شمع بی فروغ کجا جان آفتاب کجا ؟

خدا نور است . روشنی دل و دیدگان است . فروغ جان و جهان است . پرتو هستی و حیات است . خدا خود برهان مبین و نور آسمان ها و زمین است . کسانی که  دل هاشان از این نور پر فروغ محروم است خدا را در لابه لای کتاب ها و میان براهین و استدلال ها می جویند و چه بسا که به خدا نمی رسند بلکه به اشباح و اوهام ذهنی و یا توهمات  شیطانی می رسند و سر از سفسطه هایی در می آورند که به قول تورات « احمق در دل خود می گوید خدا نیست » اما آفتاب را به اثبات حاجت نیست . اهل ایمان را به براهین فیلسوفانه نیاز نیست . چرا که دین عبارت است از جانبازی در راه جانان و عسق مردانه و بی شائبه به حق و حقیقت و کمال خضوع و بندگی و معرفت و معنویت .  اهل کفر هم که سر در پندارهای واهی و زمزمه های شیطانی دارند و در ذهنیت تاریک آنان از نور خدا خبری نیست . در فلسفه و اندیشه و دانش آنان قداست و معنویت و خدا ارج و قرب و فروغی ندارد .  به سخن حسین بن علی خدا از دلایل و براهین روشن تر است و اگر دلایل از فروغ کمتری برخوردارند آیا با شمع می توان اشعه لایزال و جهان تاب آفتاب هستی را اثبات کرد ؟  زهی خیال باطل ! 

  

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 12:33 ب.ظ http://www.delaraaam.persianblog.com

الهی، بر من ببخش گناهم، بپوشان خطایم، ای مهربان مولایم.
الهی، ای همه کاره ام، ای بدستت مهار حیاتم شراب خدمت بریز در کامم.
الهی، ای نور قلب مشتاقان، ای پاسخ دهنده خواسته محتاجان ای امان خائفان، ای انیس صاحبدلان، ای آرامش پریشان.
الهی، این شرمنده را به رضوان وصالت برسان، قلبم را در آتش محبتت بسوزان.
الهی، از هوای نفسم برهان،به مقام قرب و وصالت برسان

جلیل حسین زاده دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:19 ق.ظ



هوای رفتن
The whim of leaving
I want to build a palace
Whit blue windows
Only me and you to be there
At a moonlit night
Tonight I want to pick well smell jasmins from the sky
Tonight I want to dream your picture among flowers
I wish you could know I do not one of your eyes to the
Whole of the world
I do not give a wave of your hiars to all of the seas
Iwish you would stay with me in the whim of love
From the book oflife you could read me lovely words
Even if you do not want your name is in my heart
Iremember your apearance when it was raining
Tonight want to have your fortune told frome Hafez Book
If it do not be right I die because of your respect.
In the name of radicals that my hearts griefs and pains are their subsets
Ido not know in what name I should call you Xor Y but I know that I will equal the sine of my lips angle with the sine of your lips angle
And if I find you asomeday I will marry with you
You , who have captivated me in brackets in return I will put you with positive sine nuder radical till nobody can get you from me
I love you abslute value.
I just love your face
One thousand times , 900 romaantic words in 800 different places with 700 languages to 600 people I told , 500 of them translated 400 books in 300 languagees in 200hundred pages 100 times, in 90 days, 80 minute each day ,I sang you I love you three times I invited you to paryt until after a minute you tod
I love you .
زندگی است .......
زندکی یک پرنده است
ان را به پرواز در بیار در اسمون ابی
زندگی یک گل است ان را پرورش بده
زندگی یک شغل است ان را انجام بده
زندگی یک موسقی است انرا بنواز
زندگی یک اهنگ است ان را بخوان
زندگی یک هوا است ان را تنفس کن
زندگی یک استخراست بپر توش
زندگی یک عکس است ان را بکش
زندگی یک چشم است به توش نگاه کن
زندگی یک خطر است با ان روبه رو شو
زندگی یک شعراست ان را بخوان
زندگی همه چیز است اما هیچ چیز......


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد