اندر فواید تشریفات

                       

 عصر ما را می توان به جای عصر رایانه و عصر ارتباطات و عصر انفجار اطلاعات ، « عصر تشریفات » نامید . چون امروزه تشریفات با هزار رنگ و لعاب و مد و پُز و ادا و اصول عجیب و غریب قسمت مهمی از زندگی همگان شده است . از تولد تا مرگ ، عمرمان در میان رسومات تشریفاتی پرهزینه و وقت گیر سپری می شود . وقتی فلان شخص می میرد  ، بسته به امکانات فامیل ها و سطح خودنمایی و حماقت آنان ، از چهار تا چهارصد پارچه سیاه با دسته گل های گران قیمت و تابلوهای بزرگ ، مرگ وی را تسلیت می گویند . البته به تناسب شهرت و شوکت و خرپول بودن ورثه ، روز مرگ و سوم و هفته و چله و سالگرد در بهترین هتل ها و رستوران های شهر شام و ناهار داده می شود و همه فامیل ها و بستگان هفت پشت و همسایگان تا هفت کوچه آن طرف تر به مهمانی دعوت می شوند ، که مرده ما بزرگتر بوده و ما فلان و بهمانیم و شان و شوکت ما با بقیه فرق می کند . * این را از عظمت سنگ قبر و طرح و مدل آن هم می توان فهمید . در جشن عروسی هم به سبک شاهان قدیم هفت شب وهفت روز می زنند و می رقصند و بدبختی تشریفات عروسی و بله برون و عقد و برو بیای بازار و جهیزیه و فیلمبرداری و ارکستر و کادوها و هدایای متقابل و دبدبه و کبکبه کیف و کفش و لباس و جواهر آلات و سفره و ماشین و لباس عروس و حجله آرایی و جشن های پاگشایی عروس ، از مصیبت (!) خود ازدواج بیشتر است . گاهی خانواده عروس و داماد گداگشنه و پابرهنه است و فلاکت زده آن هم از نوع شدیدش ، اما به هر مصیبتی شده ارکستر و فیلمبردار نباید فراموش شود .  امروز با این همه تشریفات و ادا و اصول اجتماعی ، مردن هم خیلی سخت شده . گاهی از عالم ارواح خبر می رسد که روح های قدیمی  با خود زمزمه کنان می گویند : خوب شد که زودتر و راحت تر مردیم و این همه تشریفات سنگین و خسته کننده را ندیدیم . هرچند بعضی ها دست از سر مرده ها هم بر نمی دارند و معتقدند که مرده های باستانی هم اهل تشریفات بوده اند . از بس این تشریفات زیاد و پرهزینه است که در قشرهای کم درآمد عروسی هم عین عزا دردناک و مصیبت بار است . چون غم و غصه هزینه های زندگی عین مرگ افراد را داغدار می سازد . وقتی هم که از عزیزان شان کسی می میرد مصیبت دو تا می شود : یکی مرگ این عزیز و دیگری مصیبت این که هزینه های مجلس ترحیم و نان و حلوا و احسان (!)‌ و رستوران را از کجا بیاورند . اما برای خرپولان گنده بک ، عزا هم عین عروسی وسیله خوبی برای شادمانی و بخور بخور و بریز و بپاش و خودفروشی و عریض و طویل شدن شخصیت اجتماعی است . شاید به خاطر این همه بازیهای مسخره است که خیلی از جوانان امروز ، این هفت خوان ها را دور زده ، ترجیح می دهند یواشکی و دزدکی عروسی کنند و بعد به اطلاع بزرگترها برسانند . ظاهرا تشریفات از آدم ها به حیوانات زبان بسته نیز سرایت کرده . از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان که تشریفات فواید و برکات فراوانی هم دارد : احساس خودکم بینی و عقده حقارت و غرور و عظمت کاذب افراد را ارضا می کند ؛ برای جماعت کثیری هم البته مشاغل نان و آب دار بسیاری با درآمدهای هنگفت ایجاد می کند و نقش مهمی در اشتغال زایی و رونق اقتصادی دارد . اگر هم زیانهای جبران ناپذیری  به مردم و بیت المال بزند مهم نیست . چون جیب بیت المال بزرگ است و مردم هم دندشان نرم ! زمان ما مثل قدیما نیست که حج کسی قبول نشود بلکه هر کس که از مراسم حج بر می گردد ، حتی اگر ظاهر و باطن حج وی باطل و بی محتوا باشد  ، به مدد تشریفات پارچه نویسی و مراسم چشمگیر ، حج او عارفانه و شکوهمندانه است و به قول خودمان گفتنی ، بعضا از آن عروسی های افتضاح هم تشریفات و خودنمایی هایش بیشتر و بدتر توی ذوق می زند  . ظاهرا تشریفات و مراسمات هم روز به روز مثل هیولای ترسناکی وسیع تر و عریض تر می گردد و کسی جرات مقاومت در برابر این هشت پا و بلکه هزار پا را ندارد . فقط در یک مورد مشاهده کردیم که بزرگواری وصیت کرد برایش چله و ختم و هفته و سالگرد و مجلس نگیرند . چون معتقد بود که از اینها برای خدا و مردم چیزی نمی رسد و در عوض این هزینه ها را خرج  مستمندان کنند . کلمه « تشریفات » علی رغم  شوم و نحس بودن ، به عنوان یک غلط رایج همه جا به چشم می خورد : اتومبیل و هواپیمای تشریفات ، سالن یا تالار تشریفات ، مدیر یا معاون تشریفات ، ریس تشریفات دربار ، تشریفات عید ، تشریفات افتتاحیه و اختتامیه ، تشریفات معارفه و تودیع ، تشریفات رسمی و قانونی ، تشریفات مزایده و مناقصه ، تشریفات دینی ، تشریفات طلاق ، تشریفات سفر و مهمانی و تشریفات انتخاباتی ، و هزار تشریفات دیگر . اما امیدوارم بالاخره روزی روزگاری این کلمه از فرهنگ لغت و کتاب زندگی پاک شود .


*  توانگرزاده ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه ای مناظره در پیوسته که صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه در او بکار برده ، به گور پدرت چه ماند : خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده ؟ درویش پسر این بشنید و گفت : تا پدرت زیر آن سنگها ی گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده بود! ( سعدی)