دیگر ز تلخی ها مگوی

دل را به نور حق بشوی      دیگر ز تلخی ها مگوی

هر گاه خبر دردناکی از فجایع اجتماعی می شنوم تار و پود فکرم در هم می ریزد و ذهنم تا یک هفته تیره و تار می شود و گاهی از آدم بودن خودم شرمسار می شوم . زیرا فکر می کنم که آنها هم چون من آدم بوده اند .  دیگر نمی خواهم هیچ خبری در باره قتل و جنایت بخوانم . دیگر نمی خواهم در روزنامه ها و سایت های حادثه دات کام یا قاتل دات کام و حتی فیلم ها شاهد مرگ فجیع کسی باشم . همه دنیا پر است از خبرهای دردناک  از دلهره از بدبختی از تباهی و پوسیدگی .  گاهی سایت هایی را مشاهده می کنم که با نیروی عجیب با یک حس غریب و با سرمایه های هنگفت و فریادهای جهان آشوب در پی تکفیر و نابودی و محکومیت و نفی و مرگ گروه ها و قومیتها ومذاهب و ادیان دیگرند .
نمی خواهم از بگو مگوها و بی وفایی ها و جدایی ها و دعواها و کینه توزی هاحرف بزنم . می خواهم خوب بودن را تجربه کنم . می خواهم چون آفتاب به همه پنجره ها و اتاقهای همه انسانها بتابم . می خواهم لبخند زدن صادقانه و صمیمانه و آشتی کردن زودهنگام را از کودکان یاد بگیرم . می خواهم با نسیم بهاری حرف بزنم و با گلبرگ ها نفس بکشم . می خواهم لطیف و سیال و سبکبال بودن را از ابر بیاموزم . می خواهم زندگی را در زیبایی ها و خوبی ها و گذشت ها بجویم . می خواهم انسانها را جور دیگر ببینم .واقعا هم جور دیگری هستند .  نمی خواهم عواطف را به مذبح ببرم . نمی توانم روح زیبا و سپید انسانها را زخمی و خونین ببینم . نمی توانم به چشمان اشکبار کسی نگاه کنم .  




نمی توانم هنگام لمس دردهای دیگران بی خیال باشم و لبخند بزنم . نمی خواهم از پنجره  زندگی های ارزان قیمت و پوچ بعضی آدم ها دنیا را سیاه و ارزان ببینم . نمی خواهم با دلدادن به هوسها شاهد درد کشیدن های جانگداز باشم . می خواهم با همه آدم ها حتی با بدترین ها یشان از آن روی خوب دیگرشان روبرو شوم . می خواهم به جای وارد شدن به اتاق های متروک و  متعفن روح بعضی ها پنجره هایشان را رو به چمنزار بگشایم و آنها را به مهمانی آفتاب ببرم .
همه آدمها ته دلشان خوبند و من جویای آن ته مانده های انسانیت و عاطفه ام . در ساختمان مخروبه و عفونت زده بعضی آدم ها اتاق زیبای کوچکی هست که از آنجا می توان به باغهای زیبا راه یافت و قدرت همه دنیا را در دست گرفت . آنجا پنجره ای هست که به سوی  همه زیبایی ها باز می شود .
پس از این دیگر هیچ گلی را له نخواهم کرد و روی هیچ چمن عاطفه ای پا نخواهم گذاشت . بعد از این دیگر با هذیانهای روحی قرار ملاقات نخواهم گذاشت . بعد از این هیولای خشم و شهوت را از شهر آدمها خواهم راند . بعد از این کمتر خواهم خوابید .بعد از این از خواب بیدار خواهم شد . کاش روزی بیدار شوم . کاش الان هم خواب نبودم .

نظرات 5 + ارسال نظر
گفتگو:ع شنبه 19 دی‌ماه سال 1383 ساعت 10:42 ب.ظ

انشاءالله که همیشه اول باشی ُ در آنچه تورا شاد می کند و به روحت جلاء می بخشد. تا جاودانگی ات را دریابی و آنگاه دوریابی به دریافتن خویش . پایدار باشی و سرافراز.
----------------------------------------------------------------------

ا
به جای خسته نباشید سرزنده و پویا باشید.
آنچه یافت می شود آنم آرزوست . انسانم آرزوست ُ انسانم آرزوست ...
بی شک اندیشه بلند و والایتان روزی در پرتو گیتی سایه گستر خواهد شد . من هم بسان شما اندیشه های بی پیرایه را می ستایم و چون شما دنیا را تهی از تلخی ها می پسندم . لیکن فطرت پاک و معصومانه برخی ها به قدر ی در لجن زار متعفن رذایل اخلاقی به عفونت و زشتی و پلشتی آغشته گشته که در آن ته مانده ای از عطوفت نمی یابی .
من هم چون شما به صلاح و سعادت انسان می اندیشم .اندیشه های خیرخواهانه هر چند انسانهای بی شماری را از خاک به افلاک رسانده و در دل های مشتاق هدایت نور فلاح و رستگاری دمیده اما اگر قادر می بود تمام فطرت های دور افتاده از اصل خویش را به مبداء خویش دلالت دهد بی شک انبیاء و ائمه ی معصومین به عنوان پیشتازان سعادت و نیکبختی بشر چنین مغضوب نفسانیت انسان دور افتاده از فطرت نمی بودند .
اشتباه نشود بنده هدف مبعث رسولان الهی را مورد غفلت قرار نمی دهم . بلکه استناد به کلام الله نموده و دل های سیاه و مهر خورده ای را یاد آور می شوم که کلام حق ( جل )هم در آن تاثیری نمی افکند .
تلاش انسانهای پاک سیرت فراخوانی است برای مشتاقان طریق هدایت .
توفیق و کامیابی خیر خواهان ابنا بشر آرزوی هرانسان منصف و قدر شناسی است
پایدار و سرافراز باشید .


مریم دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.delaraaam.persianblog.com

گیرنده: بهشت

تو که از دروازه باشکوه و هزار رنگ بهشت رد شده ای، بگو وقتی که وارد می شدی، فرشته های غرق رنگ خدا، از زیر قرآن همراهی ات کردند؟

راستی، وقتی وارد می شدی «بوی اسپند» می آمد؟

آن روز که زمین، زیر پای تو وسیع شد و آسمان از نگاهت، رفیع و یاس از صداقتت، سپید و شقایق از نفست، سرخ، یادم هست که باران می آمد.

تو زیر باران رفتی! زیر باران، پرواز کردی و به پرنده آموختی که چگونه باید پرید. یادم هست که باران آتش و گلوله، دود و زخم، خاک و خمپاره می آمد؛ یک باران دم اسبی!

و من گفتم از سنگرهای ما بوی «بهشت» می آید و از جایگاه دشمن بوی «مرگ».

و تو گفتی: «این رایحه «عشق» است نه، بوی بهشت!»

مگر بوی بهشت، بوی عشق نیست؟ شاید هم رایحه عشق، رایحه بهشت باشد!

این ها را همه تو بهتر می دانی، همانطور که من خوب می دانم اگر تابلو آخر حماسه ات، جهنم هم بود، تو باز هم با تمام جان و دلدادگی تمام، قلم مو به دست آن را می کشیدی؛ چرا که برای تو فرقی میان بهشت و جهنم بدون «او» نبود و تو بهشت را حرمت داشتی که «او» این گونه می پسندید. مطمئن باش اینجا وصیت نامه ات خاک نمی خورد؛ حتی اگر بمباران تمسخر و توهین و تهمت شویم. آخر وصیت نامه ات تنها صندوق پستی بین من است با تو در «بهشت».

نمی دانی چقدر خوشحالم از این که خفاشان راه آسمان را نمی دانند و از نور بی نصیبند؛ وگرنه می آمدند، سر در قصر بلورینت را که با رنگ سبزی که به سرخی می زند و نوشته ای «عشق» پاک می کردند و با زغال و با رنگ بی دردی می نوشتند . . .



شهدا را یاد کنید، حتی با یک صلوات



قسمتی از «گیرنده: بهشت»

مجله «سلام بچه ها»

مدال طلا چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:40 ق.ظ http://goldmedal.mihanblog.com/

دوست عزیز وبلاگ قشنگتو دیدم خیلی خوشم امد امیدوارم تو همه کارات موفق وسر بلند باشی من به تازهگی دارم وبلاگ مینویسم اگه تونستی به وبلاگ منم یه سری بزن البته اینم بگم که به قشنگی وبلاگ شما نیست.ببخشید اگه یکم به هم ریختست امیدوارم که بیای ببینی وخوشت بیاد.راستی اگه خواستمی با هم تبادل لینگ داشته باشیم اگه نظرت موافق بود برام یا ایمیل بفرست یا اف بزار یا کامنت بده یا تو قسمت تابلو گفتمان یاداشت کن تا من لینگ تو قرار بدم راستی برای اینکه من بدونم باید به کجا لینک بدم ادرس وبلاگتو حتما برام بفرست. اگر دوستان دیگری هم هستند که میخواهند با من تبادل لینگ داشته باشند با همین روش عمل کنند فقت یادتون نره ادرس وبلاگ یا سایتتونو برام بفرستید.از دوستانی که این کامنتو میخونند خواهش میکنم به وبلاگ من یه سری بزنند ضرر نمکنید.عرض دیگه ای نداشتم امیدوارم همیشه موفق باشی و دنیا همیشه به کامت باشه قربانت علی

[ بدون نام ] چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:48 ب.ظ

چرا بعضی از نظرات را باک می کنید؟؟؟؟؟؟؟؟ به نفعتان نیست؟

از نظر خوبت ممنونم . تا کنون هیچ نظر(!)ی حذف نشده است . دو سه بار فقط سرگرمی های بچه های شیطون بازیگوش حذف شده که فکر کنم اشتباهی تشریف آورده بودند یا سوراخ دعا را گم کرده بودند . مثلا یکی از این بچه های باحال گاهی میاد و فقط اول و آخر کلامش اینه :
آخ جون آخ جون اول شدم !!!!!! من که خودم رییس کل این منطقه وبلاگی هستم خیلی آخر هستم این دوستمون چطور تونست اول بشه ؟!! آدم حیرون میمونه . آخه آدم به فکرش و زبانش و عظمت حرف و حدیثش شخصیتش تومنی چند شاهی فرق میکنه . گاهی هم کسی پیدا میشه که یک من مقاله و چند کتاب را با ربط و بی ربط می اندازه توی خورجین این وبلاگ . یا یکی از اون ندید بدیدها مثلا نظرش این بود که از وبلاگ خوبی داری ولی عکسهای آن چنانی رنگی فلان بهمانی کم داره . اینم نوبره والله . مردم دیگه از این رنگ و وارنگها خسته شدن اونوقت من که سرور همه شما و چاکر و مخلص همه عزیزان هستم بیام و از این شیرین کاریها بکنم . آیا خنده دار نیست . در هر حال اگر تصور می کنید نظری حذف شده با تمام وجود عذر خواهی کنم . آخه ما توی این دنیای کوچلو چی داریم که با حذف دو خط مطلب منافعمون حفظ بشه . همیشه شاد و سرافراز باش .

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:51 ب.ظ

ممنون از توضیح شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد