آدم های قالبی و تفکرات قالبی

 

                                                              

                                                                خدایا از شر عالم یک کتابه به تو پناه می برم .

                                                                                                                           ضرب المثل اسپانیایی

تفکر مدار بسته

 بعضی از آدمها مثل ساختمانی هستند که یک پنجره دارد و آن پنجره یک دریچه و آن دریچه رنگ خاصی دارد که همه دنیا را از همان دریچه و به رنگ آن می بینند و در ذهن و خیال خود ، خویشتن را واقع بین می دانند و می انگارند که همه حقیقت را یافته اند و با ناب ترین حقایق و برترین اندیشه ها آشنایند ، اما تفکر آنان ، عنکبوتی ، مداربسته و بسیار تنگ است . تفکری که در آن یک قاضی بیشتر وجود ندارد . یک منطق بیشتر یافت نمی شود . یک ترازو و خط کش بیشتر وجودندارد . تفکری که اندیشه ها و نگاههای دیگران را درک نمی کند . خرمن ذهن آنان جز گندم های اطلاعات ناقص شان را آرد نمی کند و هر نوع آگاهی و چون و چرای دیگری اجازه ورود به آن را ندارد . بعضی ها انسان یک کتابه اند و بعضی ها تفکر مداربسته دارند و نمی توانند از محدوده آن بیرون روند و بعضی ها شخصیت گرایند و در مدار تفکرات شخصیت های محبوب خود زندگی می کنند ، بی آن که به مبانی و دلایل آن تفکرات واقف باشند . با منطق آنان می اندیشند و با دلایل آنان استدلال می کنند . چرا ؟ چون آنان را دوست دارند و اگر افراد دیگری را دوست داشتند ، نه این دلایل برایشان قانع کننده بود و نه این سخنان ارزش توجه کردن داشت .  بعضی ها هم در میان مدها و موج های تفکرات رایج سرگردانند و نمی دانند که اندیشه هایی که بر تن و قامتشان پوشانده شده ، توسط کدام خیاط و برای چه منظوری طراحی و دوخته شده است . آدم های قالبی تفکرات قالبی دارند . مانند قالب صابون . در این نوع تفکرات هر چیزی به سادگی درون آن قالب قرار می گیرد و همه مسائل مثل آب خوردن حل و فصل می گردد و صاحب این نگرش خاص خود را دارای تفکری سیستماتیک و برتر از بقیه می داند. داستان اینان داستان راهزنانی است که در یونان باستان زندگی می کردند . آنان با خود تخت خاصی همراه داشتند و هرکس که اسیر شرارت آنان می شد ، روی تخت می خواباندند و اگر درازتر از تخت  بود ، مقداری از بدن آن شخص را اره می کردند تا با تخت اندازه درآید و اگر کوتاه تر بود  ، آن قدر از دو طرف می کشیدند تا با تخت برابر گردد . بسیاری از انسان ها از راحت طلبی ، خود را در تفکر مداربسته ای زندانی می کنند . شاید اگر دقیق تر نگاه کنیم ، مبنای این تفکر ممکن است برآمده از نفرت ها و عقده ها و کینه های رایج و شایع نسبت به یک شیء یا شخص باشد . انسان های راحت طلب حال و حوصله مطالعات بیشتر را ندارند . مبنای داوری شان سخنان مشاهیر گذشته یا حال است یا مدل های تفکرات و احساسات رایج کلیشه ای و قالبی . آنان دوست دارند سکان اندیشه های خود را به دست نویسنده نام آوری بسپارند و خود را از نقد و بررسی و تفکرات عمیق تر آسوده سازند . چه چیزی تفکر انسان را در مدار خاصی قرار می دهد و چه چیزی مدار تفکر را می بندد و سبب تولید تفکر مدار بسته می گردد . یک کتاب کوچک یا بزرگ ، یک شخصیت مهم ، یک تفکر رایج ، اندیشه ها و اقوال مشهور ، قالب های کلیشه ای متداول ، ضرب المثل ها و سخنان رایج کوچه بازاری ، گفته های دیگران ،  غولهای فکر و فرهنگ ، علاقه خاص به یک رشته درسی ، علاقه خاص به یک دانشگاه به خصوص ، تعصب نسبت به یک روش ویژه ، پیشداوری ، تحلیل های جانبدارانه ،  حساسیت های روانی خوب یا بد نسبت به افراد و گروهها و گرایشهای خاص ، عینکهای ذهنی گوناگون .  تعصب ، خود یک لنز درونی  ذهنی ـ روانی بسیار پیچیده است . مثلا ما فکر می کنیم که تنها افراد مذهبی هستند که ممکن است در جاده خاکی تعصب بیفتند ؛ اما مثلا برعکس تلقی ما از یک روشنفکر این است که حتما دارای تفکر باز است و هرگز اسیر تعصبات و پیشداوری ها نمی شود . در صورتی که هیچ تفکری مطلقا باز نیست ؛ هیچ اندیشه ای نمی تواند بی طرف محض باشد . انسانها در تئاتر اندیشه ها ، هم تماشاگرند و هم بازیگر . هر تفکری ممکن است جاهایی مرزها یا معیارها یا خطوط قرمز باریک و ظریفی از جنس  نگرش ها و حساسیت ها و تعصبات و پیشداوری های گوناگون داشته باشد ، که با دقت از  ورای کلمات و فحوای مطالب و آهنگ کلی مباحث نمایان خواهد شد . به عنوان نمونه آیا اندیشه های دکتر سروش به عنوان یک متفکر دینی نوگرا و  برجسته معاصر ، خالی از هر نوع خطوط قرمز یا حساسیت های ویژه است ؟ یک مقایسه ساده بین موضوعات مطرح شده در کتب و آثار ایشان با آثار دکتر شریعتی  به وضوح نشان می دهد که خط قرمز دکتر سروش حفظ حرمت و منزلت تمام عیار جوامع غربی و فرهنگ جهانی و مکتب های معاصر فلسفی غربی است . البته این جاها هم انتقادهای چندی در کتب ایشان هست ؛ ‌اما خیلی ساده و سطحی و حاشیه ای و عتابی است طنازانه و دوستانه ، و شاید عاشقانه .  بر عکس شاید نود درصد حجم آثار دکتر شریعتی انتقادهای عمیق و عالمانه از فرهنگ غربی و لیبرال دمکراسی و قدرتمندان جهانی است . دکتر شریعتی هم از تفکرات نادرست دینی انتقاد کرده ، اما تفکر بهتر جایگزین دینی هم ارائه داده ؛ مثلا پس از انتقاد از تشیع صفوی یا تسنن اموی به دفاع از تشیع علوی و تسنن محمدی می پردازد . اما دکتر سروش همه یا غالب جریانهای فکری دینی سنتی را به شکلی آمیخته با عواطف پرشور و حماسی مورد انتقاد گسترده و مبنایی قرار می دهد ؛ اما چندان به تفکر دینی مطلوب اشاره نمی کند و صورتهایی که از تفکر دینی مطلوب در آثار خود دارد ، در حد چند تابلوست و نه در قالب یک سیستم فکری و همانها هم بیشتراز آن که شناخت دین باشد ، باز هم حلاجی و متلاشی کردن تفکرات پیشین است ، نه بنیاد نهادن تفکری جدید ؛ هرچند که به طراحی تفکرات جدید کمک می کند .     

نظرات 2 + ارسال نظر
جاهد پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 01:19 ق.ظ http://1001-nighte.blogsky.com

سلام دوست من وبلاگ جالبی داری . آخ ببخشید شب یلدا هم بت تبریک میگم. اگه با تبادل لینک موافقی یه سری به ما بزن من لنکتون رو به وبلاگم اضافه کردم.
موفق باشی من جاهد هستم از وبلاگ شعر ( هزار و یک شب )

سید جمعه 2 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:15 ق.ظ http://labgazeh.blogfa.com

سلام دوست عزیز
با سپاس از دیدارتان از لبگزه ..
منتظر دیدار دوباره شما عزیز
شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد