من باید بروم ....

من دوست دارم با هر نسیمی روان شوم . با هر چشمه ای جاری گردم . من دوست دارم با ابرها به سرزمین های دوردست بروم . با آسمان همسایه باشم . دوست دارم همانند انسان های مهاجر همانند پرستوها از این جا دل بکنم  و آهنگ حرکت و پویش بنوازم . دوست دارم بروم و بپویم و بجویم و بیابم . دوست دارم به دنیای اسرار قدم بگذارم . دوست دارم کمی پرده های طبیعت را بالا بزنم و از کارگاه فعال خدا در پشت صحنه فیلم زندگی اطلاعاتی کسب کنم . دوست دارم از فراز زمان پیش و پس بروم . دوست دارم در افق زمان به گذشته برگردم . در خلوت محمد (ص) در آن غار کوچک و تنگ به صدای اقرا بسم ربک گوش بدهم . و بعد که از غار حرا بر می گردد سلام کردن بوته ها و گلها به پیامبر را گوش بدهم . دوست دارم به کلبه فاطمه سر بزنم . خواب کودکان زیبای او را بنگرم . دوست دارم ببینم علی در آن تنهایی نخلستان با چاه چه می گفت . دوست دارم  به دنیای مولوی وارد شوم و رنگ و آهنگ آن همه هیجان الهی و اندیشه های سیل آسا را با گوش جان و چشم دل لمس کنم . دوست دارم از خط زمان عبور بکنم و پس از نیم یا یک قرن دیگر به کلبه خودم سر بزنم و سر کلاسهای درس برم و چهره های دانشجویان آن زمان را ببینم . دوست دارم مچاله شدن همه هوس ها و لذت ها و بازیچه های دنیای کودکانه مان را با دست توانمند و فرساینده زمان از نزدیک ببینم . من دوست دارم به دگرگونی و تحول ایمان بیاورم . من دوست دارم سیلاب باشم . دوست دارم جور دیگری باشم . دوست دارم جور دیگری باشیم . دوست دارم صدای خدا را از نزدیک بشنوم . دوست دارم رنگ زمین و آسمان جور دیگری باشد . از این زندگی یکنواخت خسته شده ام . نمی خواهم درنگ کنم . لحظه انتظار نزدیک است . اهنگ حرکت نواخته شده است . فرشته ها صدایم می زنند . نمی توانم بمام . ماندن نگین است .من ماندن و پوسیدگی در مرداب ها را دوست ندارم . من نشستن را دوست ندارم . صدای فرشتگان بلندتر می شود . من باید برم . من باید بروم .
نظرات 6 + ارسال نظر
اندیشه گرا چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:21 ق.ظ http://dardeshgh.blogsky.com

آگهی بلندگوی تجارت است .سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی داری اگر مایل بودی به من هم سری بزن و ندیشه های بزرگان را با اندیشه های خود مقایسه کنی و اگر شما هم اندیشه ای داشتی من برانون در وبلاگ نمایش دهم منتظره شما و اندیشه های بزرگتون هستم ....یا حق

ندا چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:30 ق.ظ http://mordab.blogsky.com

چه دوست داشتن قشنگی

مریم چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 12:28 ب.ظ

مونس جان

دستم ز عمل هماره خالی است خاکم به سر این چه وضع و حالی است
طوفان بلا گرفته جانم غیر از خط گمرهی ندانم
افتاده و ناتوان و پستم از جام غرور و کبر مستم
خویم همه زشت و سیرتم بد لطفی بمن ای کریم سرمد
ابرار مرا خود برانند اشرار مرا ز خود ندانند
از جمع عباد رانده ام من از راه صلاح مانده ام من
قلبم ز گنه تیره گشته ابلیس به عقل چیره گشته
سرگشته ئ زار و خسته ام من پژمرده و دل شکسته ام من
نک دیده به رحمت تو دارم امید به خدمت تو دارم
توفیق و توان وهمتم ده یا رب ز رفا کرامتم ده
مسکین در توام کرم کن از عفو لباس برتنم کن

[ بدون نام ] چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 02:31 ب.ظ

امروز گناهی را که بارها مرتکب شده ام برای جندمین بار انجام داده ام کمکم کنید سوالی دارم : جرا باید به خاطر غریزه ای که توسط خود خدا در وجودمان است اینقدر به خاطر ارضا شدنش در عذاب وجدان بود البته بدون وجود شخص دیگر

[ بدون نام ] چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 03:20 ب.ظ

دوست عزیز خداوند ما رادر این جهان برای عذاب کشیدن نفرستاده است . سعی کند نیازهای خود را از راه معقول رفع کنید . زمینه های تقویت و تحریک نیازهایی که نمی توانیک رفع شان کنیم خود گناه بزرگی است . به جای عذاب کشیدن از خدا بخواهید که کمکتان کند

نازنین چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 03:38 ب.ظ http://blackrose.blogsky.com

( به نام آنکه آسمان آبی را آفرید)
آنکه انسان را منجی خود بر زمین قرار داد
آنکه میداند کی صدای زنگ آخرت به صدا در می آید.......
دوست داشتن؟.............یعنی چه؟........
دوست دارم که فریاد بزنم و بگویم چقدر دوستش دارم
(دوست آسمانی تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد