هل من ناصر ینصرنی

   

 

 

    

      آیا کسی هست که مرا یاری کند ؟   

 در آن گوشه های دور ، از اعماق تاریخ ندایی از میان همه گلها و بوته ها و دره ها و دشت ها و امواج دریاها و طوفان صحراها در عمق همه دلها با آوازی بلند و تکان دهنده طنین انداز است که :  « آیا کسی هست که مرا یاری کند ؟ » . و اینک  در این گوشه تاریخ زنده روزگار ما ، دستی در گوشه خیابان کت مرا و لباس تو را می کشد و یاری می خواهد ؟ یک پیرمرد بیمار یک زن نگون بخت تنها و درمانده در محاصره مشکلات .... یک پدر پیر و زحمتکش که فرزندانش ، نیمه شب با بی مهری او را از خانه بیرون کرده اند و در اوج سرما کنار برفهای خیابان در غم و اندوهی جانسوز  فرو رفته و هر لحظه آرزوی مرگ می کند ... یک کودک گمشده با چشمانی گریان ... یک فقیر دردمند با چهره ای اندوه بار... یک زندانی شوربخت ولی باشخصیت صاحب زن و فرزندانی خوب ... یک گرسنه که با چشمانی بهت زده به ماشین زیبای تو می نگرد و ته مانده های سفره رنگینت را در زباله ها وراندازمی کند .... یک ناتوان از کار افتاده که چشم انتظار عنایتی و مددی از قدرت و شوکت و شهرت توست .... یک انسان له شده زیر بارهای فرساینده درد و دلهره و فشار و تنش .... یک دختر مظلوم در محاصره حرامیان  ... یک سختی کشیده روزگار و هدف تیرهای بلایا ... یک مستاجر گرفتار و عیالوار و دل شکسته و پشیمان از زن گرفتن ..... یک بازاری ورشکسته ....یک مظلوم که دیوارش کوتاه است و برایش پاپوش دوخته اند ....یک قربانی حادثه در گوشه خیابان .... یک ناتوان نحیف در برابر راهزنان مسلح ....یک جانباز با کوله باری از تیر و ترکش و زخم و جراحت های زنده بر سراسر پیکرش از مغز تا قلب وکبد و ریه  ، دلیرمردی تکتاز و بی مانند و اینک گم شده در میان خیل کثیر جمعیتی سر به هوا و بی خیال.... یک دانشجوی شهرستانی تنها و درمانده و نیازمند خوابگاه ... یک انسان بی همنفس که در این عالم پر ستاره  ، شمعی ندارد و نه آهی که با ناله سودا کند نه سنگ صبوری و نه چاهی برای فریاد کشیدن... یک داغ دیده پرپر شده لبریز از زخم های روزگار ... یک بیوه با چند دختر پابرهنه و بینوا و معصوم  ... یک گم گشته دلخسته راههای ضلالت و گناه که همه فحش و نفرین نثارش می کنند ..... یک جفت چشم که با نهایت مظلومیت و استیصال نیازمند یاری توست .... چشمان بیماری هموفیلی یا کلیوی یا  کودک شیرخواری که گوشه بیمارستان یا وسط زباله ها پرت شده است همه یک صدا ندا می دهند : « آیا کسی هست که مرا یاری کند ؟ »  .....کسی که جایی زیر آورهای زندگی مدفون گشته و دستانش بیرون از خاک مانده و دست آشنایی می جوید .... دوستی صمیمی که دیگر در میان ما نیست و از آن سوی دیوارهای شیشه ای برزخ با صدایی بلند ما را به یاری می طلبد ... یک عالم دلسوز فرهیخته و روشندل ، یک گل سرخ خدایی ، یک درخت تناور و پربار ، در محاصره برهوت ابلهان و کویر لم یزرع احمقان و  و خار و خاشاک سودجویان طماع و مار و عقرب بد اندیشان زیرک روزگار .... یک جوان نیک سیرت و خداجوی اسیر خانواده ای هرزه و هوسران و رباخوار .... یک روح آسمانی اسیر چنگال های جسم خودخواه و خودکامه و خود پرست .... و این خدای بی همتای عظیم و غنی که ندا می دهد : « به خدا دست یاری دهید تا یاری شوید و گامهاتان استوار گردد » (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ / محمد : ۷۹ )  و علی این مرد قدرتمند و تنهای تاریخ که ندا می دهد : به یاری من بشتابید : با پارسایی و تلاشگری وپاکدامنی و درستکاری(أَعِینُونی بِوَرَع وَاجْتِهَاد، وَعِفَّة وَسَدَاد/ نامه ۴۵ نهج البلاغه ) ... و یک انسان عاشورایی از نفس افتاده و باز مانده از قافله کربلا  که از تو یاری می جوید .... و ابن عقیل تنها مانده در کوچه های کوفه های امروز در پس تاریکی که تنها یاوری که می یابد  ،  شمشیرهای آهیخته فولادین جلادان است  ..... و حسین که هم چنان درکربلا اسیر چنگالهای خونین کرکس ها و لاشخوران تشنه قدرت و ثروت و شهوت یاری دهنده ای می طلبد ... حسینی که همچنان در مسلخ عاشورا گردنش زیر شمشیر ابن ذی الجوشن یاد آور زجرهای عیسی مسیح و آلام همه انبیا از آدم تا نوح تا محمد (ص) است .... حسینی که در میان انبوه یاران و کثرت علاقه مندانش هم چنان تنها و بی یاور از رمق افتاده با ندایی جگرسوز و تکان دهنده بار دیگر فریاد بر می آورد : « آیا کسی هست که مرا یاری دهد ؟ » و سرانجام ، سوار سبز پوشی در هیئت و هیبت و قامت و اوصاف و اخلاق محمد (ص) از راه می رسد و نهیب می زند  : « هل من ناصر ینصرنی ؟ » ... و باز هم مسیح در میان دجالان تنها می ماند و ملکوت آسمان تاریک می شود و کسی درتنهایی و بی یاور بر صلیب جان می دهد و یوسف زهرا در غربتی دردناک دستش دنبال یاوران وارسته صادق چابک و سبکبار می گردد و کسی نیست که به آن ندای جهانگیر گوش فرا دهد و این استغاثه و استمداد شکوهمند  در میان همهمه و فریادهای خیل عزاداران گم می شود و ضرباهنگ این فریاد خروشان پردامنه همچنان مداوم در دلها نواخته می شود و هنوز تازه است و بی پاسخ : « آیا کسی هست که مرا یاری دهد » .آیا برای این ندای ماندگار اجابت کننده ای خواهد بود ؟

 

                                       

ضمیمه اول : تصاویر شبیه خوانی عاشورا

ضمیمه دوم : ادبیات عاشورایی

ضمیمه سوم : تصاویر قمه زنی و مصلوب شدن مسیحیان

ضمیمه چهارم : تفسیر مولوی از یاری رساندن به خدا : یاری اش در تو فزاید نه اندرو    گفت ایزد تنصروا الله ینصروا

ضمیمه پنجم : بدون شرح

 

نظرات 14 + ارسال نظر
امید سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:09 ق.ظ http://harf-e-tanhaei.blogfa.com/

سلام دوست عزیز؛
وبلاگ عاشوراییت را دیدم. قلم زدن در عرصه دین و مذهب در جامعه ایی که شاید نسل جوانش بیش از سایر دوران ها از دین زده شده اند بسیار مهم و حساس است. و وظیفه ایی است که افراد شایسته ایی مثل شما بر عهده گرفته اند و سنگینی و حساسیت این وظیفه مسئولیتی خطیر را به همراه می آورد.
برای تو دوست عزیز در تمام زندگی و به ویژه در این عرصه آرزوی موفقیت و پیروزی و بهروزی دارم.
من نیز در حد خود حقیرم، مطالبی از سر ارادت به امام حسین و یاران پاکش که عاشقانه تا سرحد مرگ با جهالت جنگیدند و خون پاکشان روشنگر راه مستقیم در حیات و ممات بشریت گشت در وبلاگم گذاشته ام.
حضورت را پاس میدارم؛ و نظرت را راهنمای راه سختی که در نویسندگی در پیش دارم.
القلب حماک یا امام الشهدا
والروح فداک یا حسین بن علی

نورا سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:10 ق.ظ http://nooronline.persianblog.com/

***السلام علیک یا اباعبدالله الحسین***

کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام
شد در این قبله عشاق دو تا تقصیرم

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم

باید این دیده و این دست دهم قربانی
تا که تکمیل شود حج من و تقدیرم
××××××××××××××××××××××××
سلام خدمت شما برادر بزرگوار،
اجرتون با آقا امام حسین (ع) باشه انشاا...
دعا بفرمایید
یا حق

نورا سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:56 ب.ظ http://nooronline.persianblog.com

السلام ای شاه مظلوم و غریب
السلام ای آیه امن یجیب
السلام ای نور چشم مصطفی
السلام ای خامس آل عبا

****************************
سلام خدمت برادر ارجمندم، خوبید؟
عاشورای حسینی رو تسلیت عرض میکنم
دعا بفرمایید
یا حق

پریشان سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:28 ب.ظ http://paryshan.blogfa.com/

سلام
گفتم عرض ادب کنم بعد برم بخونم
در ضمن جه خبر از کتابها ؟

پریشان سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 06:43 ب.ظ

حسین یک درس بزرگ تراز شهادتش به ما داده است و آن نیمه تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. حجی که همه اسلافش، اجدادش و پدرش برای احیای این سنت جهاد کردند. این حج را نیمه تمام می گذارد و شهادت را انتخاب می کند. مراسم حج را به پایان نمی برد تا به همه حج گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مومنان به سنت ابراهیم بیاموزد که اگر امامت نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین نباشد واگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا با خانه بت مساویست. در آن لحظه که حسین حج را نیمه تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد کسانی که به طواف همچنان در غیبت حسین ادامه دادند مساویند با کسانی که در همان حال بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند.


دکتر علی شریعتی

پریشان سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:06 ب.ظ http://paryshan.blogfa.com/

سامضى و ما بالموت عار على الفتى
اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما
وواسى الرجال الصالحین بنفسه
وفارق مثبورا و خالف مجرما
اقدم نفسى لا ارید بقاءها
لتقلى خمیسا فى الهیاج عرمرما
فان عشت لم اندم و ان مت لم الم
کفى بک ذلا ان تعیش و ترغما


خاطرات من و ویلچرم چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:01 ق.ظ http://w.mehdin.com/

سلام استاد

استاد عزیز ابتدا محرم و عاشورا را بهتون تسلیت میگم. سپس من نمک پرورده ی شما و خانواده ی محترمتان هستم. مگر می شود شما را فراموش کنم؟! اگر در این دنیای مجازی سعادت این را ندارم خدمت برسم و حداقل عرض ادبی کرده باشم از کم سعادتی من است.
والا از دیگران پنهان نیست از شما هم نباشد که این حقیر مدت زیادی است که دیگر هیچ وبلاگی را نمی خواند. چند پست قبل تر از این پستی که لطف کردید و نظرتان را برایم گذاشتید به این موضوع طی مطلبی اشاره کرده ام و در اخر از دوستان مدد خواسته و چاره جویی کرده ام که چه کنم که بتوانم حداقل وبلاگ هایی که بسیار زیاد دوستشان دارم را توانم بخوانم . سلام مرا به همان که میدانی برسان و بگو همیشه محتاج دعاهایش هستم.

در مورد نظرتون عرض شود که اون مطلب را به قول از دوستم نوشتم و کتاب معتبری که وی با اشاره به ان این مطالب را گفت وجود دارد و اگر امر بفرمایید دفعه ی بعد که رفتم منزلشان اسم کتاب و نویسنده و اینکه در چه قرنی کتاب نوشته شده و همه ی مدارک موجود را برایتان خواهم گفت.

از این عکسی که اینجا گذاشته اید بسیار انرژی گرفتم.

فرشته مهر چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:09 ب.ظ http://mahmele-shekasteh.blogfa.com

بگو :
او خدای من است
جز آن خدایی نیست
من بر او توکل کرده ام
و روی امیدم همه به سوی اوست
رعد _ 30

سلام
محمل با متن کوتاه یک پرسش و پاسخ ونیز یک مسابقه به روزه حتما تشریف بیاورید

اکبر پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:17 ب.ظ http://akdi.tk

سلام
امیدوارم که عزاداری شما هم قبول حق باشه. این نوشته شما منو یاد یه ترانه زیبا از :ارهای آقای زمان میاندازه که میخونه:
یه شب میایی از سفر
باغ پر برگ و بر میشه
ستاره های شیشه ای
میشکنه و سحر میشه
مزرعه شرقی مونُ
هجومی از ملخ زده
شعله خورشیدی بزن
تو قلبایی که یخ زده
در ضمن اگه اندازه عکس بالای (۲۲۰*۱۰۰۰) باشه باعث میشه که صفحه تون عریض تر نشه.
فعلا امری نیست.
تا بعد

پریشان جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:01 ب.ظ http://paryshan.blogfa.com/

چی به سر وبت آوردی ؟
فونتهاتو عوض کردی؟
اصلا قابل خوندن نیست !!!!!!!!!!

سعید جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:17 ب.ظ http://saeed623.parsiblog.com

سلام
کارت خیلی عالیه لذت بردم و از آشنایی با شما خرسندم

احمدعلی یزدی جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:58 ب.ظ http://andishe.parsiblog.com

سلام علیکم .
ضمن عرض تسلیت عرض شود که هستم .
ولی به شرط اینکه مصرع :
بیا با من و عشق همدرد باش
را بفرمایید :
بیا با من و ( مثلا حب ) همدرد باش
والسلام .

کورش شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:01 ق.ظ

سلام ...

درسته حق با شماست ...به هر حال هر جایی خوبی ها

و بدی های خودش رو داره ...در موقعه نوشتن این گزارش

از زندگی خودم خب دچار یک نوع عصبانیت شدم ...دلم


میخواست با بدترین شکل ممکن بنویسم ... یه جورایی

طرفدار سبک شوک هستم ...یعنی جریانات چنان بنویس

که مخاطب نه تلنگر که تکانی بخورد ...خب این یک قسمت

از زندگی من بود ...اما قسمتی هم هست که آدمهای

خوب و مهربان در آن وجود دارند ... زمانی که کارهای فرهنگی

و خصوصا تئاتر انجام میدادم مشخص بود که با آدمهای اهل

کتاب و اهل فرهنگ برخورد میکنم ...اما واقعیت این است که

بیشتر محل های خصوصا پایین شهر دچار چنین معضلاتی

هستند ...یعنی امنیت محل به دست لاتها است نه به دست

پلیس ...یک شهرک بزرگ یک کلانتری دارد که شامل چند

گروهبان و چند سرباز میشود ...کاری نمیتوانستند بکنند

...به هر حال مخاطب باید بدونه که خیلی از مشکلات سیاسی

نیستند همیشه در این مملکت بودند و ممکن است تا زمانی

طولانی هم بماند ...در یک مملکت قبل از آزادی نیاز به امنیت

است ...فکر کنم محله ما هم الان بهتر شده باشد ...دلیلش

هم اعدام چند لات بی سروپا بود که در شلوغی شهر

اتوبوس و ماشین آتش زده بودند ...از وقتی چند نفرشان را

اعدام کردند و چند نفرشان را حبس ابد دادند کمی آرام تر

شدند ...مشکل این محلات این است که یک قوم و قبیله

یک جا زندگی میکنند بنابراین اگر یک نفر از اینها با دیگران

مشکلی بهم زد به دلیل سنت های قبیله ایی همه دخالت

میکنند ...متاسفانه در کشور ما شهرها بزرگ میشوند

اما در نظر نمیگیرند روستاهایی که جز شهر میشود باید

به نوعی اهالی آن پراکنده بشوند ...تا محلات جدید آرام باشد


در محله ایی که صد نفر فامیل باشد و بقیه آدمهای کارمند و

کارگر باشند آن صد نفر میشوند همه کاره محل ...و نبض

محل را در دست میگیرند ....و به دلیل اتحادی که دارند

مهار کردن آنها از طریق کلانتری هم مشکل است ...بهترین

کار این است که تمرکز زدایی بشود و هر گاه مثلا زمینهایی

را به مثلا کارمندان آب در محلی می فروشند ...از قبل باید


ساکنان محلی آنجا را که معمولا روستایی هستند پراکنده


کنند ...اگر پراکنده نشوند به دلیل اینکه سطح سواد و


آموزشی آنها هم کم بوده بنابراین آن قوم و قبیله بقیه را

به گروگان میگیرند ...و هر کاری دلشان خواست انجام

میدهند ...متاسفانه بلندگوها به جای اینکه طرفدار امنیت

باشند طرفدار چیزهای حاشیه ایی هستند ...کشور ما

فرانسه نیست که یک دست باشد ....کشور ما مجموعه ایی

از اقوام مختلف است که هر کدام خود را برتر و بهتر از دیگری

می داند ....به وجود آوردن امنیت در چنین کشوری سخت

است ...هر چند در فرانسه هم ما شاهد به آتش کشیدن

ده هزار خودرو در حومه شهر پاریس بودیم ...


به هر حال شکی نیست که هر کجا زیبایی های خودش را

هم دارد ...اما همیشه بدی بیشتر خودش را نشان میدهد

چنان که حضرت آدم با یک گناه کوچک رانده شد ...بنابراین

یک بدی کوچک میتواند دریایی از خوبی را خراب کند ...


مهم نیست شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 04:39 ق.ظ http://akass9431.persianblog.com

سلام من از روزی که شما را شناختم وآدرس وبلاگتو دونستم زود زود سر میزنم ببینم چکار کردی ادرس وبلاگتو تو وبلاگ خودم گذاشتم تا بقیه هم استفاده کنن موفق باشی سری به وبلاگ منم بزن نظرت برام مهمه استاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد