نکته ها چون تیغ الماس است تیز

 

سخن ها را بشنویم

 **      منگر که که می گوید ، بنگر که چه می گوید .

(انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال )

                                                     علی(ع)

**شکست ،  تنها ، فرصتی است دوباره           
          و  
این بار هوشمندانه تر

 

**پروردگارا

مرا قوی ساز تا ضعف هایم را ببینم

و شجاع کن تا با ترسهایم روبه رو شوم .

 

 

**

گرد هم آمدن شروع است

با هم ماندن پیشرفت

همکاری موفقیت

 

**بزرگ ترین کار همان کار کوچکی است که آن را با عشقی بزرگ آغاز کنیم و ادامه دهیم .

 

**ای هموطن عزیز

نپرسید کشورتان برای شما چه کرد

بپرسید شما برای کشورتان چه می توانید بکنید

 

 

**انسان های ضعیف بی اراده و بی اندیشه  را جامعه می سازد و انسانهای  اندیشمند صبور و مصمم  هستند که جامعه را می سازند .

 

 

**نصیحت چیزی است که 

عاقلان به آن احتیاجی  ندارند

احمق ها نیز آن را قبول نمی کنند

 

 

**همواره مراقب هزینه های جزئی و  نقیصه های کوچک باش

یک سوراخ کوچک قادر است کشتی بزرگی را غرق کند

 

 

**آدمهای بی ارزش  و اضافی  دنیا تصادفی به دنیا آمده اند

اگر موفقیتی کسب کنند شانسی است

اگر گرفتاری شان رفع شود  تاثیر بخت و اقبال است

اگر در زندگی با مشکلاتی مواجه شوند  یا  در اثر جادو و جنبل است  و یا چشم بد

مردم  برای این جور آدم ها خواب های بسیاری می بینند

 

 

**

چنان چه شکست را پذیرفته باشی 

شکست خواهی خورد

چنان چه باخت را پذیرفته باشی

هرگز نخواهی برد

**

سیاست به همان میزان جنگ مهیج و خطرناک است

در جنگ فقط یک بار کشته می شوی

در سیاست بارها

 

**

بزرگ ترین درسی که باید بیاموزیم  هنر خوب گوش دادن است

زیرا احمق ها هم ممکن است حرفی برای گفتن داشته باشند

و صاحب نظران بزرگ نیز ممکن است سخنان غیر منطقی بگویند

** 


معرفی دو سایت بسیار مهم 
http://www.iraneconomist.net/
حاوی لیست کاملی از هزاران سایت در زمینه های دینی ـ سیاسی ـ
 پزشکی ـ علمی ـ ورزشی ـ هنری ـ اشخاص ـ سازمانها ـ نشریات
http://www.parseek.com
جستجوگر فارسی و انگلیسی بسیار مجهز در زمینه تصاویر ـ اخبار ـ
 منابع علمی ـ اخبار انگلیسی ـ فرهنگ انگلیسی به فارسی

 

 

نظرات 24 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 09:24 ق.ظ

خداوند به کلمات شما گوش نمی دهد،
مگر آنکه او خود، آنها را با زبانِ شما ادا کرده باشد.

من نمی توانم نیایش دریاها و جنگل ها و کوهساران را به شما بیاموزم.
امّا آنان که دلِ بزرگِ دریا را دارند
و شکوه کوهساران را
و روح ِ سبز ِ جنگل ها را،
نیایش آب و سنگ و سبزه را،
در جانِ خویش خواهند یافت.

بشنوید!
این نغمه ی نیایش ِ آنهاست
که در آرامش ِ شب به گوش می رسد:

« خدواندا، ای خویشتن ِ با بال و پر ِ ما،
این اراده ی توست که با دستان ِ ما بر می گزیند.
این خواهش ِ توست که با دل های ما می خواهد.
این اشتیاق ِ توست که شبهامان را،
که شب های توست،
به روزهایی تبدیل می کند
که باز روزهای خودِ توست.
چگونه از تو بخواهیم،
حال آنکه نیازمان را پیشاپیش می دانی،
حتّی پیش از آنکه در ما زاده شوند؟
تویی نیاز ِ ما؛
خود را به ما بده؛
همه چیز را به ما داده ای.»


پیامبر و رازهای دل


امیر علیاری آذر پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:23 ب.ظ

خدا
تمامیت وجود خدا آنچنان پر شکوه و هیبت است که آنکه در تن خاکی می‌زید که هیچ، بلکه انگشت شماری در جهانهای دیگر بتوانند درکی از این داشته باشند که چگونه می‌توان به این مقام متعال نزدیک شد. ما، خدا را نمی‌دانیم و نمی‌توانیم که بدانیم، ما می‌بایست او را از مجرای روح تجربه کنیم.

استاد ممکن است از طریق تحریک حواس عاطفی مرید و هدف‌گیری تصویرسازی ذهنی او کالبد عاطفی او را تا بالاترین مراتب استغراق و خلسه صعود دهد، ولی به هر حال استاد ترجیح می‌دهد که پیرو و شاگردش راه صعود را با تلاش فردی خود پیدا کند.

...

پال توتیچل/ کتاب دندان ببر/پیشگفتار/ صفحه ۹

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:24 ب.ظ



هنگامب که رودخانه به اقیانوس میرود و در آن حل می شود و در نهایت تبدیل به خود اقیانوس می شود روزی فرا خواهد رسید که شما هم در اقیانوس شادمانی و عشق خدا غرق خواهید شد. آری ما از خدا هستیم و خداوند درون ماست . ما در وجود خداوند غرق هستیم.همگی نا در خداوند یکتا غرق هستیم . پروردگار در عین کثرت یگانه و یکتاست . همانطور که در عین وحدت در همه جا منتشر است. از: سوامی موکتا ناندا

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:25 ب.ظ



بین دو کار فرق بسیار است: کاری که خوشی آن بگذرد و رنج و زحمتش بماند و کاری که رنج آن بگذرد و اجر و مزدش باقی ماند

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:25 ب.ظ

از متون ودانتا

حقیقت یعنی خدا پس در حقیقت زندگی کن تا ببینی همه چیز چقدر نیکوست

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:26 ب.ظ

قطره هایی از اقیانوس بی کران استادان معنوی

خداوند از سایه شما به شما نزدیکتر است نه اینکه در وجود شماست بلکه خود شماست.(مهر بابا)

احمد علیزادگان پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:27 ب.ظ

اندکی بیندیشیم.............(انسان معجزه خلقت)

آیا تا به حال به زندگی بر کره خاکی و ارزش آن اندیشیده اید. در زیر مطلبی از (اوشو) فیلسوف معاصر هندی در این رابطه بخوانید. زندگی چیزی است غیر ممکن؛ اما وجود دارد. بودن ما؛ درختان؛ پرندگان؛ اینها همه معجزه است واقعا معجزه است برای اینکه کل کاینات بی جان است. میلیونها و میلیونها ستاره و میلیونها و میلیونها منظومه شمسی همگی فاقد حیات هستند . فقط بر روی زمین ؛ این سیاره ناچیز که در مقایسه با کل کاینات ذرهای غبار بیش نیست حیات و زندگی به وجود آمده است. زمین خوش اقبال ترین مکان در کل کاینات است.؛ چرا که در آن پرندگان می خوانند؛درختان رشد می کنند و بار می دهند و انسانها عشق می ورزند و زندگی می کنند واقعا اتفاقی غیر قابل باور رخ داده است . نظر شما در این مورد چیست؟


[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:28 ب.ظ

عیسی مسیح


تا زمانیکه دوباره متولد نشوی وارد قلمرو خداوند نخواهی شد.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:28 ب.ظ

دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم

اگر همه جمعیت روی زمین 100 نفر باشد

با نسبت هایی که امروز هست خواهیم داشت :::

57 آسیایی 21 اروپایی 8 آفریقایی و6 آمریکایی

52زن و48 مرد

30 سفید پوست و70 رنگین پوست

30 مسیحی و 70 غیر مسیحی

6 نفر59%کل ثروت جهان را خواهند داشت که از آمریکای شمالی اند

80 نفردر فقر زندگی میکنند 50 نفر از سوء تغذیه خواهند مرد

70 نفر می توانند بخوانند فقط یک نفر تحصیلات عالی دارد

فقط یک نفر کامپیوتر دارد

اگر شما :

هرگز مرگ خویشاوندی را در جنگ ندیده اید

اگر هرگز برده نبوده اید اگر هنوز ازار و شکنجه نشده اید

بدانید از 500 میلیون نفر خشبخت ترید !!

اگر خوراکتان را در یخچال نگه میدارید و پوشاکتان را در کمد

اگر سقفی بالای سرتان دارید و جایی برای خواب

از 57% کل جمعیت جهان ثروت مند ترید!
پس قدر خود را بدانید !

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:29 ب.ظ

غربت انسان


تو ای باران مرا امشب ببر تا شب مرا امشب ببر تا ابر چرا که آسمان سجاده بر پا کرده است امشب و می گرید برای غربت انسان مرا امشب ببر تا اوج که تا وقت اذان رعد ببندم من نماز عشق را با نیت قربت ببر تا سجاده مهتاب تا تسبیح اخترها ببر تا غیبت خورشید مرا امشب ببر تا یک حضور ناب پنهانی مرا امشب ببر تا رعد تا غرش آن ابر که از فریاد بی آوای یک مظلوم می گرید ببر تا بی قراریهای شب برای رویت خورشید من امشب با حس ناب واژه باران فهمیدم دل آسمان عجب تنگ است که می گرید برای غیبت انسان برای غربت انسانیت در جمعیت انسان وای باران من امشب نمازم را پی قد قامت آن رعد؛ پی تسبیح اخترها ؛کنار سجده مهتاب به همراه رکوع ابر می خوانم برای غیبت انسان میان این همه تندیس انسانی تا ادراک ناب واژه خورشید می گریم پس ای باران ما امشب ببر تا شب..................................................................

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:29 ب.ظ

به جستجوی خدا

همواره پرسشی پنهان روح انسان را به فراسوی خویش می خواند و او را به پای گذاردن در وادی اندیشه میکشاند. جستجو برای یافتن خدا .ایا تا به حال به احساس خدا اندیشیده اید به لمس خدا ؛درک رابطه انسان با خدا و هدف خلقت انسان.به قول مولوی به کجا آمده ام.آمدنم بهر چه بود. به کجا میروم اخر ننماییی وطنم.........................این وبلاگ قدمیست ناچیز در راه شناخت خدا و؛انسان ..................................................................و اما راهی که آغاز کردم گرچه با کاستی هایی همراه است اما تنها آغازیست برای ادامه در راه اندیشه به بی انتهای مطلق به .......................................................................................الهی اگر تو مرا خواستی من آن خواستم که تو خواستی.


[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:30 ب.ظ

انسان کتاب مقدس

و هر انسان چو نیک در خویش بنگرد کتابی است مقدس. که تنها یک بار نوشته و هزاران بار خوانده می گردد. م معینی
¤ نوشته شده در ساعت

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:31 ب.ظ

اندکی بیندیشیم.............(رسیدن به خدا)

آیا تا به حال در اعماق وجود خود تشعشع نوری ناب را حس کرده اید؟آیا تا به حال رنگ خدا را در انتهای افق دید خود پیدا کرده اید؟اصلا آیا تا به حال برای رسیدن به خدا؛ برای لمس خدا تلاش کرده اید؟اصلا خدا را چطور فهمیده اید؟ووووو.................................................................پس بیایید اندکی بیندیشیم.متن زیر با نام (خدا با ماست) نوشته لیوناردو بوف در این زمینه است. رسیدن به خداوند؛با او بودن در تمامی ابعاد زندگی است؛ نه فقط در شرایط ممتازی چون لحظات ارتباط با خدا یا نیایش. همواره باید خدا راتجربه کرد.به هنگام قدم زدن در جاده؛به هنگام شادی؛به هنگام تلاش برای فهم یک متن و یا انجام هر کار..................................................خداوند در هکه اینها آمیخته است و هر موقعیتی برای درک او و گفتن اینکه:(خدا با ماست.) کافی می باشد. کلید عرفان تلاش برای دیدن آن چبزی است که در ورای هر چیز نهفته است. آنکه پلیداری و مقاومت است ؛باز نایستادن در سطح ؛ هر چیز را یک نماد؛ یک نشانه ؛ یک آیین و یک نگاره دانستن است و برای کسی که خداوند را تجربه مب کند جهان یک پیام عظیم دارد.جهان یک پیام عظیم دارد و آن این است که (خدا با ماست)و (خدا با ماست)............................................

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:33 ب.ظ

♥13نکته در زندگی♥

I. دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو بلکه به خاطر شخصیتی که من

در هنگام با تو بودن پیدا میکنم .

II. هیچکس لیاقـت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی داشته

باشد باعث ریختن اشکهای تو نمیشود .

III. اگر کسی تو را آنطور که می خواهی دوست ندارد به این معنی

نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد .


IV. دوست واقعی کسی است که دستهایت را بگیرد ولی قـلبت را لمس

کند .

V. هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی چون هر کس ممکن

است عتشق لبخند تو شود

VI. بد ترین شکـل دل تـنگی بـرای کسی این است که در کنارش باشی و

بدانی که هر گز به او نخواهی رسید

VII. تو ممکن است در تمام دنیا فـقط یک نفر باشی ولی برای بعضی ها

تمام دنیا هستی

VIII. هرگز وقـتت را با کـسی کـه حاضر نیست وقتش را با تو بکذراند

نگذران.

IX. به چیزی که گذشت غم مخور ،به آنچه پس از آن می آید لبخند بزن .

X. همیشه افرادی هستند که تو را می آزارندبا این حال همواره به

دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسی که تورا ازردم دوباره

اعتماد نکنی.
XI. خود را به فردی بهتر تبدیل کن و مطمئن باش که خود را میـشناسی

قبل از آنکه ، شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی که او تو را

بشناسد .

XII. زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار بهترین چیز ها زمانی اتفاق

می افتد که انتظارش را نداری .

XIII. شاید خدا خواسته است که بسیاری افراد نا مناسب را بشناسی و

سپس

شخس مناسب را، به این صورت وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکر

گذار باشی.

♂ گابریل گارسیا مارک

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:37 ب.ظ



تو یعنی پاکی باران

تو یعنی لذت دیدن

تو یعنی یک شقایق را

به یک پروانه بخشیدن

تو یعنی از سحر تا شب

به زیبایی درخشیدن

تو یعنی یک کبوتر را

ز تنهایی رها کردن

خدای آسمانها را

به آرامی صدا کردن

تو یعنی مثل نیلوفر

همیشه مهربان بودن

تو یعنی در حضور نیلی صبح

گلی را به بهار دل سپردن

تو یعنی ارغوانی گشتن و

بعد هزاران دست تنها را فشردن

تو یعنی آنچه که هیچکس نمی تواند وصفت کند.

(برای حضرت زهرا)

ناصری پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:48 ب.ظ

یکی از دیگر ویژگیهای عاشقی٬ تسلیم است. عاشق چون و چرا نمی‌کند٬ هرچه پسند معشوق باشد بدان عمل می‌کند٬ به قول خواجه شیراز:
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
عاشق چیزی برای خودش نمی‌خواهد٬ عاشق نهایت رضایت خود را در رضایت معشوق می‌بیند. فراق با همه تلخی خود و وصال با همه شیرینی خود در نگاه او تفاوتی ندارند٬ هردو بهانه‌هایی هستند که محب را به محبوب متصل می‌کنند:
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب که حیف باشد از او غیر او تمنایی
حافظ پا را از این فراتر می‌گذارد و اصل عاشق شدن را هم خارج از اراده خود و موهبتی می‌داند که در فطرت او نهاده شده است. من این موضوع را جبر قشنگ می‌نامم و امیدوارم یک روز بتوانم درباره آن بیشتر بنویسم:
می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار این موهبت رسید ز میراث فطرتم
می‌خواهم از این بیت استفاده کنم و جمله آن بزرگوار(!) را یادآوری کنم که برای هرکس یک راه برای رسیدن به خدا وجود دارد و واقعا بعضی از دلایل تحلیل تعدد راهها ریشه در فطرت افراد دارد. یکی از راههای ارتباط با خدا هم ٬ راه محبت و طریق عشقبازی است که راه میان بر محسوب می‌شود. شاید سوالات زیادی درباره چرایی برخی احکام الهی در ذهن تو باشد که تا بحال هیچ جوابی برای آن پیدا نکرده‌ای : چرا نماز صبح ۲ رکعت است؟ چرا روزه گرفتن واجب است؟ چرا دیه در ماه حرام دو برابر می‌شود؟.... اگر بخواهی با عقل حسابگر به دنبال پاسخ این سوالها باشی به جایی نمی‌رسی٬ اما در طریق محبت همه این سوالها می‌روند و بجایش یک جواب می‌آید : برای رضای دل محبوب و یک معنای عبودیت هم همین است.


بگذار باز هم راز دیگری را بر تو آشکار کنم: غایت دینداری و نهایت ایمان چیزی جز عشق و عاشقی نیست که فرمود : هل الدین الی الحب؟ یکی از زیباترین دعاهایی که می‌تواند زمزمه سکوت و ذکر قنوت تو باشد این است : الهی انت کما احب فاجعلنی کما تحب. شاد باش ای عشق خوش سودای ما! شاد باش که خداوند نعمت عاشقی و سعادت دلدادگی را به تو داده است. خدای ما عاشقان از خدای زاهدان باصفاتر است. در زهد خشک خداوند ناظم سخت‌گیری است که ترازو در دست گرفته و مدام مشغول جمع و تفریق ثوابها و گناهان انسانهاست. اما خدای ما عاشقان هرکه را بخواهد بدون حساب وارد بهشت می‌کند. بهشت عاشقان جوی شیر و درخت سیب و نهر جاری نیست٬ بهشت عاشقان٬ بهشت دل است٬ حلاوت لبخند شیرین تر از عسل محبوب است:

چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی به سیب بوستان و شهد و شیرم
چنان پر شد فضای سینه از دوست که فکر خویش گم شد از ضمیرم
چو حافظ گنج او در سینه دارم اگر چه مدعی بیند حقیرم

باز هم از حافظ! که دلت می‌خواست بیشتر از او بنویسم. قصه عشق و عاشقی حدیث بی پایانی است که می‌توان یک عمر از آن نوشت٬ اما اجازه بده فعلا این بحث را در همین جا تمام کنیم.

قصه ها می‌نوشت خاقانی قلم اینجا رسید و سر بشکست...

ناصری پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:49 ب.ظ

دور از تو مانده‌ایم و مجال حضور نیست

یادت همیشه هست و خیال تو دور نیست

یادت همیشه هست ولی جان عاشقم

در شعله‌های بی تو نشستن صبور نیست

راهی نشان من بده تا راهی‌ات شوم

ای آفتاب! در شب تارم که نور نیست!

دلتنگ جلوه‌ی توام ای آتش وصال

گیرم که در حوالی ما کوه طور نیست!

آوازها به شور رسیدند و مردمان

ذوقی برای رقص ندارند٬ زور نیست؟!

طاووس من مرنج از این خلق کوررنگ

چشمان کور لایق ظهر ظهور نیست.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:56 ب.ظ

تحقیقات فیزیک نظری با بودجه صد ملیون دلاری در شهر واترلو افتتاح شد. برای مراسم افتتاحیه ۶ نفر از سرشناس ترین فیزیکدانان جهان دعوت شده بودند: از جمله سه نفر از برندگان جایزه نوبل و واضع نظریه وحدت کوانتوم و نسبیت . هرکدام از این افراد یک سخنرانی ۹۰ دقیقه‌ای داشتند که با ۱۵ دقیقه پرسش و پاسخ به پایان می‌رسید. استفبال اهالی شهر کوچک واترلو (حتی پیرمردها و پیرزنهایی که توانایی راه رفتن نداشتند)از این برنامه بی نظیر بود.افرادی که تمایل به شرکت در سخنرانیها داشتند از قبل به صورت الکترونیکی جای خود را رزرو کرده بودند اما فقط می‌‌توانستند در یک سخنرانی شرکت کنند. در کنار سخنرانیها تور بازدید از ساختمان و امکانات مرکز و برنامه‌هایی برای کودکان تدارک دیده شده بود. تمام دیوارهای داخلی ساختمان حتی دیوارهای کافی شاپ بصورت تخته سیاه بود و فیزیکدانان جوان می‌توانستند در هرجا و هرحالتی روی مسایل فیزیک فکر کنند. من وقتی خبردار شدم که تمام جاها رزرو شده بود اما از برکت باران یا سحرخیزی در صف انتظار ماندم و توانستم در دو سخنرانی شرکت کنم.

سخنرانی اول مربوط به پروفسور استیون وین برگ (Steven Weinberg) برنده جایزه فیزیک نوبل در سال ۱۹۷۹ بود. ایشان در دانشگاههای هاروارد٬ برکلی٬ MIT و .. تدریس کرده‌اند و کتابهای پرفروش "The First Three Minutes" و "Dreams of a Final Theory" را نوشته‌اند. موضوع سخنرانی مبدا جهان بود.برای آشنایی با زندگینامه ایشان می‌توانید اینجا را کلیک کنید.


سخنرانی دوم مربوط به پروفسور خوان مالداسینا Juan Maldacena یکی از جوانترین فیزیکدانان جهان بود. ایشان در سال ۱۹۶۸ در آرژانتین به دنیا آمد و در سال ۱۹۹۶ از پایان نامه دکترای خود دفاع کرد. او توانست دو نظریه مکانیک کوانتوم و نسیبت عام را که ناسازگار به نظر می‌رسیدند در قالب نظریه ریسمان متحد کند. سه سال بعد هم در دانشگاه هاروارد به درجه استادی رسید! موضوع سخنرانی سیاهچاله ها و ساختار فضا-زمان بود. در پایان سخنرانی سوالی درباره برخورد سیاهچاله‌ها پرسیدم و فرصتی شد که عکسی با این نابغه جوان بیندازم.

ل.ک پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:58 ب.ظ


منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت --- هر نفسی که فرو میرود ممد حیاتست و چون بر میآید مفرح ذات --- پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

*****

خیابونی که اول و آخر اون خدائیه
اینشالا قسمتت بشه چه جای با صفائیه
خیابونی که پل زده بین زمین و آسمون
ملائکه بهش میگن خیابون عشق و جنون
دور تا دورش نخلهای سبز جلوه نمایی میکنن
همیشه تو قنوتتون دارن گدایی میکنن
دو تا حریم با صفا که از همه دل میبره
تو دنیا تنها جائیه که ناز ما رو میخره
قبله نمای دل من حیرون قبله میمونه
رو به کجا سجده کنه نمیدونه نمیدونه
نگین شهرکربلا اگر حسین فاطمه است
نقش نگینش به خدا اسم امیر علقمه است

*****

یک خیابان کرده مجنونم تو میدانی کجاست
آن خیابان کوی جانان قطعه ای از کربلاست
آن خیابان هست مهبط گاه جبریل امین
یک طرف ایستاده زهرا یک طرف ام البنین
آن خیابان هست قبله گاه عالمین
یک طرف قبر ابولفضل یک طرف قبر حسین
این خیابان روی وی خورشید واختر بوده است
روی دست شاه دین شش ماهه اصغر بوده است

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:31 ب.ظ

http://yahaghsm.persianblog.com/
این جا هم نکته های خوبی وجود دارد :
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کاخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سوال کن که گدا را چه حاجت است

ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
می‌داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

علیرضا احمدی پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:35 ب.ظ

در خواب ، خدا را دیدم

پرسید :‌می خواستی مرا ملاقات نمائی ‌؟
جواب دادم : اگـــــــــر وقت داشته باشید .

با لبخند گفت : زمان من نامتناهی است
وچه پرسشی در نظر داری ؟
پرسیدم :‌ چه خصوصیـــــت آدم عجیب است ؟
جواب داد :‌دوران کودکی برایشان خستگی آور
می شود و میخواهند ســــــــــریع بزرگ شوند
و در انتها بر می گردند به کودکی
سلامتیشان را در عــوض بدست
آوردن ثروت از دســت مــی دهند
در نتیجه ثروتشان را می ستانند در قبال
بدست آوردن مجـــــدد سلامتی
با تفکر به آینده مشوش میگردند
و زمان حال را فرامـوش می کنند
به طوری که نه در حال و نه در آینده زندگی می کردند
زندگی می کنند در حالی که هرگز از دنیا نمی میروند
و زمـــــان فـوت انگـــــــاری که هرگــــــز زیست نکـردند

دستانم را گرفت
و پس از مدتی سکوت
پرسیدم : از نگـــــرش اولیا یادگیری چه دروس زندگی
از فرزندانت می خواهی ؟

با تبسمی پاسخ داد :‌

بیاموزند که نمی توانند شخصی را وادار به
دوست داشتنشان نمایند
و می توانند اجازه دهند دیگران دوستشــــــان
بدارند
خودشـــان را با دیگران مقایســـــه نکنند
و بدانند که ثروتمنـــــــــــد همه چیز ندارد
بلکه نیازمندیش کمتـر است
بدانند که در یک لحظه کسانی را که دوست
دارند از خود رنجور می سازند
و برای یافتن یک دوســت سالهای فراون باید
تلاش نمایند

بخشش بیاموزند و با انجام عمل بخشیدن
یادگیرند که برخی اشــــــــخاص دوستشان
می داند ولی نمیتوانند احســـاساتشان را
نشان دهند
بدانند دو شخص می توانند دید متفاوت به
یک شیء داشته باشند
همیشه مورد بخشش دیگـــران قرار گرفتن
کافی نیست ،‌ بلکه خودشـــان را بایستی
ببخشند.

و بدانند که من همیشه حضور دارم

علیرضا احمدی پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:36 ب.ظ

کودکــــی که آمـادهُ تولیــــــد بــود ، نــزد خــــدا رفــت
و از او پرسیــــــد : « می گـــــویند فردا شما مـــــــــرا
به زمیــــــن می فرستید ، اما من به این کوچکــــــی
و بدون هیچ کمکـــــــی چگـــــــونه می توانـــــم برای
زندگی به آنجا بروم ؟‌ »
خداوند پاسخ داد : « از میان بسیــاری از فرشتگان ،
من یکی را برای تو در نظر گرفته ام ، او در انتظـــــــار
توست و از تو نگهداری خواهد کرد .»

اما کودک هنوز مطمئن نبـــود که می خواهـد برود یا نه.
- اما اینجا در بهشت ، من هیچ کــــــــاری جز خندیدن و
آواز خواندن ندارم و اینها برای شـادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد : « فرشته تو بـرایت آواز خواهد خواند ،
و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشـق او را احساس
خواهی کرد و شاد خواهی بود.»
کودک ادامه داد : « من چطور می توانم بفهمم مردم چه
می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم ؟»
خداوند او را نوازش کرد و گفت : « فرشتهُ تو ، زیباترین و
شیرینترین واژه ها را که ممکن است بشنــــوی در گوش
تو زمـــزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد
داد که چگونه صحبت کنی .»
کودک با ناراحتی گفت : « وقتی می خواهم با شمـــــــا
صحبت کنم ، چه کنم ؟»
اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت:‌« فرشته ات
دستهـــــــایت را در کنار هم قـــــرار خواهد داد و به تو یاد
می دهد که چگونه دعا کنی.»
کودک سرش را برگرداند و پرسیـــــــد : « شنیده ام که در
زمین انسانهای بــدی هم زندگی می کنند. چه کسی از
من محافظت خواهد کرد ؟‌»
- فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت
جانش تمام شود.
کودک با نگرانی ادامه داد : « اما من همیشه به این دلیل
که دیگر نمی توانم شما را ببینـــــم ناراحت خواهم بود.»
خداوند لبخند زد و گفت : « فرشته ات همیشه دربارهُ من
با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشـــــــت نزد من را
خواهد آموخت ، گر چه من در کنار تو خواهم بود.»
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صدایی از زمین شنیـــده
شد می دانست که باید به زودی سفـــــرش را آغــاز کند.
او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید: « خدایــــــا !
اگر من باید همین حالا بروم ، لطفا اســم فرشته ام را به
من بگویید.»
خداوند شانهُ او را نوازش کرد و پاسخ داد :
« نام فرشتـــه ات اهمیت ندارد به راحتی می توانی او را
مادر صدا کنی .»

مهسا پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:38 ب.ظ

یادمان باشد
حرفی نزنیـــم که به کســـی بر بخورد
نگاهـــی نکنیم که دل کسی بلــــرزد
راهـی نرویــــــــــــــم که بی راه باشد
خطی ننویسیم که آزار دهد کسی را

یــــادم باشد
که روز و روزگــــار خــــــــــــــوش است
همه چیز رو به راه و بروفق مراد است
¤ تنها دل ما دل نیست ¤

ناصر پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:40 ب.ظ

زاهدی مهمان پادشاهی بود٬چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او٬تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کند. ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کین ره که تو می روی به ترکستان است چون به مقام خویش آمد٬سفره خواست تا تناولی کند.پسری صاحب فراست داشت٬گفت:ای پدر٬باری به مجلس سلطان رفتی و طعام نخوردی؟گفت:در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید؛گفت:نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید.

*********************************************

هرگز از دور زمانه ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیدم مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم.به جامع کوفه درآمدم دلتنگ٬یکی را دیدم که پای نداشت.سپاس نعمت به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.

*********************************************

یکی از بزرگان گفت پارسایی را:چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق وی به طعنه سخنها گفته اند؟گفت:بر ظاهرش عیب نمی بینم و در باطنش غیب نمی دانم.

*********************************************

یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز٬شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده برهم نبسته و مصحف عزیز برکنار گرفته.طایفه ای گرد ما خفته بودند.پدر را گفتم:از اینان یکی سر بر نمی دارد که دوگانه ای بگزارد.چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند٬که مرده اند.گفت:جان پدر تو نیز اگر بخفتی بهتر از آنکه در پوستین خلق افتی.

********************************************

پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی شد.مدتها در آن رنجوربود وشکرخدای عزوجل علی الدوام گفتی.پرسیدنش که شکر چه می گویی گفت:شکر آنکه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.

********************************************

دو برادر بودند و مادری٬هرشبیک برادر به خدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوندمشغول بود.آن شخص که خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود.آن شب به خدمت خداوند سر به سجده نهاد.در خواب دید که آوازی امد که: برادر تو را بیامرزیدیم و تو را به او بخشیدیم.او گفت:آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر.مرا در کار او می کنید؟گفتند:زیرا آنچه که تو می کنی٬ما از آن بی نیازیم ولیکن مادرت از آن بی نیاز نیست که برادر خدمت کند.


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد