد .  

دانشگاهها و مراکز علمی می تواند به دستگاه تولید انبوه مدرک تبدیل شود و سرعت  و کمیت جایگزین کیفیت و علم و هنر و فناوری واقعی گردد و این خطر بزرگی است  که دوام و بقا و ارزش دانشگاهها و مدارک تحصیلی را تهدید می کند . نشانه هایش بعضی مراکر دانشگاهی تازه تاسیس است که فاقد همه ابزارها و شرایط اولیه علمی و فکری و تحقیقی بوده  و تنها در حد ناقصی یک فضای فیزیکی نمایشی به ظاهر علمی به وجود آورده اند  که پس از سالهای متمادی حاصل آنها افراد بی مایه و بی اندیشه ای است که هیچ شباهتی به دانشجو و دانشگاهی ندارند و پس از فارغ التحصیل شدن  هیچ مایه و پایه علمی در آنان دیده نمی شود و نمی توانند هیچ مشکلی از مشکلات خود یا جامعه را حل کنند اما به حد کافی توقعات عجیبی پیدا کرده اند و همه جا خود را« کارشناسان »این مملکت می نامند .