مناجات خوابگاهی

                                  مناجات خوابگاهی
منت خوابگاه را ـ قل و شر ـ که نبودنش موجب نیاز است و وجودش مساله‌ساز. هر نفری که بدانجا رود در قید حیات است و چون به در آید نزدیک ممات. چون در هر اتاق ده نفر موجود است و بر هر پنجره‌ای تخته‌ای واجب.
بنده همان به که ز قحطی جا روی به رهن یک اتاق آورد
لیک بفهمد اگر این را رئیس بر سر او چوب و چماق آورد
فریاد پیچ بی‌ملاحظه‌اش همه را رسیده و بانگ تلفن لحظه به لحظه‌اش همه جا کشیده. شب‌ها بعد از ساعت هفت احدی را رخصت ورود ندهند و دانشجوی تأخیری را در اولین فرصت به حراست هدایت کنند.
ای عزیز که با کمی تأخیر قصد رفتن به خوابگه داری
از نگهبان چگونه بگریزی تو که تنها همین گنه داری
 گربه‌های بسیار را گفته که بساط تعقیب دانشجو بگسترانند و جیرجیرک‌های بی‌شمار را فرموده که شب تا صبح آواز بخوانند. بساط ورزش صبحگاهی به جای کپسول‌های گاز فراهم آورده و برای مطالعه چهارصد دانشجو اتاقی چون لانه گنجشک مهیا ساخته. دانشجوی فعال را در اثر شلوغی به دیوانه‌ای بدحال تبدیل کرده و اتاق تلویزیون به جهت حضور پوست تخمه تعطیل. 
  ابر و با د و مه و خورشید و فلک در کارند         همه لیسانسه‌ها پس ز چه رو بیکارند؟
 
در خبر است که از سرور خادمان و مهتر مستخدمان و گروهی سوخته دل از جمع خودمان که هر گروه یک نفر از دانشجویان بخت برگشته پریشان حال به جانب یخچال روی آورد که جرعه آبی بخورد، دریابد که رندان آخرین بقایای مرغ و ماهی سردخانه را ربوده و به جای آن روی برفک‌ها واژه ویژه "زرشک" را حک نموده‌اند. یک روز تأمل ترم‌های گذشته می‌کردم و حسرت درس‌های ناخوانده می‌خوردم و صحن سیمای خویش به آب مژگان می‌شستم و بهر غیبت از کلاس بهانه می‌جستم و اندوه دیرینه در عمق جان می‌نهفتم و این بیت‌ها مناسب حال خود می‌گفتم:
                هر دم از عمر می‌رود نفسی          از رفیقان ما نمانده کسی
               ای که شش ترم رفت و در خوابی         مگر این ترم هفت دریابی
یاد آن ثبت نام غوغایی خلق حیران برای امضایی
یک نفر در اتاق رایانه از شلوغی شدست دیوانه
دیگری بهر وام تحصیلی پر نموده سه فرم تحصیلی
وان دگر از برای شهریه جیب خود را نموده تخلیه
بگذر از خرید کفش و لباس تا که شاید کند دو واحد پاس
یک نفر در فغان ز نرخ کتاب دیگری از نخواندنش بی‌تاب
یک نفر در شلوغی سرویس از عرق گشته تا گریبان خیس
وان دگر شام سلف تا خورده شده زار و نزار و پژمرده
در شب امتحان که کتلت و ماست تا سحرگه میانشان دعواست
هر دو همچون دوای خواب آور برده هوش و حواس ما از سر
درس، سختست و مدرک امروز عالی را نموده خوش پاسوز
            ای که دل بسته‌ای به این مدرک     فکر فردا نکرده‌ای بی‌شک
              رنج شغل و معاش در راه است     عالمی زین قضیه آگاه است

بعد از تأمل این معنی، مصلحت آن دیدم که برای بقای ذات و ادامه حیات چاره‌ای بجویم و بهر مدرک خویش کوزه‌واره‌ای بیابم و جامه فارغ‌التحصیلان آشفته حال بپوشم تا به مدد آن در سایه مدرک خویش آبی زلال بنوشم
به نقل از یک منبع
موثق دانشجویی

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:53 ب.ظ http://manyaremehrabanam.persianblog.com

سلام

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:22 ق.ظ

خیلی جالب بود

اکبر یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:43 ق.ظ http://akdi.blogsky.com

مطلب جالبی بود ارزش لبخند زدن رو داشت و همین کافیست تا ارزشی برای وجود داشته باشد امیدوارم بیشتر از اینا بنویسید

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:09 ب.ظ

عجب کجا بودی ؟

بیخود می گویند عصر ارتباطات ! دوساعت طول می کشد کانکت شدن و دوساعت یک صفحه باز می شود . خدا لعنت کنه این شیطان رجیم را که باعث قطع ارتباطات خانوادگی میشه و آدمو اسیر دیسکانکت شدن میکنه .

پاسخ دیالوگ چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:49 ب.ظ

دهکده جهانی را عشق است . وقتی چند میلیون نفر بخواهند از یک روزن عبور کنند ارتباطات خانوادگی که سهل است خود آدم هم قطع می شود .

بدبختی اینه که آدما سوراخ دعا را گم کردن و از همین روزنه کوچک می خوان همه نیازهاشونو برطرف کنن و این سرگرمی ها و دستگاهها را جایگزین روابط عاطفی و انسانی مستقیم می کنن . مخابرات هم تازگی طرفهای ما به تب و لرز افتاده و قطع و وصل های بیمار گونه در همه جای سیستم های ارتباطی مشاهده میشه . احتمالا از سرماخوردگی مسئولان باشه یا این که روی آنتن های ارتباطی برف جمع شده یا مغز بعضی ها به خاطر نفوذ فشارهای قوی از نیم کره غربی نم کشیده . بالاخره مخابراط (!) هم میخواد سرمایه داری کنه و هم سرویس بده با امکانات کم و یه جایی مشکل بروز پیدا میکنه . نقل است از محدثه که گویند به هنگام کودکی سروده بود :
ای عادل فرزانه با ما تو چه می گویی
جایی که فروریزد بال از پی پروانه

همچو داود باش با دست کریمانه
با جیب تهی بخشد پیمانه به پیمانه

sahran پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:46 ق.ظ http://sahran.blogfa.com

کاملا درک می کنم چی می گی منم کشیدم از این بدبختیا البته تو دانشگاه که به همه خوش گذشت به ما نه
ای مهربان من،

من دوست دارمت،

چون سبزه های دشت

چون برگ سبز رنگ درختان نارون .

***

معیار تازه زیبایی،

با قامت بلند تو سنجیده می شود .

زیبایی عجیب تو معیار تازه ای ست،

با غربت غریب فراوانش .

***

مانند شعر من،

- این شعر بی قرین !

- این شعر تفاخر از سرشوخی ست ! -

نازنیـــــــن !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد