کوه آتش به جگر دارد اگر خاموش است

کوه آتش به جگر دارد اگر خاموش است
من از دیار درد و رنج می آیم . از کانون پر شراره آه و آرزو . از سرچشمه های مواج ناله و اشک و حسرت . من از دریای آتش سخن می گویم . از کوره پرگدازه و آتشفشان طوفانی  . از دشت فریاد و از سرزمین شمع های آب شده و له شده . از گل های مچاله شده . از چشمه سار داغ ها و دردها . من از خروش بیکرانه سخن می گویم . من از شکسته شدن بال کبوتران سخن می گویم . از فریادهای فروخفته در گلوها . از شمعهای ذوب شده در پستوی دلها . از اشکهای فروریخته در خویشتن . از خزان شدن های ناهنگام . از گلبرگهای پژمرده در تنهایی . از نیلوفران خاموش . از پرستوهای بیکس . از غم انگیزترین ناله ها در آهنگی مسرت بخش . از هق هق مویه ها در صورتهای بشاش و خندان . از پیری زود رس . از افسانه فراموش شده جوانی . من از کوههای خاک گشته و خورشیدهای شکسته و ستارگان سرگردان سخن می گویم . من از ماه سرد و خاموش سخن می گویم . من از سکوت آبشار حرف می زنم . من از زمین می آیم  و از انسان سخن می گویم .

دردهای زندگی

دردهای زندگی از کجا سبز می شود؟ آیا دردها اموری کاملا طبیعی هستند ؟ آیا دردهای زندگی حاصل نبرد سهمگین طبیعت با ماست ؟ آیا دردها میوه بدشانسی ما هستند ؟ آیا خدا از درد کشیدن ما لذت می برد ؟ آیا واقعا در طبیعت وجود آدمیان به گونه ای اجتناب ناپذیر دردها با لذتها آمیخته اند ؟ آیا در زندگی سهم دردها بیشتر از لذات است ؟ چقدر نادانی و حماقت یا تنبلی ما در پیدایش دردها موثر است ؟ چقدر سادگی من و شما می تواند در بروز دردها اثر گذار باشد ؟ آیا دردهای گروهی برای گروهی دیگر لذت و شادکامی نیست ؟ بازی تقدیر در دردکشیدن ما چه نقشی ایفا می کند ؟ جامعه و خانواده و دوستان ما چه اندازه در بستر سازی برای دردهای ما موثرند ؟ آیا می دانید بودا چه راه حلی برای کاستن از دردها ارائه داده است ؟ آیا کسانی بهشت می روند که در زندگی این جهانی دردهای بیشتری کشیده باشند ؟ آیا در دینداری دریچه بسیاری از لذات به روی ما بسته می شود ؟ آیا می توان از ایجاد دردهای عمیق تر در زندگی اجتناب کرد ؟ آیا خیام درست می گوید که

چون حاصل آدمی در این خارستان   جز خوردن غصه نیست تا کندن جان
خرم دل آنکه زین جهان زود برفت      و آسوده کسی که خود نیامد به جهان


چه اندازه از دردهای آدمی به بدن و چه اندازه به روح و روان و شخصیت ما مربوط می شود ؟ آیا درد کشیدن یک هنر است یا یک بیماری ؟ ایجاد درد در دیگران چطور ؟ آیا چیزی به نام دردهای عرفانی هم وجود دارد ؟ چه معنایی دارد ؟ آیا برای هر دردی می توان به هر درمانی رجوع کرد ؟ به این بهانه که : درد دارد چه کند کز پی درمان نرود ؟ مهم ترین درد بشر امروز یا مردم و جوانان جامعه ما چیست ؟
 
آیا تنها گفتن و شنیدن دردها و همه از درد گفتن خود یک سرگرمی بی ثمر نیست ؟
من مشتاقانه منتظر شنیدن نظرات و دیدگاه های شما هستم .

طنز : سفر

 روزی مردی به سفر می رود. و به محض ورود به اتاق خود در هتل، متوجه می شود که آن هتل به کامپیوتر مجهز است. تصمیم می گیرد به همسرش ای میلی بزند. نامه را می نویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه می شود و بدون اینکه متوجه آن شود نامه را می فرستد.
در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی، زنی که تازه از مراسم خاکسپاری همسرش به خانه بازگشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشد به سراغ کامپیوتر می رود تا ای ـ میلهای خود را چک کند. اما پس از خواندن نخستین نامه غش می کند و بر زمین می افتد. پسر او با هول و هراس به سمت اتاق می دود و مادرش را نقش بر زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد.

گیرنده: همسر عزیزم

موضوع: من رسیدم

تاریخ: جمعه ۲۹ آبان 83

می دونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی. راستش آنها این جا کامپیوتر دارند و هر کسی به این جا می آد می تونه برای عزیزانش نامه بفرسته. من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم. همه چیز برای ورود تو روبه راهه. فردا می بینمت. امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه.

من تو را می گویم ای باغ بهار آور

هر چه می خواهد بگوید هر که می خواهد
هر چه می خواهد بگوید تلخ یا شیرین

من تو را می گویم ای باغ بهار آور
ای نماز آبها را قبله دیرین !

من تو را می گویم ای بالیدنت از خاک
باور آنان که بر ماندن برآشفتند

من تو را می گویم ای باغی که مبعوثان
قصه گل کردنت را بارها گفتند

در خطرگاهی که طبع زرد هر طوفان
شهوت قتل درختان تو را دارد

یا به میدانی که هر باد خزان فرمای
حرص مرگ سبز رختان تو را دارد

در خطرگاهی که فکر برگریزان را
پرورانده هر طرف جادوگری تردست

در کمینگاه غفلتهای بد هنگام
می فشارد تیشه زر ساز خود در دست

من دعای نیمه شبهای دلم این است
در تو روز پنجه آویختن با باد

لحظه تا لحظه درختان راست قامت تر
و آتش سبز چمن ها شهله ورتر باد

یا به هنگامی که دست تیشه در کار است
تا که ناگاهان فرود آید به هر ریشه

سبز اعجازی به امداد تو برخیزد
در مصاف ریشه هایت بشکند تیشه
.............

خواهم ای گل کرده داغ زمین ای باغ
در پناه دستهای باغبان مانی

بانگ برداری که باری ما نمی خشکیم
پشت پاییز و زمستان را بلرزانی

      ساعد باقری